وبلاگ من

...

۵۰ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

نام کتاب: #مرکب_محو
نویسنده: #محمد_علی_جمالزاده
به سرمایه ی #کتابخانه_ابن_سینا
۵٣ صفحه
___
زمانی که به احترام #جمالزاده و به پاس تشکر از آثار ادبی ایشان، خیابانی را در تهران به نامِ این استاد می زنند، ایشان به رسم تشکر و احترام، #مرکب_محو را به ایرانیان تقدیم می کند. و چه هدیه ای بهتر از کتاب؟! کتابی که تا سال، سال است؛ و زمین می چرخد؛ می ماند و برقرار است.
___
موضوع این اثر که با درون مایه ی طنز به رشته ی تحریر درآمده است، مرگ نویسنده است و گزارش هایی هفتگی یا ماهانه که فرشتگان برای *خدا* ارسال می کنند.
نویسنده ی مزبور، پس از مرگش مورد تقدیر عمومی قرار می گیرد و مردم به لطفش کرکره های مغازه را پایین می کشند و کار و بارشان را تخته می کنند، بچه ها بازی را تعطیل، و محصّلان درس و کتاب را جمع.
این اثر از زبان دو فرشته نوشته شده! این دو فرشته، تمام نکات طنز و جذاب مراسم تشییع جنازه ی این نویسنده، و نیز اتفاقات پس از تدفین را به جزء و با دقت فراوان توصیف می کنند.

نام کتاب: #مثل_خون_در_رگ_های_من
نویسنده: #احمد_شاملو
#نشر_چشمه
گوینده: #زهرا_راستی
١٧٢ صفحه
_______
این اثر شامل ٢٠ نامه از #احمد_شاملو برای همسرش (#آیدا_سرکیسیان) است که در حد فاصل سال های ١٣۴٠ الی ١٣۵٠ به نگارش درآمده است.
درون مایه ی اکثر نامه ها، عشق است؛ اما #شاملو گاهاً گریزی به مسائل سیاسی روزگار خود نیز زده است.
_______
برشی از اثر:
آیدای کوچولوی من!
آن قدر دوستت دارم که گاهی از وحشت به لرزه می افتم!
زندگی من دیگر چیزی به جز تو نیست. خود من هم دیگر چیزی به جز خود تو نیستم. چهره ات تمام زندگی مرا در آینه ی واقعیت منعکس می کند و این واقعیت آن قدر عظیم است که به افسانه می ماند!
تو را دوست دارم؛ و این دوست داشتن، حقیقتی است که مرا به زندگی دلبسته می کند.
همه ی شادی هایم در یک لبخند تو خلاصه می شود؛ و کافی است که تو قیافه ناشادی بگیری تا من همه ی شادی ها و خوش بختی های دنیا را در خطوط درهم فشرده ی آن چهره ای که خدا می داند چقدر دوستش می دارم گم کنم!
[شب پنجشنبه، ٢٩ شهریور ١٣۴١]

نام کتاب: #آیدا_درخت_خنجر_و_خاطره
شاعر: #احمد_شاملو
۶١ صفحه
_______
زمین به هیأتِ دستانِ انسان درآمد
هنگامی که برهوت
بُستانی شد و باغی.
و هرزابه‌ها
هر یک
راهیِ برکه‌ئی شد
چرا که آدمی
طرحِ انگشتانش را
با طبیعت در میان نهاده بود.
از کدامین فرقه اید؟
بگوئید،
شما که فریاد برمی‌دارید!
به جز آن که سرکوفتگانِ بسته‌دست را، به وقاحت
در سایه‌ی ظفرمندان
رجزی بخوانید،
یا که در معرکه‌ی جدال
از بام بلند خانه‌ی خویش
سنگ‌پاره ئی بپرانید
تا بر سرِ کدامین کس فرود آید.
که اگرچه میدان‌دارِ هر میدان اید،
نه کسی را به صداقت یارید
نه کسی را به صراحت دشمن می‌دارید.
از کدامین فرقه اید؟
بگوئید،
شما که پرستارِ انسان بازنمی‌نمائید!
کدامین داغ
بر چهره ی خاک
از دست کارِ شماست؟
یا کدامین حجره‌ی این مدرسه؟

برای دوشنبه‌ ی هفته‌ ی آتی (۶ مردادماه) #داستان_کوتاه #بازگشته از #احمد_شاملو را می‌ خوانیم.
___
و اما #داستان این هفته:
نام داستان: #شاه_سیاه_پوشان
نویسنده: #هوشنگ_گلشیری
شخصیت اصلی داستان، نویسنده ای ست که همه ی عمرش مورد سانسور قرار گرفته است و هیچ کدام از آثارش در بازار موجود نیست. رفته رفته با پیشروی در دل داستان، متوجه می شویم در حال خواندن خاطرات این نویسنده از دوره ی محبوس شدنش در زندان هستیم. هدف #گلشیری از خلق این داستان، این بوده که علاوه بر نشان دادن شرایط حاکم بر سانسور آثار ادبی در دهه ی مقارن شده با پایان جنگ، فضای زندگی هنری خودش را نیز نشان بدهد.
این اثر اعتراضی، در زمستان سال ۶١ می گذرد، اما چون #گلشیری از افسانه های کتاب #هفت_پیکر (اثر #نظامی) نیز استفاده کرده است، چیزی به نام "زمان" در اثر مطرح نیست و تمام حوادث و شخصیت ها و فضاها دورِ خود می چرخند!

نام کتاب: #خیابانها_بیابانها
شاعر: #محمد_علی_سپانلو
#نشر_شیوا
٢١٧ صفحه
_______
گوش تا گوش همه شب های روشن کافه ها بودند
کافه ها در دود و خاطر نافراموشند.
در یمن بودیم
یادم آمد آبجو کف داشت
نور بود و قهوه و آهنگ
نخل بود و عید اضحی بود
عید صدها کاج...
برف می بارید، گویی جنگل چرنوزیوم می خفت
بوی برگ له شده در زیر گام و زیر باران ها
معبری در برگ های قهوه ای تا صبح-
یادم آمد در کران استپِ دلسرد
خرس قطبی، زیر بدر ماه، نجوا کرد.

نام کتاب: #گل_بر_گستره_ماه
شاعر: #رضا_براهنی
انتشارات: #نوید_شیراز
٧٣ صفحه
_______
اعتباری ست برای تن آب،
شست و شو دادن گیسوهایش.
خنده اش - معجزه در معجزه اش-
انفجار همه گل هاست سوی گل هایش.
او که منصورزنان در همه جاست،
چهره اش، نعره ی زیبای انا الحق هاست.
مقطع قلب پرنده ست صمیمیت او.
خواب را می ماند،
اما،
در کنار من خاکستر خوابش،
خفته ست.
گل که بر گستره ی ما قدم بردارد، اوست.
و خداحافظی اش،
ٱنچنان چلچله سانست که من می خواهم،
دائماً باز بگوید که: خداحافظ، اما نرود.
و سخن گفتن او،
مثل اسطوره ی یک جنگل شیشه ست، که بر سطحش،
بلبل از حیرت، دیوانه شده، لال شده ست.

نام کتاب: #بیگانه
نویسنده: #آلبر_کامو
مترجمین: #جلال_آل_احمد و #علی_اصغر_خبره_زاده
۶۴ صفحه
___
چگونه می توان با قهرمان کتاب "بیگانه"، بیگانه نبود؟!  کسی که سنّ  مادرش را نمی داند و فردای مرگ او، در دریا حمام می کند و با یک زن رابطه ی نامشروع برقرار می کند و برای این که به زور بخندد (!) به تماشای یک فیلم کمدی می رود! چگونه می توان از خواندن سطر سطر واژگان این کتاب که به سمت احساسات عالی انسانی ات و قریحه ی انسان دوستی ات و میل آتشینِ هنر طلبی ات شلّیک می شود، از قدرت قلم #کامو لذت نبرد و در کنارِ این لذت بردن، از این همه پوچی و منفی بافی که در داستان آشکار است، نَگریست؟ این مرد، نه تنها با بی محلی هایش به مادرش، این پیرزنِ مُرده را بارها و بارها پس از مرگش می کُشد و روحش را عذاب می دهد، بلکه در همان حال و هوای عجیب و غریبش، یک مرد عرب را به قتل می رساند. و حال، وقتی که قرار است اعدام شود، در شب اعدامش خنده ی مستانه می زند و پای کوبی می کند و در جهان نمی گُنجد! او مادر خود را پیش از مرگ ندیده است؛ او مجرم است به بی لطفی نسبت به مادرش (قانونی نانوشته اما اخلاق‌نوشت)، به قتل عمد یک مرد، به رابطه ی نامشروع؛ و حتی نسبت به خنده های زوری و ساختگی و بی احساسش نه تنها در برابر خویش، بلکه در برابر من و شما -به عنوان عضوی از جامعه ی بشری- مسئول است. و دقیقاً در همین ناراحتی های دائمی است که ناگهان می خوانیم این مرد برای این که در مراسم اعدامش حُضار بیشتری بیایند برنامه ریزی می کند و جوانب  امر را می سنجد (!) و به یکباره تمام تعاریفی که از انسانیّتِ انسان در کاخ ذهنت ساخته ای، به مخروبه ای تبدیل می شود و حیوانیّتِ پلیدترین حیوان ها قبای این ساختمان. چگونه می توان برای این مرد غصه خورد؟! چگونه می توان حتی برایش لحظه ای ناراحت شد؟! برای این نامرد، مرگ، حتی مرگِ چندباره، کم است و نامردی. او باید در رنجی دائمی زندگی کند، و هر ثانیه، و هر دقیقه، و هر ساعت، و هر روز؛ بمیرد، بمیرد، بمیرد، بمیرد، بمی...

نام کتاب: #انسان_بی_خود
نویسنده: #دکتر_علی_شریعتی
#دفتر_تدوین_و_تنظیم_مجوعه_آثار_معلم_شهید_دکتر_علی_شریعتی
۴٣١ صفحه
___
این اثر از ١٠ بخش اصلی و یک بخش "ضمیمه" تشکیل شده است:
١. #اومانیسم_در_غرب_و_شرق : برشی است از درس های دکتر در دانشکده ی ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد.
٢. #عصیان_انسان : مجموعه ی چند دست نوشته ی کوتاه از دکتر.
٣. #چهار_زندان_انسان : کنفرانس دکتر در دانشکده ی نفت آبادان به سالِ ١٣۴٧.
۴. #چهار_زندان_انسان : عنوان این بخش به جهت تشابه موضوعی با بخش قبلی، مشابه آن بخش انتخاب شده است. در این قسمت اما سخنرانی دکتر در مدرسه ی عالی خدمات اجتماعی آمده است.
۵. #انسان_بی_خود : سخنرانی دکتر در دانشکده ی ادبیات دانشگاه تهران؛ که تاریخش در دسترس نیست.
۶. #انسان_تمام : سخنرانی دکتر در دو شب متوالی به تاریخ های بیستم و بیست و یکم آذرماه سال ١٣۴٨ در حسینیه ی ارشاد.
٧. #ارتجاع_نو : دست نوشته ای مختصر و بی تاریخ از دکتر.
٨. #نیاز_های_انسان_امروز : سخنرانی دکتر در دانشگاه جندی‌شاپور اهواز؛ که تاریخش مشخص نیست.
٩. #سخنی_درباره_کتاب : سخنرانی دکتر به تاریخ ١٣۴٨/٠٩/٢٣ در روز افتتاح انجمن کتاب دانشجویان دانشکده ی ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد.
١٠. #آرزو_ها : صحبت های ضبط شده ی دکتر روی نوار، پس از آزادی ایشان از زندان.
"ضمیمه ها" :
#پایان_غم_انگیز_زندگی_یونگ : دست نوشته ای از سال های پایانی عمر دکتر.

نام فیلم: #هر_کس_سینمای_خودش
مدت زمان: ١ ساعت و ۵٧ دقیقه
___
این فیلم، به مناسبت شصتمین سالگرد جشنواره ی فیلم کن در سال ٢٠٠٧ ساخته شده است؛ مجموعه ای از ٣۴ فیلم کوتاه سه دقیقه ای ساخته‌شده توسط ٣۶ کارگردان مطرح از ٢۵ کشور دنیا. مکان تمام فیلم ها، سینماست؛ و هدف این بوده که ذهینت این کارگردان ها از محیط سینما نشان داده شود.
___
فیلم کوتاهی که از #کیارستمی در این فیلم آمده (#رومئوی_من_کجاست)، برشی از #فیلم_شیرین ِ #کیارستمی است که پیش از این منفرداً توسط ایشان ساخته شده بود.
___
بقیه ی فیلم ها:
ریمون دپاردون : سینمای سر باز
تاکشی کیتانو : یک روز کامل
تئو آنگلوپولوس : سه دقیقه
آندری کونچالوفسکی : در تاریکی
نانی مورتی : خاطرات یک سینمارو
هو شیائو شین : خانه پرنسس برقی
ژان پیر و لوک داردن : تاریکی
جوئل کوئن و اتان کوئن : سینما جهان
👍آلخاندرو گونزالز اینیاریتو : آنا
ژانگ ییمو : شبِ فیلم
آموس گیتای : دیبکِ حیفا
جین کمپیون : خانم باگ
آتوم اگویان : اجرای دونمایشی آرتود
آکی کوریسماکی : ریخته گری
اولیویه آسایاس : فرازکشند
یوسف شاهین : ۴٧ سال بعد
تسای مینگ لیانگ : این یک رؤیاست
👍لارس فون تریر : سرگرمی ها
رائول روئیز : هدیه
کلود للوش : سینما در اطراف یک گوشه
👍گاس ون سنت : نخستین بوسه
👍رومن پولانسکی : سینما اروتیک
مایکل چیمینو : بی نیاز از ترجمه
دیوید کراننبرگ : خودکشی آخرین یهودی دنیا در آخرین سینمای دنیا
وونگ کار وای : من ٩٠٠٠ کیلومتر برای رسیدن به تو پیمودم
بیله اوگوست : آخرین زمانِ نمایش
الیا سلیمان : ناجور
مانوئل دی اولیویرا : ملاقات یک نفره
والتر سالس : در ۵۵۵٧ مایلی کن
ویم وندرس : جنگ در صلح
جن کایگه : دهکده ژانخیو
کن لوچ : پایان خوش
دیوید لینچ : ابسوردا

نام فیلم: #پله_آخر
نویسنده و کارگردان: #علی_مصفا (اقتباس از #داستان #مردگان از کتاب #مجموعه_داستان #دوبلینی_ها ، اثر #جیمز_جویس)
با بازیِ #حامد_بهداد
مدت زمان: ١ ساعت و ٣٠ دقیقه
_______
روایتی #پست_مدرن از زندگی یک زنِ هنرپیشه.
_______
#فیلم اصلاً دارای زمان نیست و بر حسب درجه ی اولویت (از دید نویسنده) پیش برده می شود. پُر از داستان ها و اتفاقات جانبی، که همه به خوبی کنار هم چیده شده اند. زنی هنرپیشه، معشوقه ی مردی بوده است که این مرد مدت هاست مُرده؛ اما این بازیگر همیشه او را می بیند و مقابل دوربین مُدام خنده اش می گیرد. در کنار این جنون، مردی دیگر عاشق این زنِ بازیگر است و در صدد رسیدن به او.
_______
#حامد_بهداد پارتنر زنِ هنرپیشه است.