وبلاگ من

...

محاکمه در خیابان

پنجشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۹، ۱۰:۵۰ ق.ظ

نام فیلم: #محاکمه_در_خیابان | فیلمنوشت: #مسعود_کیمیایی (با یاریِ #اصغر_فرهادی) ‌| تهیه کننده و کارگردان: #مسعود_کیمیایی | با بازیِ #حامد_بهداد | ١ ساعت و ٣٠ دقیقه
___
کیمیایی و دنیای سیاه‌سفید‌ش
___
#حامد_بهداد که نقش حبیب را بازی می کند، روز جشن دامادی رفیقش به او خبر می دهد که عروس پیش از این ازدواج با یک مردِ زن و بچه دار بوده!
جشن به هم نمی ریزد، زیرا عروس توضیح می دهد به جهت این که دلش برای عَبِد سوخته است و بی پولی اش را دیده، برای تولد دخترش عروسک خریده است و همین. این که فقط یک عروسک به او داده است و چشم هایش را از آینه ی وسط تاکسی اش دیده؛ نه چیزی بیشتر یا کمتر.
عَبِد برای این که سرکوفت های زنش را جبران کند و خودی نشان بدهد، این اتفاق چند ساعته را دوستی و عشقِ چند ساله نشان می دهد و با دروغ هایش زنش را از خود می راند تا از دست او و روان پریشی هایش رها شود.
داماد آدرس عَبِد را از عروس می گیرد تا موضوع را از خودِ او بپرسد. در حالی که عروس پیاده به تالار می رود (!) ، داماد در پی کشف این راز مخوف در به در دنبال عَبِد می گردد تا او را در خیابان های تهران بیابد و همانجا محاکمه اش کند.
داماد پای حرف های عَبِد می نشیند و عروس میان چشم های پرسؤال مهمان ها خود را تک و تنها می یابد. مشخص می شود قضیه در حدّ همان عروسک و چشم های خسته ی آینه وسط بوده است.
___
به جز این داستان، #کیمیایی از اواسط فیلم یک داستان دیگر را به صورت موازی نشان مان می دهد. وقتی داماد عَبِد را گیر می آورد، در تاکسیِ عَبِد زنی را می بینیم که از گریزهایی که به زندگی اش می شود متوجه می شویم با رفیق شوهرش روی هم ریخته تا پولش را بکشند بالا و به یکی از کشورهای عربی بگریزند.
این طرف رفاقتِ پاکِ بهداد را می بینم و سمت دیگر، رفاقتِ کثیف شخصی دیگر.

  • مظاهر سبزی