وبلاگ من

...

بیگانه - ترجمه ی لیلی گلستان

جمعه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۵۹ ق.ظ

ببار #کامو، قطرات کلماتت را بر این بیابان مُوحِش بباران. من #بیگانه ات را سه بار خوانده ام و هرچه می خوانم سیر نمی شوم. من در برابر تو و ادبیاتت، همان #فلسفه_پوچی محضم که در آثارت رخنه کرده است. شاید اگر قرار بود رنگی و متنی و حسی را از آنِ خود سازم، رنگِ بی رنگی و متن بی واژه و حس رخوت گرفته ی یک مُشت استخوانِ در شُرُفِ مرگ بودم.
هدیه ات را نصیب مان کن #کامو، نصیب ما ندارها و نفهم ها که تسلیم کاریزمای ادبیاتت شده ایم. الجزایر را به ایران آورده ای، از ایران چه می خواهی؟ نویسنده و شاعرِ بزرگ زیاد داریم، کتاب هایشان را می خواهی؟ از امام علیِ بزرگ نهج البلاغه داریم، می خوانی؟ چه هدیه ای به تو بدهیم که مناسبت باشد و مناسبتِ داشتنت را تلافی کند. ما تسلیمیم آقای #کامو، ما تسلیمیم و فقط می توانیم نامت را بر کرکره ی مغازه های کتاب فروشی مان حَک کنیم و #سقوط ات را ٢٠ هزار تومان سر خیابان انقلاب حراج کنیم!
___
"معرفی کتاب"
نام کتاب: #بیگانه
نویسنده: #آلبر_کامو
مترجم: #لیلی_گلستان
ناشر: #نشر_مرکز
تعداد صفحات: ١٧١ صفحه
برای #بیگانه دو بار نوشته ام و این هم مرتبه ی سوم، باشد که این جنون #بیگانه خوانی از من و زندگی ام دست بردارد. خوبیِ ترجمه ی #لیلی_گلستان از #بیگانه در این است که در ابتدای کتاب به تفصیل پیرامون #کامو و نیز سرگذشت نگارش این اثر توضیح داده است. یک لذت محض در تک تک کلمات کتاب وجود دارد، که هرچه می خوانی بیشتر شیفته اش می شوی. مثل شراب ناب شاید، یا خیره شدن در چشم های یار. هرچه که هست، این کتاب را یک بار نباید خواند، باید با سرنگ تزریق کرد به تک تک ثانیه های زندگی. کلیّت داستان، این است که مردی مادرش مرده اما با این مرگ #بیگانه است، او قتل می کند و رابطه ی نامشروع برقرار می کند و فیلم طنز می بیند و...؛ اما امان از جزئیاتش، جزئیاتش خِرِ شما را می چسبد و طلسم تان می کند. و حقیقتاً درست گفت #برنار_پنگو که: "یک اضطراب در تمام طول کتاب وجود دارد. انگار نویسنده خواسته است به او یادآوری کند که در اینجا چیزی رازآمیز وجود دارد که باید کشف کند." و من هرچه می خوانم این راز را کشف نمی کنم و اگر هم کشف می کنم ابعاد مخفی اش را کشف نمی کنم؛ و دقیقاً همینجاست که واژه ی "کشف" در برابر #کامو ِ بزرگ به زانو درمی آید.

  • مظاهر سبزی