وبلاگ من

...

بیگانه

جمعه, ۳ مرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۵۰ ب.ظ

نام کتاب: #بیگانه
نویسنده: #آلبر_کامو
مترجمین: #جلال_آل_احمد و #علی_اصغر_خبره_زاده
۶۴ صفحه
___
چگونه می توان با قهرمان کتاب "بیگانه"، بیگانه نبود؟!  کسی که سنّ  مادرش را نمی داند و فردای مرگ او، در دریا حمام می کند و با یک زن رابطه ی نامشروع برقرار می کند و برای این که به زور بخندد (!) به تماشای یک فیلم کمدی می رود! چگونه می توان از خواندن سطر سطر واژگان این کتاب که به سمت احساسات عالی انسانی ات و قریحه ی انسان دوستی ات و میل آتشینِ هنر طلبی ات شلّیک می شود، از قدرت قلم #کامو لذت نبرد و در کنارِ این لذت بردن، از این همه پوچی و منفی بافی که در داستان آشکار است، نَگریست؟ این مرد، نه تنها با بی محلی هایش به مادرش، این پیرزنِ مُرده را بارها و بارها پس از مرگش می کُشد و روحش را عذاب می دهد، بلکه در همان حال و هوای عجیب و غریبش، یک مرد عرب را به قتل می رساند. و حال، وقتی که قرار است اعدام شود، در شب اعدامش خنده ی مستانه می زند و پای کوبی می کند و در جهان نمی گُنجد! او مادر خود را پیش از مرگ ندیده است؛ او مجرم است به بی لطفی نسبت به مادرش (قانونی نانوشته اما اخلاق‌نوشت)، به قتل عمد یک مرد، به رابطه ی نامشروع؛ و حتی نسبت به خنده های زوری و ساختگی و بی احساسش نه تنها در برابر خویش، بلکه در برابر من و شما -به عنوان عضوی از جامعه ی بشری- مسئول است. و دقیقاً در همین ناراحتی های دائمی است که ناگهان می خوانیم این مرد برای این که در مراسم اعدامش حُضار بیشتری بیایند برنامه ریزی می کند و جوانب  امر را می سنجد (!) و به یکباره تمام تعاریفی که از انسانیّتِ انسان در کاخ ذهنت ساخته ای، به مخروبه ای تبدیل می شود و حیوانیّتِ پلیدترین حیوان ها قبای این ساختمان. چگونه می توان برای این مرد غصه خورد؟! چگونه می توان حتی برایش لحظه ای ناراحت شد؟! برای این نامرد، مرگ، حتی مرگِ چندباره، کم است و نامردی. او باید در رنجی دائمی زندگی کند، و هر ثانیه، و هر دقیقه، و هر ساعت، و هر روز؛ بمیرد، بمیرد، بمیرد، بمیرد، بمی...

  • مظاهر سبزی