وبلاگ من

...

۲۹ مطلب در تیر ۱۳۹۹ ثبت شده است

نام کتاب: #تبر
نویسنده: #فاطمه_اختصاری
#نشر_سایه_ها
١٠۵ صفحه
___
این اثر مشتمل بر ١۶ #داستان_کوتاه_پست_مدرن می باشد:
١. #شقایق : شرط بندی دو جوان سر این که هرکدام شان با زن همسایه هم بستر شود، پوستر امضاشده ی داریوش که از آمریکا به دست شان رسیده است از آنِ خود سازد.
٢. #در_تاریکی : کاندید شدن مرد خانواده برای انتخابات "مدیریت ساختمان" و بررسی چالش های موجود در این کار.
٣. #برگرد_سمت_من : جوانی ضدّ انقلابی قصد فرار از ایران را دارد و به همین دلیل مورد طرد مادرش قرار می گیرد.
۴. #ممد_فرانک_مهران : مثلث عشقی-جنسی دو پسر و یک دختر جوان، که هرکدام در دنیای خودش غرق است.
۵. #باشه : زنی که به همراه شوهرش برای خرید به سوپرمارکت رفته است، درب شیشه ی ترشی به دستش می چسبد. پس از ساعت ها، در حالی که به خانه شان برگشته اند، مرد متوجه این اتفاق می شود و از زنش می خواهد بخوابد!
👍۶. #پری : یکی از شخصیت های رمان یک نویسنده گم شده است و حال این نویسنده در به در دنبال یافتن این شخصیت است -که از قضا شخصیت اصلی کتاب هم هست- و صفحه به صفحه عقب می رود و با سایر شخصیت های کتاب گفتگو می کند، تا او را پیدا کند. از آخر متوجه می شود باید رمانش را ناتمام رها کند، زیرا که این شخصیت در یکی از صفحات رفته داخل قبر و مرده است!
٧. #تبر_١ و ٨. #تبر_٢ : دو روایت متفاوت از دختری که یک روزِ برفیِ زمستان در مسیر مدرسه تبری پیدا می کند؛ و آن تبر به صورت خودکار آدم می کُشد! این دختر یک شبه، از یک آدم معولی به یک قاتل تبدیل می شود!
٩. #تو_تولایی_هستی : آقای تولّایی در گذشته اش لکّه هایی موجود است و همین باعث شده حال که بازجو شده است از سمت یک دخترِ بازداشتی، که چیزی برای از دست ندارد، آبروی نداشته اش ابتدا پیش هم قطارانش در زندان، سپس پیش مردم محل و خانواده اش برود.
١٠. #از_این_به_بعد : "از این به بعد همه چیز برام عادی می شه. و تا ابد عادی می مونه"؛ این جمله را قاتل روبروی دوربین می گوید، کسی که با کشتن امید به یک عشق پایان داده است.
١١. #بچه : گفتگوهای مونولوگ‌وار یک زنِ باردار با خودش وقتی که در ایستگاه اتوبوس منتظر است.
١٢. #ما_پنج_تا_و_امید : زندگی ۶ دختر و پسر پس از دستگیری شان در یک پارتی شبانه.
١٣. #پناهنده : خاطره بازی یک دختر با دوستش سر کلاسی که مخصوص پناهنده هاست.
👍١۴. #شیوه_تایلندی : سر صحنه ی تئاتری در کشور تایلند، بازیگر مرد ایرانی توسط برادرش متوجه می شود پارتنرش -که دختری تایلندی است- نوازنده ی گیتار نیست، بلکه روسپی است و یکی از هم محله ای هایشان با او سکس داشته و نشان به آن نشان که روی یکی از ران هایش یک خال قهوای پهن دارد! بازیگر ایرانی  که قصد ازدواج با این دختر در نمایش را داشته، غیرتی شده و به سمت دختر تایلندی خیز بر می دارد تا دامنش را بالا بزند و ببیند حرف های گفته شده صحیح است یا خیر! نمایش به هم می ریزد.
١۵. #زیر_زمین : زندگی کاری یک زن (او قابله است) در زندگی خانوادگی اش ورود پیدا کرده است و این تشویش خاطر، هم خودش و هم خانواده اش را مکدّر نموده است.
١۶. #برگردیم : چند پسر و دختر ایرانی که حال بیرون از ایران به سر می برند، متوجه می شوند ایران آزاد شده و شروع می کنند به جمع کردن وسایل شان تا به ایرانِ آزاد برگردند. ناگهان اخبار می گوید نیروهای امنیتی، شورشیان را دستگیر کرده است و همه چی به حالت سابق برگشته است.

نام کتاب: #دلقک_بازی_جلوی_جوخه_اعدام
شاعر: #سید_مهدی_موسوی
#نشر_سایه_ها
٢١٧ صفحه

برای دوشنبه‌ ی هفته‌ ی آتی (٣٠ تیر) #داستان #شاه_سیاه_پوشان از #هوشنگ_گلشیری را می‌ خوانیم.
___
و اما #داستان_کوتاه این هفته:
نام داستان کوتاه: #وقتی_از_عشق_حرف_می_زنیم_از_چه_حرف_می_زنیم
نویسنده: #ریموند_کارور
دو زوج که گویا عشق از سر و کول شان بالا می رود، سر میز غذا نشسته اند و بحث شان گل انداخته. هر چهارتای آن ها قبلاً ازدواج کرده اند و اتفاقاً در آن روزها گمان می کردند عشق شان ناب ترین شراب دنیاست و فراموش نشدنی؛ اما گذر روزها به آن ها ثابت کرده که عشق برای آدم چیزی دائمی و مقدس نیست و این که هر آدمی می تواند هر لحظه عاشق شود و اگر همسرش بمیرد و ناراحتی های کوتاهش تمام شود، می تواند عشقی دیگر را تجربه کند. کار وقتی بالا می گیرد که تقریباً در اواخر داستان یکی از مردها -که هم پزشک است و هم دستپخت خوشمزه اش همه را سر کِیف آورده- خطاب به زنی که زنش نیست می گوید "اگه با زن خودم ازدواج نمی کردم و با شوهرت دوست نبودم، عاشق تو می شدم!"
زنِ پزشک، پیش از این در شروع و میانه ی داستان در مورد داستان عشقِ جنون آمیز شوهر سابقش به خودش گفته بود و این که یک روز همسرش او را کنار کشیده و گفته:" انقدر عاشقتم که دلم می خواد بکُشمت!" و در انتها خودکشی کرد!
این که عشق چیست و چرا بایستی باشد، یک بحث است؛ اما شاید بحث مهم تر این است که قرار است با وجودِ عشق و اضافه کردن یکی دیگر به زندگی مان، چه چیزی به جهان اضافه کنیم؟! یقیناً منحصر به فرد بودن عشق زمانی مطرح می شود که بفهمیم یک سری پیشرفت ها و یک سری تغییرات در اخلاق و... فقط با وجود یک نفر که هم درکَت کند و هم درکَش کنی، انجام می شود؛ و از همین طریق است که اگر چنین کسی را داشته باشی قدردانش هستی و وقتی نباشد، او نیست که وجود ندارد بلکه جزئی از وجود تو و برشی از زندگی تو وجود ندارد.

نام کتاب: #افسانه_سیزیف
نویسنده: #آلبر_کامو
مترجمین: #محمد_علی_سپانلو، #علی_صدوقی و #اکبر_افسری
#نشر_دنیای_نو
١٩٩ صفحه
___
عمده شهرت #کامو به جهت نگارش این مقاله ی جریان ساز است که پیرامون "پوچی" نگارش شده.
در بررسی بر #نیهیلیسم (#نیست_گرایی) #کامو معتقد است که بیهودگی بیشتر یک مفهوم ناب عقلانی است. و در همین نقطه است، در فراز از واقعیت و تمایل به سوی انتزاع، که #افسانه_سیزیف ناخوش‌آیند است.
بی گمان حق با #کامو است که می گوید بسیاری از تجارب ما از جهان در آن سوی مرزهای معقولات عقلانی ما قرار گرفته است. و نیز راست است که تاریخ اندیشه ی انسان جز سرگذشت نقطه نظرهای متضاد و قراردادهای درونی که حقائق جهانی قلمداد شده اند و شکست تفکر بر انجام اعتقاد و جز محکومیت گمراهی و تزلزل فکر، چیزی نیست.
اما تجربه ی #کامو از بیهودگی نیز فضل ماهرانه ی عقل را ندارد. زمانی که او از جلوه ی فکورانه ی بیهودگی سخن می گوید، به سادگی می توان او را به دور منطقی، به این که از یک کلمه بیش از یک معنی اراده نمی کند، به این که افکار حکیمان قبل را بد تفسیر می کند و کلمات ایشان را شناساگر مسائلی می داند که منظور آن ها بوده، محکوم کرد. اما شخص به آن وضع عمومی که #کامو صادقانه تعریف کرده است متقاعد می شود:
"من می دانم که قلبم در ضربان است و آن را لمس می کنم. من می دانم که جهان خارج وجود دارد چون آن را نیز لمس می کنم. تمام دانش من به همین جا ختم می شود. باقی همه فرض است"

نام کتاب: #انسان
نویسنده: #دکتر_علی_شریعتی
#انتشارات_الهام
٣۵٢ صفحه
___
مجموعه ی حاضر شامل ۶ بخش اصلی و یک بخش "ضمیمه ها" است - که خود از دو قسمت تشکیل شده- به شرح زیر می باشد:
١. #انسان_و_اسلام : کنفرانس دکتر در دانشکده ی نفت آبادان به تاریخ سال ١٣۴٧
٢. #آزادی : دست نوشته ای از سال های آخر عمر دکتر
٣. #انسان_اسلام_و_مکتب_های_مغرب_زمین : جزوه ی کلاسی تدریس دکتر در دانشگاه مشهد که توسط دانشجویان ایشان جمع آوری و تدوین گردیده است. متأسفانه آن سال ها ساواک به جهت تخریب چهره ی شاخص دکتر در نزد افکار عمومی، این یادداشت ها را مخدوش نمود و با جابجایی پاراگراف ها و استفاده از عنوان "مارکسیم، ضد اسلام" در کیهان به چاپ رسانید که این امر موجب رنجش مضاعف دکتر گردید.
۴. #انسان_آزاد_آزادی_انسان : دست نوشته ای از دکتر که سال نگارشش مشخص نیست، اما چون در متن گریزی به انتخاب شدن جیمی کارتر به عنوان رئیس جمهور امریکا زده شده است، احتمالاً برای اواخر ١٣۵۵ است.
۵. #انسان_و_تاریخ : سخنرانی دکتر به تاریخ ١٣۴٨/١٠/٠٧ در سالن آمفی تئاتر دانشکده ی فنی دانشگاه تهران.
۶. #اگزیستانسیالیسم : اولین سخنرانی دکتر در سال ١٣۴٧ در دانشگاه ملی.
٧. ضمیمه ها:
#تنهایی : دست نوشته ای از دکتر که حدس و گمان ها بر آن است که متعلق به سال های پایانی عمر ایشان است.
#فلسفه_خلقت_انسان : دست نوشته ای مربوط به سال های پایانی زندگی دکتر.

نام فیلم: #چرک_نویس
نویسنده: #زامیاد_سعدوندیان
کارگردان: #علی_جناب
با بازیِ #حامد_بهداد
١ ساعت و ٣٩ دقیقه
___
این شهر هرچی بزرگتر می شه، بیشتر حس حقارت بِهِت دست می ده. این روزا وقتی می خوام بنویسم، یه قدم از خودم دور می شم؛ به یه فکر تازه، به یه آدم دیگه نزدیک می شم. اما نمی دونم چرا نوشته هام خوب به دل نمی شینن. انگار حروف باهام قهر کردن؛ خوب بغل هم چِفت نمی شن.
___
#حامد_بهداد #نویسنده ای بخت برگشته است که نوشته هایش از سکّه افتاده و نه سرمایه ای دارد و نه جیبی برای سرمایه! از گیر و گوری که در زندگی اش افتاده، گرهِ گیرهایش روز به روز بیشتر می شود و محکم تر و کورتر؛ و گور مشکلات زندگی اش روز به روز عمیق تر.
آقای #نویسنده، قراردادی با یک ناشر امضا می کند و با دریافت پیش پرداخت به پشت میزش می خزد تا #رمان جدیدش را بنویسد. یک شب که غرق نوشتن است و غرق افکارش، وقتی به رسم عادت شبانه ی همیشگی اش برای پیاده روی از خانه خارج می شود، #چرک_نویس های #رمان‌ اش را قاطیِ دیگر زباله های خانه‌ شان می گذارد بیرون. یک قاتل روانی که حتی پدر و مادر خودش را هم کشته است (!)، یکی از دست نوشته های #بهداد را برمی دارد و کنار جنازه ی دختری که همان شب در همان محل به قتل می رساند می گذارد.
مشکل زمانی حادتر می شود و روند فیلم از زمانی جذاب تر، که طبق تحقیقات انجام شده توسط پلیس مشخص می شود نوشته های موجود در دست نوشته های #حامد_بهداد دقیقاً با مکان ها و زمان های این قتل ها جور در می آید!
___
#رمان ی که قرار بود با انتشارش نبض بازارِ #ادبی را به دست بگیرد و زندگی این #نویسنده را متحول کند، حال بمبِ تغییر و تحولاتش دقیقاً خورده وسط زندگی اش!
داستان زمانی عجیب تر می شود که خواهر ناتَنی #بهداد در حالی به فوت می رسد که یک نسخه از #چرک_نویس های این #رمان هم کنار جسدش پیدا می شود. اکثر نظرات و حدس و گمان ها متوجه #حامد_بهداد است، #نویسنده ای که جزء به جزء این قتل ها در دست نوشته هایش موجود است و حتی در یک نامه به ناشرش نوشته که خودش قاتل تمام این قتل هاست! اما در ادامه مشخص می شود او به جهت فروش بیشتر #رمان‌ اش و معروف شدنِ بیشترش این دروغ ها را ساخته! همه ی قتل ها توسط همان جوانِ روان‌پریش انجام شده به جز قتل خواهر #بهداد.
با پیشروی داستان و فلش بک هایی که با گذشته زده می شود، مشخص می شود زنِ این #نویسنده -که اتفاقاً او هم #نویسنده است- به دلیل فشارهای اقتصادی ئی که در زندگی شان پیش آمده، اقدام قتل خواهرِ همسرش کرده است تا ارث و میراث پدری #بهداد از این طریق صرفاً برای خودشان باشد!
___
و اما سکانس پایانی اصلاً و ابداً قابل پیش بینی نیست. #بهداد توسط زنش روی پشت بام خانه شان به قتل می رسد!!!

نام فیلم: #مشق_شب
طرح، کار و تدوین: #عالیجناب_عباس_کیارستمی
١ ساعت و ١٧ دقیقه
___
#کیارستمی: حالا اصلاً تو دوست داری این دعواها می شه یا دوست نداری؟ چی دوست داری؟
کودک دبستانی: هنوز که بزرگ نشدیم دعوا کنیم!
#کیارستمی: چطور؟! مگه بزرگ شدی می خوای دعوا کنی؟!
کودک دبستانی: نه! تو جبهه مگه دعوا نمی کنن؟!
#کیارستمی: دعوای تو جبهه جنگه؛ فرق می کنه.
کودک دبستانی: چه فرقی می کنه؟! فرقش اینه که بِکُشیم دیگه!!!
___
گفتگوی #کیارستمی با دانش آموزان یک مدرسه ی ابتدایی و طرح پرسش هایی با پس زمینه ی اصلی "تکالیف کلاسی" که به علت اِعمال سیستم آموزشی جدید هم خودِ این بچه ها گمراه و سردرگم شده اند، هم والدین شان.
به جهت کشش موضوع و نیز استقبال دانش آموزان، سؤالات به جنبه های دیگر زندگی هم کشیده می شود؛ مباحتی از قبیل گرفتاری های کاری والدین، سواد کافی یا ناکافی والدین، همکاری و کمک برادرها یا خواهرهای دانش آموز در انجام تکالیف درسی و...
در انتهای این فیلمِ غیرداستانی، یکی از بچه ها -که به جهت فشارهای معلم، پدر و مادرش دچار فشار روحی و روانی زیادی شده است- را می بینیم. او صرفاً در حضور یکی از دوستانش صحبت می کند و اگر او نباشد می زند زیر گریه! همین دانش آموز به ظاهر تنبل که مدام استرس کلاس تعلیمات دینی شان را دارد، به درخواست #کیارستمی یکی از اشعار کتاب دینی را از حفظ می خواند که شعری از #علی_موسوی_گرمارودی است. و این نشان می دهد او آن چنان که به نظر می رسد تنبل نیست، بلکه سیستم آموزشیِ ما فلجش کرده.
پیش از این دانش آموز، پدر یکی از بچه ها -که در برخی کشورهای دنیا برای تحصیل و کار سکونت داشته- انتقاداتش را از سیستم آموزشی کشور می گوید و برای حرف هایش مثال هایی از کشورهای آمریکا و کانادا و چین و..
 بیان می کند که حقیقتاً صحبت های خوب و درستی است. متأسفانه سیستم آموزشی ما در سنتی ترین شکل ممکن به سر می برد و همه ی ما قربانی این ضعف مدیریتی و ضعف تدوین برنامه های صحیح آموزشی شده ایم و خواهیم شد؛ نه تنها ما که حتی نسل آینده مان!
___
در سومین روز فیلمبرداری، از ٨۵۶ پرسش نامه ای که به منظور شناسایی وضعیت بچه ها و نحوه ی انجام تکالیف درسی آن ها توزیع شده بود، ۵٢۶ پرسش نامه به دست گروه فیلمبرداری رسید. بالغ بر ٣٧ درصد از پدران و مادران به دلیل بی سوادی توانایی رسیدگی به تکالیف شبانه ی فرزندان شان را نداشتند. در میان باسوادها، درصد والدین خسته، عصبی، گرفتار و بی حوصله -که به احوال خود اذعان داشتند- قابل تأمل بود.
در کنار تعداد زیادی از پرسش نامه ها، بسیاری از والدین از معلمین - به دلیل گرفتاری های متعدد- خواسته بودند وظیفه ی رسیدگی به تکالیف فرزندان شان را از دوش  آن ها بردارند. به کمک این پرسش نامه ها، گروه با بچه هایی آشنا شد که به علت داشتن شرایطی خاص انجام تکالیف شان با دشواری و زحمت بیشتری همراه بود.

باسمه تعالی
جناب آقای حاتمی کیا، سلام!
الأن که این نامه را برای شما می نویسم، همه ی فیلم هایتان را دیده ام؛ به جز "خروج" و "گزارش یک جشن". من برای شما، برای فیلم هایتان، برای قهرمانان و ضد قهرمانان فیلم هایتان، برای اعتقادتان، و برای جنگی که در فیلم هایتان نمود یافته؛ ارزش و احترام ویژه ای قائلم. من "بادیگارد" را هفت بار دیده ام و با "حاج حیدر"، "چمران"، و نیز "حمید فرخ نژاد" ِ فیلم "به رنگ ارغوان" تان ماه ها زندگی کرده ام. شما از جنگ می سازید و اتفاقاً خوب هم هست، چون اینطور می خواهید. راستش را بخواهید من از یک جایی به بعد دیگر طرفدار شما نیستم و برای فیلم هایتان سر و کلّه نمی شکنم، و این" یک جا" همان روزی ست که بر سر" رضا رشیدپور" فریاد زدید و پشت میکروفون طلبکارانه صدایتان را بردید بالا. شما باید خوشحال می بودید که "به وقت شام" تان از "جشنواره ی فجر" جایزه گرفته، همان جشنواره ای که "٢٢ بهمن سال ۵٧" اش در سینمای شما زنده و جاری است؛ اما خب این "زنده بودن" را کُشتید و آن "جاری بودن" را راکد کردید.
شما از مردم فاصله گرفته اید آقای حاتمی کیا؛ مردمی که تنها سرمایه و بزرگترین سرمایه ی شمایِ هنرمند است؛ و این بی شک به شخصه برای من ناراحت کننده است. لطفاً شما مثل سلبریتی ها نباشید و پشت برجی تصنّعی پنهان نشوید. شما خودتان گفته اید که اگر از جنگ می سازید بدان جهت است که یک روز در جبهه های جنگ یک جوان رزمنده مچ پایتان را چسبیده بود و کمک می خواست و کمکش نکردید و اکنون به عذاب وجدان افتاده اید و باید بسازید و از جنگ هم بسازید، تا مخروب گشتنِ آن روزهایتان و جنگ ناتمام درونیِ لخته شده در روح تان را تسکین دهید؛ اما امروز آن رزمنده نیست و زنده ها حیات دارند؛ زنده هایی که شاید در آینده عذاب وجدانِ متن های نخوانده شان را بگیرید.
آقای حاتمی کیا، واقعاً چرا کسی که در سناریوی فیلم "چ" به زیباییِ هرچه تمام برای "بابک حمیدیان" می نویسد که یک حرکت دَوَرانی بزند، سپس تی شرت اش را بالا بزند و با اشاره به کمرِ مجروحش خطاب به "سعید راد" بگوید "انقلاب اسمش رو‌شه! یعنی زیر و رو شدن"؛ خودش به نحوی دیگر منقلب شده؟
شما کم می خندید، نامهربان هستید و روز به روز بیشتر دور می شوید از ما. این نسخه ی امروزیِ شما غبارگرفته است و اوریجینالِ خودتان نیستید. این خصیصه ها هرچه باشد هست، اما ویژگی فردی انقلابی نیست.
من در دوره ی کارشناسی درس "انقلاب اسلامی ایران" را پاس کرده ام و اتفاقاً تنها درس عمومی ئی بود که ٢٠ شدم؛ و خوب می دانم معنای انقلاب -هرجوری که باشد و هرجای دنیا که باشد و تحت نظر هر رهبری باشد- همان "زیر و رو شدن" است، نه قهر و داد و فریاد و محاکمه و منازعه. البته مرحومِ "دهخدا" برای معنای واژه ی" انقلاب" می نویسد:
١. دگرگون شدن
٢. زیر و رو شدن
٣. قیام گروهی برای واژگون کردن یک حکومت
۴. استفراغ. قی
۵. نا آرامی. بی قراری. هیجان
۶. شورش. عصیان
آقای حاتمی کیا، معنای شماره ی ۴ را هم بخوانید لطفاً!

سریال #بریکینگ_بد ، زندگی یک معلم شیمی را به تصویر می کشد که وقتی متوجه می ‌شود سرطان ریه دارد، با هدفِ این که سرمایه ای برای خانواده اش بر جای بگذارد، با یکی از دانش آموزان تنبلِ کلاسش می ریزد روی هم و روند تغییرش را استارت می زند و اقدام به درست کردن ماده ی مخدر مت‌آمفتامین (شیشه) می کند. والتر وایتِ بی حاشیه و دانشمند، پس از مدتی نام مستعار هایزنبرگ به خود می گیرد و بدل می شود به یکی از بزرگترین سرکرده های باند توزیع مت‌آمفتامین در جنوب آمریکا که کارش به اندازه ای با کیفیت است و مواد مخدر تولیدی اش به قدری خلوص بالا دارد، که نامش سر زبان ها می افتد.
_______
این سریال با عنوان "ارزشمندترین سریال تاریخ" در کتاب رکوردهای گینس ثبت شده است.

نام کتاب: #نزدیکی
نویسنده: #فاطمه_اختصاری
٨٠ صفحه
___
#فاطمه_اختصاری، چهار کتاب #شعر، دو مجموعه #داستان_کوتاه و یک مجموعه ی #پلی_ژانریک در کارنامه ی خود دارد. کتاب حاضر هشتمین اثر منتشر شده ی اوست که در دسته بندی های معمول نمی گنجد. شاید بشود گفت این اثر یک مجموعه ی پلی ژانریکِ #هایپریتکست است و به جهت این که لینک هایی در داخل کتاب داده شده است، امکان انتشار کاغذی اش فراهم نبود و به همین دلیل به صورت الکترونیکی منتشر شده است. مثل این اثر در #ادبیات_فارسی به ندرت می توان نمونه ی مشابه یافت.
___
#اختصاری در این کتاب از تجربیاتش می گوید و خاطراتش را با ما در میان می گذارد. هم #اتوبیوگرافی، هم #خاطره، هم #شعر، هم #داستان_کوتاه، هم جدول و...