وبلاگ من

...

۱۵۱ مطلب با موضوع «کتابخانه مظاهر» ثبت شده است

نام کتاب: #مرکب_محو
نویسنده: #محمد_علی_جمالزاده
به سرمایه ی #کتابخانه_ابن_سینا
۵٣ صفحه
___
زمانی که به احترام #جمالزاده و به پاس تشکر از آثار ادبی ایشان، خیابانی را در تهران به نامِ این استاد می زنند، ایشان به رسم تشکر و احترام، #مرکب_محو را به ایرانیان تقدیم می کند. و چه هدیه ای بهتر از کتاب؟! کتابی که تا سال، سال است؛ و زمین می چرخد؛ می ماند و برقرار است.
___
موضوع این اثر که با درون مایه ی طنز به رشته ی تحریر درآمده است، مرگ نویسنده است و گزارش هایی هفتگی یا ماهانه که فرشتگان برای *خدا* ارسال می کنند.
نویسنده ی مزبور، پس از مرگش مورد تقدیر عمومی قرار می گیرد و مردم به لطفش کرکره های مغازه را پایین می کشند و کار و بارشان را تخته می کنند، بچه ها بازی را تعطیل، و محصّلان درس و کتاب را جمع.
این اثر از زبان دو فرشته نوشته شده! این دو فرشته، تمام نکات طنز و جذاب مراسم تشییع جنازه ی این نویسنده، و نیز اتفاقات پس از تدفین را به جزء و با دقت فراوان توصیف می کنند.

نام کتاب: #مثل_خون_در_رگ_های_من
نویسنده: #احمد_شاملو
#نشر_چشمه
گوینده: #زهرا_راستی
١٧٢ صفحه
_______
این اثر شامل ٢٠ نامه از #احمد_شاملو برای همسرش (#آیدا_سرکیسیان) است که در حد فاصل سال های ١٣۴٠ الی ١٣۵٠ به نگارش درآمده است.
درون مایه ی اکثر نامه ها، عشق است؛ اما #شاملو گاهاً گریزی به مسائل سیاسی روزگار خود نیز زده است.
_______
برشی از اثر:
آیدای کوچولوی من!
آن قدر دوستت دارم که گاهی از وحشت به لرزه می افتم!
زندگی من دیگر چیزی به جز تو نیست. خود من هم دیگر چیزی به جز خود تو نیستم. چهره ات تمام زندگی مرا در آینه ی واقعیت منعکس می کند و این واقعیت آن قدر عظیم است که به افسانه می ماند!
تو را دوست دارم؛ و این دوست داشتن، حقیقتی است که مرا به زندگی دلبسته می کند.
همه ی شادی هایم در یک لبخند تو خلاصه می شود؛ و کافی است که تو قیافه ناشادی بگیری تا من همه ی شادی ها و خوش بختی های دنیا را در خطوط درهم فشرده ی آن چهره ای که خدا می داند چقدر دوستش می دارم گم کنم!
[شب پنجشنبه، ٢٩ شهریور ١٣۴١]

نام کتاب: #آیدا_درخت_خنجر_و_خاطره
شاعر: #احمد_شاملو
۶١ صفحه
_______
زمین به هیأتِ دستانِ انسان درآمد
هنگامی که برهوت
بُستانی شد و باغی.
و هرزابه‌ها
هر یک
راهیِ برکه‌ئی شد
چرا که آدمی
طرحِ انگشتانش را
با طبیعت در میان نهاده بود.
از کدامین فرقه اید؟
بگوئید،
شما که فریاد برمی‌دارید!
به جز آن که سرکوفتگانِ بسته‌دست را، به وقاحت
در سایه‌ی ظفرمندان
رجزی بخوانید،
یا که در معرکه‌ی جدال
از بام بلند خانه‌ی خویش
سنگ‌پاره ئی بپرانید
تا بر سرِ کدامین کس فرود آید.
که اگرچه میدان‌دارِ هر میدان اید،
نه کسی را به صداقت یارید
نه کسی را به صراحت دشمن می‌دارید.
از کدامین فرقه اید؟
بگوئید،
شما که پرستارِ انسان بازنمی‌نمائید!
کدامین داغ
بر چهره ی خاک
از دست کارِ شماست؟
یا کدامین حجره‌ی این مدرسه؟

نام کتاب: #خیابانها_بیابانها
شاعر: #محمد_علی_سپانلو
#نشر_شیوا
٢١٧ صفحه
_______
گوش تا گوش همه شب های روشن کافه ها بودند
کافه ها در دود و خاطر نافراموشند.
در یمن بودیم
یادم آمد آبجو کف داشت
نور بود و قهوه و آهنگ
نخل بود و عید اضحی بود
عید صدها کاج...
برف می بارید، گویی جنگل چرنوزیوم می خفت
بوی برگ له شده در زیر گام و زیر باران ها
معبری در برگ های قهوه ای تا صبح-
یادم آمد در کران استپِ دلسرد
خرس قطبی، زیر بدر ماه، نجوا کرد.

نام کتاب: #گل_بر_گستره_ماه
شاعر: #رضا_براهنی
انتشارات: #نوید_شیراز
٧٣ صفحه
_______
اعتباری ست برای تن آب،
شست و شو دادن گیسوهایش.
خنده اش - معجزه در معجزه اش-
انفجار همه گل هاست سوی گل هایش.
او که منصورزنان در همه جاست،
چهره اش، نعره ی زیبای انا الحق هاست.
مقطع قلب پرنده ست صمیمیت او.
خواب را می ماند،
اما،
در کنار من خاکستر خوابش،
خفته ست.
گل که بر گستره ی ما قدم بردارد، اوست.
و خداحافظی اش،
ٱنچنان چلچله سانست که من می خواهم،
دائماً باز بگوید که: خداحافظ، اما نرود.
و سخن گفتن او،
مثل اسطوره ی یک جنگل شیشه ست، که بر سطحش،
بلبل از حیرت، دیوانه شده، لال شده ست.

نام کتاب: #دلقک_بازی_جلوی_جوخه_اعدام
شاعر: #سید_مهدی_موسوی
#نشر_سایه_ها
٢١٧ صفحه

نام کتاب: #نزدیکی
نویسنده: #فاطمه_اختصاری
٨٠ صفحه
___
#فاطمه_اختصاری، چهار کتاب #شعر، دو مجموعه #داستان_کوتاه و یک مجموعه ی #پلی_ژانریک در کارنامه ی خود دارد. کتاب حاضر هشتمین اثر منتشر شده ی اوست که در دسته بندی های معمول نمی گنجد. شاید بشود گفت این اثر یک مجموعه ی پلی ژانریکِ #هایپریتکست است و به جهت این که لینک هایی در داخل کتاب داده شده است، امکان انتشار کاغذی اش فراهم نبود و به همین دلیل به صورت الکترونیکی منتشر شده است. مثل این اثر در #ادبیات_فارسی به ندرت می توان نمونه ی مشابه یافت.
___
#اختصاری در این کتاب از تجربیاتش می گوید و خاطراتش را با ما در میان می گذارد. هم #اتوبیوگرافی، هم #خاطره، هم #شعر، هم #داستان_کوتاه، هم جدول و...

نام کتاب: #پرنده_کوچولو_نه_پرنده_بود_نه_کوچولو
شاعر: #سید_مهدی_موسوی
#نشر_سایه_ها
٣٠۴ صفحه

نام کتاب: #خطی_ز_سرعت_و_از_آتش | شاعر:#سیمین_بهبهانی | #انتشارات_زوار | ١۴٣ صفحه
_______
#خطی_ز_سرعت_و_از_آتش،     در آبگینه سرا بشکن!
بانگ بنفش یکی تندر،                 در خواب آبی ما بشکن؛
خوابی به نرمی ابریشم،              در کوهپایه ی آرامش
ای سیل، ضربت سیلی شو،          بر چهر این خنکا بشکن!
مرداب خفته ی ذهنم را،              پوشانده جلبک غفلت ها
ای سنگپاره ی آگاهی،                  در قلب دایره ها بشکن!
ای دل، چه کوچک و مسکینی،       با این تپیدن خاموشت!
طبل تلاطم دریا شو                    آرام عرش خدا بشکن!
تندیس یخ شده ای - ای جان! -      بس کن تبلور و جاری شو:
چون رود بر سر هر شیبی             - آزاد و شاد و رها- بشکن!
آواز گرم تحرک را،                      اوجی بساز و به تحریری؛
درجی ز گوهر غلتان را،               در کوچه باغ صدا بشکن!
ای سینه! قوس حقارت را،           طاق بلند حقیقت کن:
اینجاست جای نماز ای دل،           محراب رنگ و ریا بشکن!
من با دو آینه رویارو،                   تکرار بیهده ی خویشم:
آغاز قصه به پایان بر،                  بشکن مرا و مرا بشکن

نام کتاب: #تنفس_صبح | شاعر: #قیصر_امین_پور | #انتشارات_حوزه_هنری_سازمان_تبلیغات_اسلامی | ١٣٩ صفحه
_______
ساکت و تنها
چون کتابی در مسیر باد
می خورد هر دم ورق اما
هیچ کس او را نمی خواند
عمر خود را می دهد بر باد
می رود از یاد
هیچ چیز از او نمی ماند
بادبان کشتی او در مسیر باد
مقصدش هرجا که بادا، باد!
بادبان را ناخدا باد است
لیک او را
هم خدا
هم ناخدا
باد است!