وبلاگ من

...

۲۸ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی: شعر مشیری به یکبار خواندن تمام زیبایی ها و رازهای خود را به خواننده می بخشد. سعدی هم زیبایی ها و هنرهای شعرش را در یک لحظه به خواننده عرضه می دارد. به نظر من مشیری به سعدی نزدیک است و این قلمرو پسند خواننده است.
___
استاد سیروس آموزگار: از فریدون پرسیدم "چرا 'زورق صبح'؟ این سوی ابرها نیز صبح است منتهی نوری در میان نیست. بهتر نبود به جای 'زورق صبح' می گفتی 'زورق نور'؟" . خیال می کردم هم اکنون در چهره ی وی حالت یک اشراق و مکاشفه را خواهم دید و او را متوجه اشتباهش خواهم کرد. اما او، به جای جواب، تنها به من نگاه کرد. نگاه سرد و زمختی که کنایه ی تلخی در آن وجود داشت. من این کنایه ی دردناک را حس کردم‌. حق با او بود، هر صبحی را نمی توان صبح نامید!!!
___
برشی از شعر "ابر" از دفتر "ابر و کوچه" :
تا غم آویز آفاق خاموش
ابرها سینه برهم فشرده،
خنده ی روشنی های خورشید
در دل تیرگی ها فسرده،
ساز افسانه پرداز باران
بانگ رازی به افلاک برده
     ناودان ناله سر داده غمناک!
روز، در ابرها رو نهفته
کس نمی گیرد از او سراغی
گر نگاهی، دود سوی خورشید!
کورسو می زند شب چراغی!
ور صدایی به گوش آید از دور
هوی باد است و های کلاغی!
     چشم هر برگ از اشک لبریز!
___
#گزیده_اشعار_فریدون_مشیری (دفترهای: بهار را باور کن، تشنه طوفان، گناه دریا، ابر و کوچه، از دیار آشتی، آه باران، از خاموشی) | #موسسه_انتشارات_نگاه | ۲۴۰ صفحه | #مظاهر_سبزی | #کتابخانه_مظاهر | #بیست_و_یک_روز_چهل_و_دو_کتاب

#صومعه_پارم آخرین اثر #استاندال ِ فرانسوی است. این رمان را بهترین اثر استاندال می دانند. گویا فصل اول کتاب از اعترافات واقعی یک ستوان نوشته شده است. سپس از دل این اعتراف به اتریش می رویم و داستان دو زن دیگر را می خوانیم. نویسنده متبحّرانه این حرف را به ما می رساند که قهرمان کتاب، ثمره ی ازدواج آن ستوان معترف و یکی از دو زنی است که روایت گر داستان شان شده‌ است. با ناپلئون و جنگ هایش آشنا می شویم، زیرا بزرگ شدن قهرمان داستان تلاقی با جنگ ها ناپلئون دارد.
___
#مظاهر_سبزی
#کتابخانه_مظاهر
#بیست_و_یک_روز_چهل_و_دو_کتاب

#من_او

« مَنِ او »

نویسنده: #رضا_امیرخانی

خلاصه:
داستان مربوط به خانواده فتاح‌ها از خانواده‌های ثروتمند و مذهبی تهران قدیم است. حاج فتاح دو نوه‌اش -مریم و علی- را بسیار دوست دارد و همیشه سعی می‌کند لوطی‌گری را به آن‌ها یاد دهد. داستان بر محوریت علی فتاح می‌چرخد، پسری که عاشق دختر کلفت‌شان -به نام مهتاب- است. در پِیِ کشف حجاب، مریم به فرانسه می‌رود و بعد از مدتی مهتاب نیز به پیش او می‌رود و علی هم‌چنان عاشق است و مهتاب هم‌چنان عاشق است اما ... .

- برنده جایزه #بیست_سال_ادبیات_داستانی_ایران

ژانر: #عاشقانه | #اجتماعی

تعداد صفحات: ۴۲۹
___
#مظاهر_سبزی

#کتابخانه_مظاهر

#بیست_و_یک_روز_چهل_و_دو_کتاب

 

- حبیب خان! دیشب برف آمده بود؟ مظاهر! باید این نمایش‌نامه را غمگینِ غمگین بنویسی.
- حبیب خان! پای راستت بیشتر درد می‌کرد یا پای چپ؟ مظاهر! حس این سکانس را  از بین می‌بری، یک بازیگر خوب در تمام دوران حرفه‌ای بازیگری‌اش فقط یک نقش را خوب بازی می‌کند و مابقی همه‌اش سیاهی و سیاهی‌لشکری است.
- حبیب خان! چه آوردی؟ به همسایه بگو درب را آهسته ببندد.
- حبیب خان! روزها نیستی و شب‌ها هم. به همسایه بگو قدم زدن پارک و پیاده‌رو ندارد، اما قانونِ تنهایی و تنها بودنش باید حفظ شود.
- حبیب خان! از روی "مرد" چندبار بنویسم؟ حواست به من، به درسم، به حس‌ام و به سایه‌های روی دیوار باشد.
#مظاهر_سبزی
___
#روز_مرد مبارک !

+ من از صبح یه ژلوفن خوردم، همینجام مونده (به قفسه ی سینه اش اشاره می کنه)
- فکر کنم گیر کرده توی قفسه ی سینه ات! کاش حرف بود، می تونستی بگی راحت بشی!
+ بعضی حرف ها هست که هرگز سر به ابتذال گفتن فرو نمیارن
- نمردی انقدر شریعتی بلغور کردی؟! توی اون مخت چیزی از خودت نداری؟!
+ آدم ها روزی که دانشجو اَن، وقتی توی خیابون راه می‌ رن انگار کتابن؛ روزی که مدرک زبان می خوان بگیرن، انگار دفتر سیمیِ لغت‌اَن و دارن پله های مترو میدون انقلاب رو می رن پائین؛ روزهایی هم که تلخ‌اَن و زهراَن و سمّ‌اَن، می شن نیچه. اما وای به حال کسی که خیلی تلخه، آدم های خیلی تلخ، می‌ شن شریعتی!
#مظاهر_سبزی
___
خسته تر از اونم که بنویسم این کتاب در مورد چی بود. ۴۰ صفحه ی آخرش هم موند و نرسیدم بخونم. دوست نداشتم از جایی کپی کنم و درباره اش بنویسم، واسه همین چیزی نمی نویسم❤️
___
#کتابخانه_مظاهر | #مظاهر_سبزی | #بیست_و_یک_روز_چهل_و_دو_کتاب | #خشم_و_هیاهو | #ویلیام_فاکنر | #بهمن_شعله_ور

به زودی در این قسمت اشعارم بارگذاری می شود

مظاهر - دوم فروردین نود و هشت

طاعونِ کامو خیلی شبیه کروناست، انتخاب خوبی کردم واسه استارت کتابخوانیم در سال جدید.

آلبر کامو

 

چارلز بوکوفسکی

 

لئو تولستوی

 

فئودور داستایفسکی

 

آنتوان چخوف

 

ارنست همینگوی

 

؟