وبلاگ من

...

لیورپول

يكشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۸، ۰۱:۰۹ ق.ظ

توی یک و نیم ساعت می شه چیکار کرد؟!

.

می شه یه مقاله در مورد تلفیق سنّت و مدرنیته خوند و بعدش فیلم #یه_حبه_قند رو دید و بازی #نگار_جواهریان رو موشکافانه تحلیل کرد و مثل #فراستی هرچی انگشت اتهام هستش رو برد سمت اینکه سنّت جداست از مدرنیته، همونطور که مذهب از سیاست جداست و دیانت و سیاست و صیانت معناهای متفاوتی داره.

.

می شه وقت گذاشت و یه دونه مقاله ی دیگه خوند تا وارد فصل دوم پایان نامه ات کنی و تهش با خودت بگی "آخیش! یه آجر دیگه به قصر آینده ام اضافه کردم!" و بعدش بشینی سرچ کنی ببینی کدوم ژورنال های‌تک تر شده و کدوم ژورنال به فنا رفته و بعد ایمیل و جیمیلت رو باز کنی تا ببینی چقدر به استادت ایمیل و جیمیل زدی و زیر لب بگی "ای بر پدرت دنیا! آهسته چه ها کردی!" یا مثلا یه چیز دیگه توی مایه های "ول کن جهان را، قهوه ات یخ کرد!"

.

و می شه رفت توی نت و بازی های #لیورپول رو سرچ زد و نشست یکی شون رو دید. چون به قول یاسین "بعضی ها فقط به خاطر یه بازیکن طرفدار یه تیم می شن. مثلا یه کسی #مسی رو دوست داره و به خاطر مسی طرفدار #بارسلونا می شه. ولی من به خاطر تک تک بازیکن های لیورپول طرفدارشم. از #آلیسون گرفته تا #محمد_صلاح ."

.

صلاحِ امشب من این بود که بشینم یه بازی از لیورپول ببینم. گمون کنم سه سالی می شه که ۹۰ دقیقه ی یه مسابقه ی فوتبال رو کامل ندیدم، حتی مسابقات #رئال_مادرید و #پرسپولیس که طرفدارشونم. پس سرچ می زنم و یه بازی از لیورپول رو توی یوتیوب میارم بالا و می شینم پای کار!

.

بازی شروع می شه، لیورپول - سالزبورگ. همون بازی ای که می دونم برنده اش کی هستش و گل هاش رو کی می زنه و داور توی چه دقائقی و به چه کسانی کارت زرد می ده. من #حمید_رضا_صدر نیستم که تخصصی در مورد فوتبال بنویسم. پس می رم توی پیج حمیدرضا صدر و دو سه تا از پست هاش رو می خونم و وقتی می بینم "هرکسی را بهر کاری ساختند" حکم‌فرماست و من علمی توی این قضیه ندارم، از پیج‌ش میام بیرون و دکمه ی پاوس رو می زنم تا ادامه ی فوتبال رو ببینم و به مدل موی مسخره ی بازیکن ها بخندم و همین دید سطحیم‌ از فوتبال رو بنویسم نه تخصصی و یا به قول بعضیا special .

.

و #عادل_فردوسی_پور میاد توی ذهنم و #مزدک_میرزایی و کنار این ها نمی دونم چرا اما #محمدرضا_شجریان و #سید_قاسم_موسوی_قهار میان توی ذهنم. با خودم می گم فردوسی پور رو ازمون گرفتن، مزدک هم که پا شد رفت به خواست خودش. صدای شجریان رو ازمون گرفتن و موسوی قهار هم که از این دنیا رفت کلا ! پس نتیجه می گیریم که آدم ها یا خودشون می رن (مزدک و موسوی قهار) یا به زور ازمون گرفته می شن (عادل و شجریان). خطا می شه و از افکارم میام بیرون و با خودم می گم خوب شد گزارشگر فوتبال نشدم، وگرنه غرق می شدم توی ذهنیات مشوّشم و مخاطب نمی دونست گل اول رو لیورپول زده یا سالزبورگ !

.

دقیقه ی ۲۸ #صلاح توپ رو می زنه بیرون و دقیقه ی ۴۵ #کیتا. نیمه ی اول صفر صفر تموم می شه. دوربین #واینالدوم و #مانه رو نشون می ده و بعدش می چرخه می ره روی سر یه پسربچه که صورتش پر جوش‌عه و داره پاپ‌کرن می خوره و یحتمل حق خواهرش رو هم بهش نداده چون خواهرش داره کت باباش رو می کشه و می گه "لعنت بهت! ببین همه ی پاپ‌کرن ها رو خورد و هیچی به من نداد !"

.

سوت بازی و چهره ی #آلیسون . یاد حرف #آذری_جهرمی میفتم و سورپرایزی که واسه مون گفت منتظرش باشیم! ولی خب انصافا ته دلمون می لرزه، این مملکت اتفاقاتش سرویس مون کرده حالا چه برسه به سورپرایزهاش! به خودم میام و می بینم شده دقیقه ی ۴۹ و این محمد صلاح لعنتی موقعیت تک به تک رو گل نمی کنه و لعنت بهت محمد صلاح، لعنت بهت. دقیقه ۵۰، لیورپول می تونه گل بخوره اما نمی خوره. یاد حرف یکی از بچه های #آزمایشگاه میفتم که می گفت ما می تونیم داده سازی کنیم، اما فعلا وقت آزمایشه، تهش دیدیم نمی شه داده سازی می کنیم و هیشکی هم نمی فهمه. درست مثل نفهم بودن بازیکن شماره ی ۳۰ تیم سالزبورگ که نمی فهمه چقدر محتاج این گل بود تیمش.

.

خب دقیقه ی ۵۶، مانه سانتر می کنه و کیتا هد می زنه و گل؟ آره گل! اما نمی دونم چطور باید بگم که جذاب باشه! باید تلاش کنم خوب گزارش کنم، پس می گم "این گل با همکاری دو سیاهپوست زده می شه!" و اینجاست که توی دلم می خندم و می گم شدم مثل #سرهنگ_علیفر ! دقیقه ی ۵۷ روی یه اشتباه تیم سالزبورگ که بازیکنش می خواد توپ رو با سر بده به دروازه بان، محمد صلاح توپ رو می قاپه و گل دوم رو می زنه و دیگه همه چی تموم می شه! یعنی باید ۳۳ دقیقه با چشم های خواب آلود زل بزنم به لپ تاپ؟ تموم شد دیگه، دیدن نداره. اما خب چون "فوتبال زندگیه و زندگی فوتباله" می شینم و تا تهش می بینم، شاید قشنگ نباشه اما بالاخره بازی لیورپوله، مثل زندگی که شاید قشنگ نباشه، اما زندگیه و باید رفت تا تهش.

  • مظاهر سبزی