وبلاگ من

...

کالیگولا

شنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۹، ۰۸:۳۷ ب.ظ

امپراتور #کالیگولا خواهرش را از دست داده و حال از کاخ گریخته است! سه روز و سه شب است که پیدایش نیست و بزرگان دربار تصمیم بر این گرفته اند که جانشینی برای او انتخاب کنند. تا این که پیدایش می شود؛ با پوتینی گل‌آلود و موهایی پریشان و چشمانی مضطرب. آیا #کالیگولا که نمی تواند اوضاع درونی خود را با شرایط بیرونی وفق دهد، می خواهد یک دربار مطیعش باشند؟! آیا او لیاقت پادشاهی دارد؟!
.
دروسیلا با رفتن خود، برادرش (#کالیگولا) را به تفکری عمیق از مرگ رسانده است. پادشاهی که پیش از این حادثه ای نبوده که ته دلش را بلرزاند و از درون پنبه ی آرامش به جهان نگریسته، حال خشن‌بودن روزگار را دیده است و دلش تاب ندارد. و برای همین است که از اینجای نمایش نامه به بعد، با یک فرد سراپا مجنون طرف هستیم. کسی که در پی یافتن معنای مرگ است اما مشکلش این است که حتی زندگی کردن را هم خوب نفهمیده است.
.
هلیکون غلام هوشمند #کالیگولا ست و سعی دارد تا به این پادشاه کمک کند؛ و تا به آن جا که می تواند عادی بودن مرگ را برایش گوشزد می کند و توضیح می دهد. اما در نهایت این #کالیگولا ست که عصیان می کند؛ عصیان علیه مرگ! سایه ی سیاه و شوم مرگ بر کاخ سلطنتی و جامعه حکم‌فرما می شود. #کالیگولا دستور می دهد پدرها پسرهایشان را از ارث محروم کنند و به زور مجبورشان می کند بنویسند و امضاء بزنند که تمام ثروت شان را به کاخ بدهند، بزرگان دربار را تحقیر و تمسخر می کند، روسپی‌خانه می سازد و دخترها و زن ها را به زور در آنجا به کار می گیرد و به کسانی که بیشترین رفت و آمد را به این خانه ی فساد دارند مدال افتخار می دهد!
.
کرئا شاعری خوش‌‌فکر در این دربار است که علیه #کالیگولا می ایستد و حتی با پادشاه پیرامون قَتّاله بودن شعر حرف مباحثه می کند. این شاعر، تنها مرد فهیم در این جمع است که #کالیگولا را درک می کند و به همین علت است که می خواهد با کشتنِ او کمکش کند! مردی که نمی داند با خودش و دیگران چطور برخورد کند، باید بمیرد؛ و این تفکر کرئا در مورد پادشاه است. کرئا، #کالیگولا را به دیده ی تنفّر نمی نگرد، زیرا که او را خوشبخت نمی داند و نیز این که او را تحقیر نمی کند چون که #کالیگولا را ترسو نمی داند.
.
اسکیپیون اما با این که شاعر است و جایگاهی برابر با کرئا در شعر دارد، اما ناامید شده است و برای همین میانه ی کرئا و اسکیپیون، خوب نیست. این دو مشاجراتی دارند و کرئا هرچه تلاش می کند که او را مُجاب کند تا علیه شاه بایستند، این هنرمند قبول نمی کند. کرئا خود را تنها می یابد. او نه #کالیگولا ست نه دروسیلا، نه فردی از طبقه ی کارگر است، نه هلیکون است که محرم اسرار #کالیگولا باشد، نه از عوامل دربار است و نه فردی مذهبی. کرئا، کرئا است و همین انقلابش را شروع می کند؛ انقلابی تک‌نفره علیه پادشاه! هنر و قدرت در برابر هم قرار می گیرند و به راستی قدرتِ کدام بیشتر است؟!
.
در نهایت، #کالیگولا، این حاکم بدخت که نه تنها تنهایی اش متعالی بوده نه پادشاهی اش، توسط کرئا و گروهی کم‌جمعیت که فراهم آورده است به قتل می رسد. و به زعم من بهترین حرف پیرامون این اثر را خود #کامو گفته است: "#کالیگولا مردی است که شور زندگی او را تا جنون تخریب پیش می راند. مردی که از بس به اندیشه ی خود وفادار است، وفاداری به انسان را از یاد می برد. #کالیگولا همه ی ارزش ها را مردود می شمارد. اما اگر حقیقت او در انکار خدایان است، خطای او در انکار انسان است. این را ندانسته است که چون همه چیز را نابود کند ناچار در آخر خود را نابود خواهد کرد. این سرگذشت انسانی ترین و فجیع ترین اشتباهات است"
.
#کالیگولا در این اثر، مانند شخصیت اصلی رمان #جن‌_زدگان اثر #داستایفسکی بزرگ عمل کرده است. در آنجا، شخصیتی می بینیم که زندگی را در کشتن خود یافته است و در این جا #کالیگولا را داریم که زندگی را در کشتن دیگران بامعنی تلقی می کند.
.
عصیان، بزرگ ترین خصیصه ی انسان است و این اعتقاد #کامو بود. بنابراین اشتباه نیست اگر بگوئیم #کالیگولا بیشترین شباهت را به #کامو دارد. #کالیگولا #کامو ست و #کامو #کالیگولا ست. گویا این دو دست به دست هم داده اند تا این اثر خلق شود.
.
#کانون_تئاتر_امیر_کبیر
#کالیگولا
#آلبر_کامو
🖊️#مظاهر_سبزی

  • مظاهر سبزی