وبلاگ من

...

بید و باد

جمعه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

نام فیلم: #بید_و_باد | نویسنده: #عالیجناب_عباس_کیارستمی | کارگردان: #محمدعلی_طالبی | مدت زمان: یک ساعت و بیست دقیقه
___
"بید" کودکی است که در مسابقه ی فوتبال با ضربه به توپ موجب شکستن شیشه ی کلاس شده است. پدرش به واسطه ی شغلش و پرمشغله بودنش نمی تواند برای خرید شیشه و تعویض آن وقت بگذارد.
"باد" کودکی از اردکان یزد است که به واسطه ی  شغل پدرش (که مهندس برق است) به این منطقه ی شمالی آمده اند. او باران ندیده است! یا شاید به قول خودش "هروقت که اومده من خواب بودم!"
رفاقت "بید" و "باد" از درد دل "بید" شروع می شود و گفتنِ این که پولِ کافی برای خرید شیشه ندارد. زیباترین سکانس به زعم من لحظه ای است که "باد" می گوید "پولُ می دم بهت، اما هروقت داشتی باید پس بدی" و یکدیگر را در آغوش می کشند.
"باد" می رود و دیگر نمی بینیمش، همان سکانسی می رود که ۵۰۰ تومان از پدرش برای "بید" قرض می گیرد.
دیگر فقط "بید" را می بینیم. تنهایی اش را. این که رسماً باید شخصاً شیشه بخرد و بیاورد مدرسه برای تعویض، وگرنه ناظم از مدرسه اخراجش می کند. نکته ی غریبِ این فیلم برای "باد" این است که تنها یک روز وقت دارد. به هر ضرب و زوری شده شیشه را می خرد و می آورد و نصب می کند، تنها. اما شکستن شیشه به دنبالِ وزشی بادی شدید راس ساعت شش و سی دقیقه ی عصر، ورق را می چرخانَد. پیرمرد شیشه‌بُر فقط تا ساعت ۷ در مغازه هست و او حتی به همین نیم ساعت هم امید می بندد و دوان دوان راه مغازه ی شیشه‌بُری را در پیش می گیرد. هم‌مدرسه ای موتورسوارش را می بیند و سوار بر ترک موتور او ... . و پایانی که نمی بینیم!
___
#عالیجناب_عباس_کیارستمی + #مظاهر_سبزی

  • مظاهر سبزی