وبلاگ من

...

تیتر

يكشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۸، ۰۱:۱۶ ق.ظ

کوبیسم؟ نمی دونم! شاید اصلا یه تابلوی خالی.
آهنگ با کلام یا بی کلام؟ نمی دونم! شاید یه نوارکاسِت که با خودکار بیکِ آبی باید بیفتی به جونش تا یه آهنگ دهه ی ۵۰ واسه ات پخش کنه.
منبّت و معرّق چی؟! نمی دونم! شاید خورده های یه چوب که نشسته روی یه کتاب؛ یا چسبیده به گلو و باعث سرفه شده؛ یا رفته توی معده و باید عمل کنی؛ یا نشسته روی شیشه ی ماشین و باید برف پاک کن بزنی تا پاک بشه؛ یا رفته توی فیلتر ماسک، اون هم نه از این ماسک های ارزون، از اون بیست و هفت تومنی ها.

.

بگذریم! خیلی دلم می خواد مثل کاغذ با خودم برخورد کنم و فرض کنم شدم تیتر یک یه روزنامه. چه تیتری باشه بهتره؟ شاید جنجالی بشم، مثل تیتر روزنامه #بهار وقتی که واسه قضایای #کوی_دانشگاه تیتر زد تبرئه ! و روتیتر و زیرتیترش هم این بود "پس از برگزاری ۱۶ جلسه، حکم دادگاه کوی دانشگاه در مورد #فرهاد_نظری اعلام شد. فقط دونفر محکوم شدند: #اروجعلی_ببرزاده به اتهام سرقت ریش تراش دانشجویان به ۹۱ روز زندان محکوم شد. #فرهاد_ارجمندی فرمانده گروه ویژه ناحیه انتظامی تهران بزرگ به دو سال حبس تعزیری محکوم شد"

.

و یا تیتری که روزنامه #وطن_امروز واسه #پادشاه_عربستان زد "در پی وخامت حال #پادشاه_سعودی ملت های منطقه، کشورهای صادرکننده ی نفت و شاهزادگان تشنه ی قدرت پایان زندگی #عبد_اله_بن_عبد_العزیز را به انتظار نشسته اند" و بعد بزرگ بنویسم "خبر مرگش" و با علامت تعجبی که میاد جلوش و دسته اش انقدر درازه و نقطه اش انقدر توپُرِه که تا چند روز یادت می مونه!

.

یا یه تیتر دیگه از وطن امروز که در مورد #داعش زده شد "۱۶۰ کشته در حملات تروریستی داعش در پاریس. غرب سرانجام دستپخت خود در سوریه را چشید" و بعد فونتِ وُرد رو ببرم آخرین حدّ ممکن و یه جوری بزنم "بفرمایید شام!" که انگار #اکبر_جوجه چوب حراج زده به مالِش و کل غذاهاش رو با ۸۳.۵ درصد تخفیف می ده!

.

اما خب برام انقدر پیچیده نیست قضیه. من نه فرهاد نظری ام که توی سال ۷۸ فرمانده ی پلیس تهران باشم و بعدش کتاب #برای_تاریخ_درباره_حوادث_۱۸_تیر_۱۳۷۸_در_کوی_دانشگاه رو چاپ کنم که بیش از ۲۰۰ هزار جلد ازش فروش بره و برسه به چاپ ۵۰. و نه پادشاه عربستانم که خلافت رو دست به دست بچرخونم و یه روز اهل #حرمسرا رو دور خودم جمع کنم و از جَدَّم بگم که توی یه سالی اطراف ۱۹۰۰ #عربستان_سعودی امروز رو تسخیر کرد و خانواده اش رو به عنوان امرای ریاض منصوب کرد و انصافا اصلا دوست ندارم در مورد قتل #خاشقچی بگم که #صدا_و_سیما سرویس‌مون کرد انقدر مانُور داد با خبرش و یا اسلحه کشی بچه ها و نوه ها و نتیجه ها و ندیده های سعودی روی همدیگه. و خب مطمئنا #داعشی هم نیستم که هم‌رزم هام واسه ام جشن انتحاری بگیرن و به زور اشک هام رو پاک کنن و بگن " #حوری_بهشتی منتظرته پسر! کمربند رو می بندی به کمرت و یه جایی توی شلوغی ها که سگ صاحابش رو نمی شناسه و جای سوزن انداختن نیست، دکمه رو می زنی و یه راست با سرعت نور می ری #بهشت ، طوری که قضیه ی #نسبیت_انیشتین نقض می شه و #پاسکال و #شهریار و #داستایفسکی بهت غبطه می خورن و می گن کاش ما به جاش بودیم!" و خب چون داعشی نیستم، نمی تونم #ابوبکر_بغدادی هم باشم (!) که مارک ساعتم خبرساز بشه و خبر به هلاکت رسیدنم مثل #انتحاری بترکونه.
.
من #مظاهر ام، همین! پس تیتر می زنم #مظاهر ! ، با فونت #بی_نازنین_چهارده ! گاهی وقت ها پیچیده ترین حرف ها رو می شه در قالب یه کلمه گفت، همونطور که عشق رو می شه با لبخندِ ریز نشون داد نه با باز کردن گوش تا گوشِ دهان، همونطور که می شه یه بار رفت کوه و شروع کوهنوردی رو توی زندگی استارت زد، و همونطور که می شه تیپ ساده زد و عجیب و بزرگ فکر کرد.

  • مظاهر سبزی