نام کتاب: #یک_چاه_و_دو_چاله
نویسنده: #جلال_آل_احمد
ناشر: #انتشارات_رواق
تعداد صفحات: ۵۴
___
کتاب از دو بخش تشکیل شده است. بخش ابتدایی (#یک_چاه_و_دو_چاله) تجربیات جلال از #حزب_توده است و نیز دورانی که سفارشی نویسی مثل خوره افتاده بود به جان نویسندگان ایرانی. از اشخاص و بی مروّتی هایشان می گوید، و نیز کلنجارهایی که با همسرش (#سیمین_دانشور) پیرامون نویسندگی و شرکت در محافل ادبی و... داشتند.
دو مورد از شخصیت های مورد بحث در کتاب را مختصراً اشاره و گذر می کنم:
١. #همایون_صنعتی_زاده : مُخبر #حزب_توده میان تهران و اصفهان و شیراز بوده است. بعدها مدعی می شود که مغازه ای دست و پا کرده و شده توزیع کننده ی آثار #محمد_علی_جمالزاده ! اما مجدد سال ١٣٣٢ سر و کلّه اش مجدد پیدا می شود، و دستش رو.
٢. #ابراهیم_گلستان (#ابرام_نفتی !) : کارمند عالی رتبه ی تبلیغات کنسرسیوم نفت بود که تلاش های زیادی کرد تا جلال و سیمین را هم به سمت شرکت نفت و ساخت مستند برای آن ها بکشاند.
___
برشی از بخش دوم (#مثلاً_شرح_احوالات) :
کودکی ام در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت. تا وقتی که وزارت عدلیه ی "داور" دست گذاشت روی محضرها و پدرم زیر بار اَنگ و تمبر و نظارت دولت نرفت و درِ دکانش را بست و قناعت کرد به این که فقط آقای محل باشد. روزها کار؛ ساعت سازی، بعد سیمکشی برق، بعد چرمفروشی و از این قبیل... و شب ها درس.
و من مأمور #حزب_توده بودم و جمعه ها بالای پستقلعه و کلکچال مناظره و مجادله داشتیم که کدامشان خادمند و کدام خائن و چه باید کرد و از این قبیل...
در حزب توده، در عرض چهار سال از صورت یک عضو ساده به عضویت کمیته ی حزبی تهران رسیدم و نمایندگی کنگره. و از این مدت، دو سالش را مُدام قلم زدم.
- ۱۰ مرداد ۹۹ ، ۱۲:۰۲