وبلاگ من

...

سه

جمعه, ۱۸ مهر ۱۳۹۹، ۰۱:۲۸ ب.ظ

شاید شما هم تجربه اش کرده اید. این که در خانه ی خود نشسته اید. سوغاتیِ شکیلا را پِلِی کرده اید. سرِ باز یا بسته بودن پنجره با همه ی اعضای خانواده دعوا کرده اید. و هی به زندگی این و آن حسرت خورده اید. یک دفعه مثل تیری که از چله ی کمان رها می شود یکی مکرر پیام می فرستد و نوتیفیکیشن های گوشی رگباری نشان می دهند که باز سیامک دلش گرفته است.
.
سیامک دلش گرفته است و از شکست عشقی اش می گوید. از این که دفترچه ی سربازی را پست کرده و با مدرک دکتری فیزیک پلاسما افتاده خاش. از این که کفش هایش را دیشب در امامزاده صالح دزدیده اند. در میان درد دل هایش هم به شما قول می دهد که فیلم های آموزشی بورس، ویس های کلاس تافل که سه سال پیش رفته و یک دسته ی منظم از سخنرانی های دکتر فرهنگ هلاکویی را برایتان می فرستد.
.
همین که درد دل های سیامک تمام شد. دیگر خبری از او نمی شنوی. نه هلاکویی نه تافل نه بورس، هیچ کدام را برایتان نمی فرستد. بهانه ی اینترنت و خرابی گوشی و زلزله ی هفت و نیم ریشتری ئی که قرار است سه و نیم سال بعد بیاید را می آورد. حواستان به سیامک های اطرافتان باشد. دو راه دارید. یا این که پای درد دل هایشان بنشینید و بی توقع گوش کنید و مثل خر غم بخورید و مثل تمساح اشک بریزید. یا این که جوابش را ندهید.
.
از سیامک های زندگی تان چیزی نخواهید. اگر قولی داد بدانید باد هواست. اگر حرفی زد بدانید برگ یک درخت در روزهایی است که تهران اولین طوفان سهمگین سه قرن اخیرش را تجربه می کند. تافل ٧٠ گرفتن و بدونِ اندرزهای هلاکویی زندگی را اشتباهی زندگی کردن و ضرر صد و بیست درصدی در بورس، سگش شرف دارد به انتظار سیامک.
.
سیامک هم همین که درد دل تازه ای پیدا کرد سراغ تان را می گیرد. این بار مطمئناً از عشقش به یکی از دخترهای خوشگل دانشکده ی ادبیات می گوید. در جوابش بگویید همه ی دخترهای دانشکده ادبیات خوشگلند. بعد موبایل تان را بگذارید روی حالت هواپیما. یک هویچ که طعم چوب می دهد از یخچال بردارید و در حین گاز زدن به این فکر کنید که چرا با سیامک دست دوستی داده اید و حالا تا خرتناق زیر حسرت هستید. سوغاتیِ شکیلا فراموش نشود. البته هایده هم خوب خوانده است. و این اواخر مهران مدیری.

  • مظاهر سبزی