وبلاگ من

...

امتحان نهایی

جمعه, ۹ آبان ۱۳۹۹، ۱۰:۰۴ ب.ظ

نام فیلم: #امتحان_نهایی
طرح فیلمنامه: #عالیجناب_عباس_کیارستمی
فیلمنامه: #عالیجناب_عباس_کیارستمی و #عادل_یراقی
تدوین و کارگردانی: #عادل_یراقی
مدت زمان: ١ ساعت و ٣۴ دقیقه

1️⃣غلام: "مثل مرد یاری و حرفامو گوش می دی/ با این که می دونی پُرِ غلط‌دیکته‌م". #هیچکس بَده ناموساً؟ 
2️⃣سعید: بد نیست؛ خوشم نمیاد! می دونی چیه؟ مثلاً تو یه آدم عادی می بینی، خب، مثلاً، ببین، می گن از این بَدت میاد یا خوشت میاد. خب چی بگم؟ من نه با این خاطره دارم، نه چیزی. نه خوشم میاد، نه بَدم میاد. 
1️⃣غلام: بَدت میاد ناموساً؟ 
2️⃣سعید: نه! می گم نه خوشم میاد، نه بَدم میاد. 
1️⃣غلام: از کی خوشِت میاد؟ 
2️⃣سعید: من از چیز خوشَم میاد، #حصین، #یاس، #علی_بابا، #زد_بازی
.
✒️فرهاد کسائی، معلم درس ریاضی دبیرستان پسرانه، عاشق مادر یکی از دانش‌آموزانش شده است. آن ها قرار و مدار را هم با یکدیگر گذاشته اند و سعید تازه متوجه گِرا شده است و مبتلای این حال؛ حالِ از دست دادنِ مادرش! عشق فرهاد و پونه ریشه در دل روزهایی دارد که این معلم به صورت خصوصی در خانه ی این مادر و پسر با سعید ریاضی کار می کرده است. عشقی دو سر بُرد، زیرا که هم فرهاد تنهاست و مجرد، هم پونه مجرد است و تنها. 

سعید طبیعتاً این ازدواج را قبول ندارد و برای همین است که به شکستن شیشه های خانه‌شان و رفاقت با غلامِ رذل و چشم‌غُرّه رفتن های گاه و بی گاه به فرهاد بسنده نمی کند. او سر جلسه ی امتحان ریاضی، برگه را خالی تحویل می دهد و تیر خلاص را شلیک می کند. سعید سال سوم دبیرستان است و دیپلم گرفتنش برای مادرش مهم. فرهاد، علیرغم تمام پایبندی‌هایی که به قانون دارد، به خاطر عشقی که به پونه دارد با هماهنگیِ مدیر مدرسه برگه های کلاس را تا شب با خود‌ش می برد؛ بلکه بتواند سعید را راضی کند تا از خر شیطان پیاده شود و سوار افکارش شود و حداقل ١٠ نمره بنویسد.
.
پونه هرچه که تلاش می کند تا به فرهاد برسد، هزار برابرش باید انرژی صرف کند تا حضور غلام را از زندگیِ سعید قلع و قمع کند. غلام، لات کوچه و بازار است و با موتورش هم یک بار به شیشه ی ماشینِ در حال حرکتِ فرهاد کسائی خونِ مرغ می پاشد! نگاه های "عاقل‌اندر‌سفیه" فرهاد در تایم فیلم و تلاش ها و نصیحت های "وا اسفا" گونه‌ی پونه، نه غلام را سر به راه می کند، نه سعید را از خر شیطان پیاده. موتورِ غلام‌، شده مایه ی آرامش این دو جوان زبان‌نفهم.

با تلاش های پونه و فرهاد، سعید و غلام راضی می شوند مجدد امتحان بدهند. خانه ی پونه می شود محل آزمون #امتحان_نهایی ریاضی، و فرهاد و پونه مراقب آزمون. میز ناهارخوری می شود میز امتحان و صندلی غلام و سعید از هم فاصله داده می شود. بچه ها می نویسند و برگه ها پر می شود و جمع می شود و سپس روی همان میز چهارنفره کتلت می خورند. دو پسر به بهانه ی خواندنِ درس برای امتحان بعدی از خانه خارج می شوند و آقای معلم هم که خانه‌شان تا خانه ی پونه فاصله ای ندارد، راهیِ خانه ی خود می شود. 

درست است که حس می کنیم همه چیز تمام شده است و رفع به خیر، اما سعید و غلام همچنان در بچه‌بازیِ خود پیشتازند. این دو جوان از داربست‌ها بالا می روند و به پشت‌بام خانه ی فرهاد می رسند. مرغ هایی که درون کیف کرده اند را روی سر معلمِ خواب‌شان رها می کنند و سکانس نهایی پُر از پَرِ مرغ است و صدای مرغ و تختِ یک مرد تنها که دچار حمله ی قلبی می شود!

  • مظاهر سبزی