وبلاگ من

...

گاگومان - محمد سول اف

جمعه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۳۰ ب.ظ

نام فیلم: #گاگومان ( به معنای: ساعتِ گرگ و میش) | نویسنده و کارگردان: #محمد_رسول_اف | مدت زمان: ۱ ساعت و ۱۹ دقیقه
___
All the events, characters, and names in this film are real.
___
این اثر، اولین فیلم بلند #رسول‌_اف است که در ۲۹ سالگی ساخته است و برنده ی جایزه ی بهترین فیلم اول از ۲۱ امین دوره ی #جشنواره_فجر شد.
این فیلم، ماجرای واقعیِ ازدواج دو زندانی در زندان بجنورد است:
#فاطمه_بیژن ؛ محکوم به حبس ابد به جرم حمل مواد مخدّر
#علیرضا_شالیکاران ؛ محکوم به شانزده سال حبس به جرم سرقت
___
علیرضا سال ۱۳۶۰ وقتی که فقط ۱۶ سال داشته وارد زندان شده و مادرش هم در بند زن ها زندانی ست. رئیس زندان به علیرضا می گوید در اولین ملاقات از مادرش بخواهد با وی تماس بگیرد؛ تا بلکه برایش آستین بالا بزنند!
قرار بر این می شود که مادرِ علیرضا دختری خوب از بند خودش برای پسرش بیابد! او فاطمه را انتخاب می کند؛ زنی محکوم به حبس ابد!
در آن زمان علیرضا سه سال تا آزادی اش فاصله داشت و حدس و گمان ها بر این بود که اگر این ازدواج پا بگیرد، شاید به فاطمه عفو بخورد و علیرضا هم که آزاد می شود؛ پس شاید این دو بتوانند طعم زندگی را بچشند.
___
در اتاقِ رئیس زندان، دیداری بین علیرضا و فاطمه ترتیب داده می شود تا صحبت کنند. فاطمه حبس‌اش ابد است اما حرف اش این که سال دیگر حکم‌اش می شکند و می شود ۱۵ سال حبس.
علیرضا هم از شُرب خَمر پدرش می گوید و نیز بداخلاقی های وی؛ و پناه بردن اش به خانه ی مادربزرگ اش.
___
آن ها در زندان بچه دار می شوند و فاطمه با پسرش -امیرحسین- آزاد می شود. علیرضا باید محبوس بماند، اما از حکم سه سال بازداشت اش چیزی باقی نمانده است. هفت ماه بعدش، علیرضا هم آزاد می شود و می رود سر خانه و زندگی اش.
___
چالش اصلی پس از آزادیِ علیرضا، یافتن شغل است و چون از زندان آزاد شده کسی به او شغل نمی دهد‌. یک ماه از آزادی اش می گذرد اما نانوای محل بهانه می آورد که شریک دارد و شریکش راضی نشده! قصاب شاگرد نمی خواهد و همکار نیز، و وقتی متوجه می شود علیرضا زندانی بوده است، عصرِ همان روزی ‌که کارگری کشتارگاه را کرده، با عذری ناموجّه او را بیرون می کند! نهایتاً این علیرضاست که مجدد به زندان می افتد! زیرا که او پس از نیافتن شغل، مجدد به سرقت روی می آورد!
و شاید بهترین خلاصه از این فیلم این است که "علیرضا مجدد به خانه اش برگشت!!!"

  • مظاهر سبزی