وبلاگ من

...

کلید صورتی دل منو بردی :)

يكشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۸، ۰۹:۲۸ ب.ظ

دولت یونان از ورود پناهنده ها به این کشور جلوگیری می کند
.
اما من که نمی خوام برم یونان، پس چرا ته دلم می لرزه؟! بزار اخبار هرچی دلش می خواد بگه. مگه گفت بنزین شد سه تومن و جیب سرپرست خانوارها کمتر از قبل شد؟ مگه گفت پلیس ها با پوشش اورژانس با آمبولانس اومدن داخل #دانشگاه_تهران و دانشجوهای معترض رو گرفتن بردن؟ مگه گفت "چنان رونق اقتصادی میارم" دروغ بود؟ مگه گفت مهندس های این مملکت روز به روز دارن افسرده تر می شن و بیشتر وقت مشاوره ی روانشناس و روانپزشک می گیرن؟ مگه گفت این همه وقت که اینترنت قطع بود چه خسارتی خوردیم؟ هیچی نگفت، حالا برگشته می گه یونان پناهنده راه نمی ده، به دَرَک که راه نمی ده! مگه ما در به در شدیم و می خوایم بریم یونان؟!
.
از افکارم میام بیرون و حراست دانشکده می گه "گند زدن به کشور!" و می ره سمت کمد کوچیک کلیدها تا کلید آزمایشگاه رو بهم بده. هرچی می گرده نیست.
.
دیروز آقای غریب حراست بود. یعنی گاهی اوقات که حراست های اصلی می رن مرخصی، حراست جدید میاد. آقای غریب کلید #آزمایشگاه رو معلوم نیست گذاشته کجا و هرچی می گردیم نیست. فقط می دونیم صورتی عه و باید دنبال دسته کلید صورتی بگردیم. آقای طباطبایی تلویزیون رو خاموش می کنه و می گه "مطمئنی بچه ها دیروز کلید رو تحویل دادن؟" می گم "آره بابا! خودم آخرین نفر بودم. تحویل دادم"
.
می گردیم، نیست! معلوم نیست کجاست اصلا. آقای طباطبایی می شینه پشت صندلی و یه قلوپ چایی می ره بالا و می گه "عجیبه! این مرتیکه غریب کلید رو گذاشته کجا؟!" می رم سمت کمد کلیدها، می گم "این کمد کناری چیه؟" می گه "هیچی! توی اون کلیدهای غیرآزمایشگاهی رو می زاریم" به حرفش گوش نمی کنم و درش رو باز می کنم، اولین کلید از ردیف بالا سمت چپ، دسته کلید صورتی داره و رووش نوشته "نانو" !
.
می گم "'بفرما آقای طباطبایی، اینجاست!" می گه "لعنت بهت غریب! چرا کلید رو گذاشتی اونجا"
.
میام از اتاق نگهبانی بیرون و می رم سمت آزمایشگاه. ساعت ۸ و سه دقیقه ست. کلید رو می ندازم توی قفل و می چرخونم و می رم داخل. دستگاه رو روشن می کنم و آبجوش می زارم و گوشیم رو برمی دارم تا این متن رو بنویسم، چون #ادبیات اگه یه روز توی زندگیم نباشه می میرم!
.
می رم توی افکارم و می گم "حراست دانشکده شرطی شده و فکر می کنه کلید نانو باید همیشه همون جای همیشگیش باشه، یه ذره فکر نمی کنه و نمی گرده. منم همینطوری ام! کلی جمله ی انگیزشی از #دبی_فورد و #وین_دایر و #جول_اوستین و #رولف_دوبلی و #برایان_تریسی و ... توی ذهنم هست، ولی دَرِ کمدش رو بستم و اصلا بهشون سر نمی زنم. همه اش منفی فکر می کنم و حال خودم رو روز به روز بدتر می کنم"
.
#مظاهر_سبزی | #دانشگاه_تهران | #مهندسی_شیمی | #پایان_نامه

  • مظاهر سبزی