نامه های عاشقانه و منظومه ی عین القضات و عشق - عباس معروفی و پونه ایرانی
نام کتاب: #نامه_های_عاشقانه_و_منظومه_عین_القضات_و_عشق
شاعران: #عباس_معروفی و #پونه_ایرانی
ناشر: #نشر_گردون، برلین
جلد: #حمید_رضا_وصاف
امور فنی: #آتلیه_گردون
تعداد صفحات: ٢١٠
چاپ یکم، زمستان ١٣٩٠
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
1️⃣بخش اول (#نامه_های_عاشقانه)
نارنجی میخوانم بیایی
و خدا تب کرده است.
همهی این اتاق را
صورتی میدوم بشنوی
آخر خدا و این همه دلتنگی؟
من که حلقه حلقه
به تنت پیچیده بودم!
تو نخواه
خدا از تاریکی میترسد
و من بدون لباسهات سرما میخورم.
#پونه_ایرانی
.
در بوی نارنجی پیرهنت
تاب میخورم
بیتاب میشوم
و دنبال دستهات میگردم
در جیبهام.
میترسم گمات کرده باشم
در خیابان
به پشت سر وامیگردم
و از تنهایی خودم وحشت میکنم
#عباس_معروفی
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
2️⃣بخش دوم (#منظومه_عین_القضات_و_عشق)
تأملی در وحدت وجود
قاضیان و علمای بغداد در محاکمهی عینالقضات، چهرهی استثنایی تاریخ عرفان و تفکر ایران عاجز ماندند، سخنان و دفاعیاتش را کمافیالسابق نفهمیدند، ولی حکم قتلش را به اتهام الحاد و کفر صادر کردند. سرانجام به دستور وزیر سلطان محمود که دشمن او و یکی از ستمگران عصر بود، عینالقضات را از زندان بغداد به همدان آوردند، در شب چهارشنبه هفتم جمادیالآخر سال ۵٢۵ در سیوسه سالگی او را به دار آویخته، پیکرش را شمعآجین کردند. زمانی که پای دار میرفت، مناجات شبلی در شب قتل حلاج را به خاطر داشت.
همدان شبی را به صبح رساند که پیکر این عاشق شوریده بر بلندای شهر تا صبح میسوخت.
.
بیدار که شدم همهجا تاریک بود. چراغمطالعهی پدر را بیشتر از خورشید دوست داشتم، و صدای قلمنی بر کاغذ...
"خواب بدی دیدی؟"
"چرا مثل حلاج تکهتکهاش نکردند؟ مگر حلاج بر دار نشد؟ چقدر هم خوشحال بود!"
"نه. حالا نه! فردا حافظ میخوانیم."
پس تکلیف آن جسد زنده
در کابوس من چه شد؟
خدا بد است یا خدا بودن؟
#پونه_ایرانی
.
خاطرهی مجروح،
همین منم.
تنهایی اگر نبود،
هزار بار
خدا را در ذهن خود
دار میزدم.
تو اگر نبودی،
خدا
یک خواب آشفته
بیش نبود.
همین بهانه کافی نیست
تا مرا بیاویزند؟
- ۹۹/۰۹/۲۱