وبلاگ من

...

۱۵۱ مطلب با موضوع «کتابخانه مظاهر» ثبت شده است

#بادبادک_باز اولین رمان افغانستانی است که به زبان انگلیسی نوشته شده. #خالد_حسینی آن را در زمان گذراندن طرح کارورزیِ پزشکی اش به رشته ی تحریر در آورده است.
___
داستان زندگی امیر را می خوانیم، از زبان خودش. خان زاده ای که یک خدمتکار با پسرش در خانه ی آن ها زندگی می کند‌. نام خدمتکارشان علی ست، مردی مومن و افلیج که به اجبار خانواده و اقوامش، تن به ازدواج با یکی از دختران روسپی و دلربای اقوام خود داده است تا بدین طریق آبروی آن دختر را حفظ کند؛ همان دختری که یک روز خوشی می زند زیر دلش و می رود.
حسن، فرزند علی ست، پسری خوش قلب و مهربان که با امیر با هم بزرگ شده اند و مثل برادر هستند؛ و صد البته مشکلاتی با هم دارند که در رمان می خوانیم.
چالش ها و حسادت های موجود در زندگی امیر و حسن، بیشتر صفحات این کتاب را به خود اختصاص داده است. مظلومیت های حسن، در کنارِ حسادت ها و فخرفروشی های امیر.
___
برشی از کتاب:
دزدی نام مشترک تمام گناهان است. وقتی مردی را می کشی، یک زندگی را می دزدی، حق زنی را از داشتن شوهر می دزدی، پدری را از بچه ها می دزدی. وقتی دروغ می گویی، حق کسی را از دانستن حقیقت می دزدی و وقتی تقلب می کنی، حق را از انصاف می دزدی. هیچ عملی پست تر از دزدی نیست.
___
پ.ن: من این #کتاب_صوتی را از وب سایت زیر گوش کردم:
www.audiolib.ir

نام کتاب: #یک_بحث_فمینیستی_قبل_از_پختن_سیب_زمینی_ها | شاعر: #فاطمه_اختصاری | #انتشارات_سخن_گستر | ١٢٣ صفحه
________
چهار دسته شدیم از گروه A تا B
گروه "B" همه مردیم بعد بی خوابی
...
گروه "Aیک" من بودم و سه تا سرباز
تمام مان خفه گشتیم در اتاقک گاز
...
شروع شد عملیات فوق جاسوسی
نفوذ "Aدو" به اشکال فوق ناموسی!
...
و در نتیجه تلف گشتن تمامی مان
پس از بروز مرض های فوق ویروسی
...
گروه سوخته ی "سه" میان کوره ی هفت
به آتشِ هم مردن، بدونِ حتّی نفت
...
عقب زدیم جسدهای نیمه سوخته را
سؤال کرده شدیم از میانِ دود: "چرا؟"
°°°
و لاشه های برهنه میان گودالی
که نیمه پر شده بود از تجسّمی خالی

نام کتاب: #یک_دریچه_آزادی | شاعر: #سیمین_بهبهانی | ٢٨٠ صفحه | #انتشارات_سخن
_______
#یک_دریچه_آزادی باز کن به زندانم
یک سبو پر از شادی خرج کن، که مهمانم
ابر نقره اَفشان شو تا چو تاک بار آور
پیش دست و دل بازان دست و دل بیفشانم
...
یک چمن صفا داری، باز کن به رویم در
بر بساط گل بنشین، در کنار بنشانم
لحظه های امروزم شاد باد و رنگین باد
وعده های فردا را امتحان نتوانم
فرِّ بامدادم کو؟ نیمروز شادم کو؟
آفتابِ بی رنگی بر فراز ایوانم
مرگْ راه می بندد لحظه های غلتان را
کو مجال پوییدن؟ گویِ تنگْ میدانم
...
عشق، خیر و توفان کن! آنچه مانده ویران کن!
از تو باد خاشاکش لانه ی پریشانم
با زبان سرخ آخر چون کند سرِ سبزم؟
رنگ و بوی خون دارد نکته ها که می دانم
عشق می رسد از راه، پیش او - سخن کوتاه-
در نماز خون شعری با حضور می خوانم

نام کتاب: #اصول_سخنرانی_به_روش_TED | نویسنده: #کریس_اندرسن | مترجم: #حنانه_گرجی | #نشر_معیار_اندیشه | ۳۲۲ صفحه
_______
کریس اندرسن مدیر برنامه‌های TED است. او که دانش‌آموخته‌ی دانشگاه آکسفورد می‌باشد، دوره‌های روزنامه‌نگاری هم دیده و پیش از پیوستن به TED بیش از ۱۰۰ مجله و وب‌سایت اینترنتی تاسیس کرده است.
_______
کریس اندرسن که از سال ۲۰۰۱ در TED بوده است، نشان می‌دهد که چگونه با بیان جملاتی کوتاه و به دقت تنظیم شده می‌تواند از ارائه‌ی هرگونه متن نوشتاری دیگر قدرتمندتر باشد. در اینجا کریس توضیح می‌دهد که معجزه‌ی سخنرانی در برابر جمع چطور به وقوع می‌پیوندد و شما را مجهز به سلاحی بسیار قدرتمند برای ارائه‌ی بهترین سخنرانی خود می‌کند.

_______
فصول کتاب:
مبانی | ابزارهای سخنرانی | فرایند آماده‌سازی سخنرانی | روی صحنه | تعمّق

نام کتاب: #به_روش_سامورایی | شاعر: #سید_مهدی_موسوی | #انتشارات_سایه_ها | ۲۵۲ صفحه
___
پرنده گفت: به تخمم بگو که جوجه شود
دوباره می سازم، آسمانِ آبی را
کنار می زنم از متن، پرده ی شب را
که جیک جیک کند صبحِ آفتابی را
...
پرنده گفت: به تخمم بگو که جوجه شود
که ترس، منتظرِ هیچکس نخواهد بود
که تا ابد می خوابیم‌ روی بالشِ ابر
که سرنوشت من و تو، قفس نخواهد بود
...
پرنده گفت: به تخمم بگو که جوجه شود
که جیک جیک کند مثل یک پرنده ی شاد
نترسد از صیّاد و شکارچی چون که
تفنگ های قدیمی شکوفه خواهد داد!
...
پرنده گفت: به تخمم بگو که جوجه شود
که اسمِ حذف شده از کتاب "شلّیک" است!
که آب و دانه زیاد است مثل آزادی
که صادقانه بگویم: بهار نزدیک است
...
پرنده کرد نگاهی به خنده ی روباه
پرنده کرد نگاهی به چشمِ موذیِ مار
پرنده کرد نگاهی به میله های قفس
پرنده کرد نگاهی به حرکت کفتار
...
پرنده کرد نگاهی به لاشه ی جفتش
پرنده کرد نگاهی به خونِ روی پَرَش
پرنده کرد نگاهی به بال کوچک خود
غم بزرگ ... و تنهاییِ بزرگ ترش!
...
جهان مسخره ای که عقب، جلو می رفت
پرنده آویزان بود، از طنابِ کلفت
نگاه کرد به تخمِ شکسته اش سرِ میز
پرنده گفت: به تخمم ... و هیچ چیز نگفت ...

نام کتاب: #رباعیات_خیام (بر اساس نسخه ی مسکو) | به کوششِ #جعفر_جوان_بخت_اول | ۲۰۱ صفحه
___
شاید کمتر شاعری در جهان توان یافت که هچون خیام ِ ما باشد، او اندک سروده است و در همان اندک هم تردید است؛ اما هر جا نامی از شعر خاص به میان می آید، اسم خیام هم به میان است.
آن گونه که یافته اند و شمرده اند، گویا تنها شانزده رباعی به نامش در کتب قدیم آمده: دو رباعی در مرصاد العباد ، یکی در تاریخ جهانگشای جوینی ، یکی در تاریخ گزیده و دوازده رباعی در مونس الاحرار (در اصل چهارده رباعی که دو مورد تکراری است).
شادروان فروغی در مقدمه ی خیام ِ خود، شمار رباعی های منسوب به این شاعر را به شصت رسانده و بسیاری از شعرای قلیل‌الشعر نیز بسی بیش از این شعر سروده اند و بسیاری از شاعران ِ حتی هم‌عصر یا نزدیک به عصر خیام -و نه شاعران بی شمارِ بی نام و نشانِ دوران صفویه- که نامی از آنان شنیده نمی شود، دستِ کم برابر این تعداد رباعی و چه مایه قصیده و قطعه و ... دارند و دریغا ذره ای از جایگاه او در دل های مردم!
___
در آن شانزده (چهارده) رباعی ِ خیام نیشابوری ، پنج مضمون موجود است:
۱. حیرت او در امر جهان و ندانستنِ راز آن
۲. چون و چرا در کار خلقت
۳. ناپایداری جهان و زوال آدمی
۴. اغتنام وقت، از طریق عیش و شادی و باده خواری
۵. ناتوانی انسان در برابر گردش زمان
___
ویژگی رباعیات این شاعر :
۱. ذهن را در برابر مسائل اساسی از جمله خلقت و مرگ به واکنش وا می دارد
۲. پاسخ معمول و رایج به این گونه سوالات را در میان می افکند و نارسایی اش را آشکار می سازد
۳. چون پاسخی به این ابهام جاودان نمی یابد، انسان را به خوش باشی و لذت جویی از زندگی می خواند
___
می توان خیام را اثرپذیر از رودکی ، شهید بلخی و از همه بیشتر فردوسی ِ پاک‌زاد دانست.
___
در این کتاب ، ۲۹۳ رباعی از خیام نیشابوری آورده شده است که با نسخه ی صادق هدایت (♧) که شامل ۱۴۳ رباعی است، مقابله شده است.
___
♧ #ترانه_های_خیام ؛ #صادق_هدایت ؛ #انتشارات_جاویدان ؛ تهران ۱۳۵۶

نام کتاب: #علائم_الظهور (#مستطاب_علائم_الظهور) | انتشارات: #شرکت_نسبی_کانون_کتاب | ۱۴۴ صفحه
___
... و قومی در حضور یکدیگر مثل حیوانات با زنان مقاربت نمایند و لئیمان و نادانان و بندگان به بزرگی رسند و دونان پادشاهی کنند و مردمان در امر دین با هم مساعدت ننمایند و امراء بسیار شوند و منافقات هر قومی و تجار هر بازاری بزرگ ایشان شوند و مومنان ذلیل تر از گوسفندان گردند و اولاد زنا و جاسوسان و سخن چینان و عیب جویان و نویسندگان دیوان بسیار گردد و ربا را بصورت بیع و رشوه را به اسم هدیه حلال شمارند و دادن زکات بر آن ها دشوار شود و خمس را از مستحقین منع نموده و به آن تجارت نمایند و علم را به جهت غیر دین یاد بگیرند و رفقای خود را از پدران محترم تر دارند و فرومایگان به سرکردگی رسند و از ترس آن ها را گرامی دارند و فاحشه در میان بزرگان و ملک و سروری در زیردستان و علم در اراذل و نسیان و مسامحه در نیکان به هم رسد و مردم پست عمارت های عالی بنا نمایند و مردمان به مزار رفته و آرزوی مرگ نمایند و از برای دنیا برادران خود را بکشند و خطیب ها در منبرها بسیار شوند و اطفال و جهال در منابر خطیب گردند و زن ها میل به مرد اجنبی نمایند و دیگران را مایل به خود سازند و سرهای خود را مانند کوهان شتر بعضاً ببندند ...
___
... زردشت رفت بلخ، کشتاسب را به دین خود درآورد و‌ معجزه‌ او آتش به دست گرفتن بود و ‌کشتاسب هفت آتشکده عظیم در ایران‌ بنا کرد و از برای‌ هر کدام خادم‌ ها و مواجب قرار داد؛ یکی در بلخ، یکی در قزوین که اسم او بهار بود، و یکی در مار بین اصفهان که شاید الحال به کوه‌ آتشگاه‌ معروف است و عمارت خرابه‌ئی در سر آن کوه می باشد، و یکی در خراسان‌، و یکی‌ در آذربایجان ... تا برسد به پیغمبر (ص) که می گوید مبعوث می شود و آتشکده‌ ها خراب می کند و دین‌ مجوس‌ و‌ غیره‌ را از بین ببرند و از فرزندان دختر پیغمبر کسی پادشاه شود و دولت او تا قیامت متصل شود و بعد از پادشاهی و دنیا تمام شود و کوه‌ ها برطرف شود و‌ نام این‌ پادشاه بهرام باشد از خورشید جهان و شاه‌ زنان که‌ او دختر سین باشد و سین‌ نام‌ محمد (ص)‌ است به لغت قدیم و ظهور او در آخر دنیا باشد ...
___
... شیخ طوسی در کتاب الغیبه می نویسد "پیغمبر به اصحاب خود فرمود که مردمان آخر الزمان بهتر از بعضی شماها هستند. اصحاب عرض کردند یا رسول اله، ما در جنگ بدر و احد در خدمت تو بودیم و قرآن هم در خصوص ماها نازل شده، پس چگونه می شود که آن ها از ما بهتر باشند؟
پیامبر فرمود اگر شما دچار شوید به شدائد و حوادثی که ایشان دچار خواهند شد، هر آینه مانند ایشان صبر نخواهید کرد ...

نام کتاب: #مناجات_نامه_خواجه_عبد_اله_انصاری | به تصحیحِ #اسماعیل_شاهرودی (#بیدار) | #انتشارات_فخر_رازی | ۱۳۶ صفحه
___
عیب است بزرگ بر کشیدن خود را
وز جمله خلق برگزیدن خود را
از مردمک دیده بباید آموخت
دیدن همه کس را و ندیدن خود را
___
#خواجه_عبد_اله از اجلّه علما و محدثین و از اکابر صوفیه و عرفاست. مذهبش حنبلی و مایل به تجسیم و تشبیه در عقیده ی خود در نهایت رسوخ و تعصّب بوده است.
مولّدش در دوّم شعبان سال ۳۹۷ هجری قمری در قهنذر اطراف طوس و وفاتش در ذی الحجه سنه ۴۸۱ هجری قمری در گازارگاه هرات بوده و در همانجا مدفون گریده است.
مدت عمر شریف #خواجه_عبد_اله_انصاری ۸۳ سال بوده است. صاحب #نفحات_الانس مولّد شیخ را در سال ۳۷۶ ذکر کرده.
___
خدایا! نه شناخت تو را توان نه ثناء تو را زبان، نه دریای حلال و کبریاء تو را کران، پس ترا مدح و ثنا چون توان، تو را که داند که تو را تو دانی، تو را نداند کس، تو را تو دانی بس!

نام کتاب: #بت_بزرگ | شاعر: #فاطمه_اختصاری | #نشر_سایه_ها | ۲۳۰ صفحه
___
۱۱۴ #شعر #پست_مدرن می خوانیم از #اختصاری ؛ که به سبک #غزل_پست_مدرن و #شعر_آزاد_پست_مدرن سروده شده است. در ادامه شعر #بت_بزرگ از این مجموعه را آورده ام.
___
بت بزرگ سرش را گرفت بین دو دست
نگاه کرد به قومش، چه منفعل بودند
چقدر زود شکستند، زود وا دادند
رفیق ها همه از جنس خاک و گِل بودند
به جای اینکه به مردم امید هدیه دهند
تمام عمر، خدایانِ سنگدل بودند

عجیب نیست که پاشیده خون به دیوار و
به روزنامه و کابوس های تو ... جنگ است!
که خواب های تو را پاره کرد خمپاره
لحافت ابر، زمین تخت، بالشت سنگ است
تو بچّه ای و نمی فهمی از بزرگیِ درد!
عجیب نیست اگر اینقدر دلت تنگ است

خبر، سرایتِ ویرانگی ست در رگِ شهر
خبر، بُرندگیِ تیغ و تیزیِ فلز است
"و نا توانیِ این دست های سیمانی" ♧
در اعتراض به اعدام چند معترض است

نه نذر و حاجتی و انتظار معجزه ای
نه دستِ راهنمایی، نه جاده ای، فِلِشی
تمام راه، خودت هستی و خودت، تنها
که باید این همه غم را به دوش خود بکشی
کدام فلسفه ما را نجات خواهد داد؟!
نمانده حوصله ی هیچ نوع واکنشی

صدای گریه ی آهسته توی بتخانه
صدای گریه ی نوزادِ مرده در گوشش
و نا امید نگاهی به دُور و بر انداخت
چراغ سوخته ی وحی، قومِ خاموشش
چه کس مقصّر این اتفاق خواهد بود؟!
بت بزرگ تبر را گذاشت بر دوشش ... ♤
___
♧ #فروغ_فرخزاد
♤ و همه بت ها را در هم شکست به جز #بت_بزرگ تا [در مقام شکایت] به او رجوع کنند (#سوره_انبیا، آیه ۵۸)
___
#مظاهر_سبزی | #کتابخانه_مظاهر

نام کتاب: #کرگدنیسم | شاعر: #بهمن_انصاری | #انتشارات_آرون | ۱۵۰ صفحه
___
نشد غزل بنویسم، به خوبیِ حافظ
ولی خریدم از آن بچه، فال حافظ را
...
برای دیدنِ فردایِ کودکِ معصوم
و درک هَمّ و غمِ آن نگاهِ نافذ را
...
و درک سهم ضعیفان که اغنیا بردند
و درک سهم ستمگر، به لال و کور و کر
...
و درک فهمِ خری از تلاوت یاسین!
و درک وهم تو از سهم نابرابرِ هر ...
...
که نابرابر بود، سهم کودک از دنیا
برای نانِ بیاتی، بگو مگو می کرد
...
دلیلِ بخت سیاه و گرسنگی ها را
درونِ تیم خدا-بنده جستجو می کرد
...
که جستجو می کرد، لایِ فالِ حافظِ باز
که جستجو می کرد، لایِ شاید و هرگز
...
که درک هَمّ و غمِ آن نگاه سردرگم
از عهده ی نه من آمد، نه حضرتِ حافظ
___
#مظاهر_سبزی | #کتابخانه_مظاهر | #پست_مدرن | #غزل_پست_مدرن