وبلاگ من

...

۱۵۱ مطلب با موضوع «کتابخانه مظاهر» ثبت شده است

نام کتاب: #شهریاران_طبرستان (از قرن ٢ تا ۴ هجری)
نویسنده: #بهمن_انصاری
ناشر: #انتشارات_منشور_سمیر
تعداد صفحات: ٨۵
_______
یکی از تأثیرگذارترین مناطق ایران که آبستن جنبش‌ها و رویدادهای بسیار مهم و مؤثری در منطقه شد، نواحی طبرستان، دیلم، رویان، گیلان و مازندران بود؛ که عمدتاً تمامی این نواحی را با نام طبرستان در تواریخ می‌یابیم. طبرستان به‌دلیل محیط خاص جغرافیایی خود و صعب‌العبور بودن آن، تا دویست سال پس از آن نیز با پی‌ریزی نهضت‌های کوچک و بزرگ، نقش مهمی در بیداری ایران و بیرون آمدن نواحی ایرانی‌نشین از زیر سلطه‌ی خلفای عباسی داشت. به گونه‌ای که نهایتاً استقلال سیاسی ایران با فتح موقّتیِ بغداد توسط سردمداران طبری و دیلمی در سده‌ی ۴ هجری محقق شد.
در این کتاب بررسی شده است که شهریاران بزرگ ایرانی‌نژاد چگونه در مهم‌ترین فصل از تاریخ ایران که می‌توانست به فراموشی کامل فرهنگ و تمدن باستانی ایران منتهی شود، به ایفای نقش پرداختند و زمینه‌ی استقلال سیاسی و جغرافیایی ایران را برای قرون بعدی فراهم آوردند.

نام کتاب: #قاب_های_خالی
نویسنده: #فهیم_عطار
ناشر: #انتشارات_هیلا
ناشر مجازی: #فیدیبو
تعداد صفحات: ٢۴٨
_______
#فهیم_عطار -نویسنده ی خوب ایرانی- که شاید بیشتر به خاطر روزنوشت هایش نزد ما ایرانی ها شناخته‌شده است، در این اثر که تِمی روانشناسانه دارد، با همان زبانِ شیوا و ساده ی همیشگی اش، با شوخی و خنده و مَثَل و چند دَه ترفند دیگر، داستانی عاشقانه را به خوردِ جانمان می دهد.
_______
شهاب، کسی که سال های سال در خودش زندانی بوده و از اجتماع سیر، با پزشکی به نام ترنج آشنا می شود.
دنیای شهاب، تیره و تار، کسل‌کننده و مشمئزکننده، و یا گُنگ و غیرقابل فهم نیست؛ بلکه او این جهان را با همه ی بدی هایش قبول دارد و به زنده بودنِ خود مُعترف است، اما چیزی که قبول ندارد حجم خستگی ها و سختی هایی ست که زندگی روی سرش خراب کرده است، و از او تَلی از خاک و خاکستر ساخته.
او آرامش نداشته اش را توی یک چمدان جاساز می کند و برای یافتن خود، راهیِ سیاتل می شود و...

نام کتاب: #محدودیت_صفر (روش اسرارآمیز بومیان هاوایی برای دستیابی به فراوانی، سلامتی، آرامش و فراتر از این ها)
نویسندگان: #جو_ویتالی و #ایهالیا_کالا_هولن
مترجم: #مژگان_جمالی
ناشر: #انتشارات_کتیبه_پارسی
ناشر مجازی: #فیدیبو
تعداد صفحات: ۴٠۴
_______
تو قلمروی خودت (وضعیت صفر) را بیاب، باقی خود به خود خواهد آمد.
#عیسی_مسیح
_______
"هو" در زبان بومیان هاوایی یعنی "باعث شدن"
و
"پونوپونو" یعنی "کمال"
#هواوپونوپونو یعنی درست کردنِ غلط و برطرف کردنِ اشتباه.
بر اساس باور مردمان هاوایی، اشتباهات ما برخاسته از افکاری هستند که توسط خاطرات دردناک گذشته آلوده شده اند.
_______
هاوایی های باستان معتقد بودند که تمام مشکلات با افکار آغاز می شوند. در حقیقت، حرف اصلی این است که خودِ داشتنِ فکر به تنهایی مشکل‌زا نیست، بلکه مشکل این است که تمام افکار ما لبریز از خاطرات دردناک گذشته اند؛ خاطراتی از افرد، مکان ها یا اشیاء.

نام کتاب: #روی_ماه_خداوند_را_ببوس
نویسنده: #مصطفی_مستور
ناشر: #نشر_مرکز
تعداد صفحات: ١١٨
___
کنار خیابون ماشین رو نگه داشتم و توی جیب هام رو گشتم و هرچه تا آن وقت کار کرده بودم گذاشتم توی دستش. حتی پول خُرده ها رو هم گذاشتم توی دستش. گفتم خیال کن خداوندِ من از توی آسمونش این ها رو انداخته پائین. مثل کسی که جن دیده باشه چند لحظه به من نگاه کرد و بعد پول ها رو قاپید. از ماشین پیاده شد و زل زد تو چشمام. اشک تو چشماش جمع شده بود. قبل از این که در رو ببنده گفت: "از طرف من #روی_ماه_خداوند_را_ببوس!"
___
شک، تنهایی و عدم قطعیت؛ چیزهایی که زندگی و مکاشفات شخصیت اصلی کتاب را برای ما جذاب می کند. کسی که موضوع پایان نامه اش "مکالمات موسی و خدا"ست.
محسن پارسا- سی و چهار ساله- مجرد- فارغ التحصیل دکترای تخصصی از دانشگاه پرینستون امریکا در رشته ی فیزیک کوانتوم.
محسن پارسا و این دانشجو به هم گره می خورند و نویسنده به زیبایی این تلاش ها را نشان می دهد، این که علت مرگ چیست، و این که در انتها پایان نامه به سرانجام نمی رسد.
این اثر، فلسفه و جامعه شناسی و مذهب را به هم پیوند زده است و انسانی را که گم شده است، به دنبال خود و شناخت خدای خود ترغیب می کند.

نام کتاب: #اشعار_باب_مارلی
شاعر: #باب_مارلی
گروه ترجمه: #م_آزاد و #مانی_صالحی_علامه
ناشر: #نشر_آتیه
تعداد صفحات: ١٩٣
___
#رابرت_نستا_مارلی (شاعر و خواننده) متولد ١٩۴٧ در جامائیکا -کانون فحشا و تولید و توزیع مواد مخدر امریکا- بود. سال ١٩٨١، موسیقی جهان بزرگ ترین اسطوره ی #موسیقی_رگی  خودش رو از دست داد و #مارلی ٣۶ ساله مُرد. آواز رگی بیشتر شبیه زمزمه می مونه و به همین دلیل برای تمرکز و مراقبه مناسبه و خب این موسیقی در بالاترین سطح تکامل #موسیقی_راک قرار داره.
___
یکی از اشعار #باب_مارلی از این کتاب:
برایم گریه کن، آری!
تو از میان دلشکستگی ها باز می گردی
تو از میان درد و رنج باز می گردی
تو آن قطره های اشک تنهایی را می افشانی
بازتابِ بازیِ تقلب آمیزت
تو باید برایم گریه کنی، آری
حالا باید برایم گریه کنی
خدا می داند من چگونه از میان دلشکستگی ها گذشتم
خداوند، همان که مرا هدایت کرد، آری
و اکنون من کنارِ آبِ آرام هستم
تو باید برایم گریه کنی، آری!

نام کتاب: #یک_چاه_و_دو_چاله
نویسنده: #جلال_آل_احمد
ناشر: #انتشارات_رواق
تعداد صفحات: ۵۴
___
کتاب از دو بخش تشکیل شده است. بخش ابتدایی (#یک_چاه_و_دو_چاله) تجربیات جلال از #حزب_توده است و نیز دورانی که سفارشی نویسی مثل خوره افتاده بود به جان نویسندگان ایرانی. از اشخاص و بی مروّتی هایشان می گوید، و نیز کلنجارهایی که با همسرش (#سیمین_دانشور) پیرامون نویسندگی و شرکت در محافل ادبی و... داشتند.
دو مورد از شخصیت های مورد بحث در کتاب را مختصراً اشاره و گذر می کنم:
١. #همایون_صنعتی_زاده : مُخبر #حزب_توده میان تهران و اصفهان و شیراز بوده است. بعدها مدعی می شود که مغازه ای دست و پا کرده و شده توزیع کننده ی آثار #محمد_علی_جمالزاده ! اما مجدد سال ١٣٣٢ سر و کلّه اش مجدد پیدا می شود، و دستش رو.
٢. #ابراهیم_گلستان (#ابرام_نفتی !) : کارمند عالی رتبه ی تبلیغات کنسرسیوم نفت بود که تلاش های زیادی کرد تا جلال و سیمین را هم به سمت شرکت نفت و ساخت مستند برای آن ها بکشاند.
___
برشی از بخش دوم (#مثلاً_شرح_احوالات) :
کودکی ام در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت. تا وقتی که وزارت عدلیه ی "داور" دست گذاشت روی محضرها و پدرم زیر بار اَنگ و تمبر و نظارت دولت نرفت و درِ دکانش را بست و قناعت کرد به این که فقط آقای محل باشد. روزها کار؛ ساعت سازی، بعد سیم‌کشی برق، بعد چرم‌فروشی و از این قبیل... و شب ها درس.
و من مأمور #حزب_توده بودم و جمعه ها بالای پست‌قلعه و کلک‌چال مناظره و مجادله داشتیم که کدامشان خادمند و کدام خائن و چه باید کرد و از این قبیل...
در حزب توده، در عرض چهار سال از صورت یک عضو ساده به عضویت کمیته ی حزبی تهران رسیدم و نمایندگی کنگره. و از این مدت، دو سالش را مُدام قلم زدم.

نام #داستان_کوتاه : #فارسی_شکر_است
نویسنده: #محمد_علی_جمالزاده
تعداد صفحات: ٧
_______
این اثر که نخستین داستان کوتاه به زبان فارسی است، دی ماه ١٣٠٠ در #نشریه_کاوه به چاپ رسید.
داستان پیرامون مردی است که برای مدتی خارج از ایران بوده و حال که به کشورش برگشته است، ایرانی ها او را غریبه می دانند و تافته ی جدابافته. و شاید هدف #جمالزاده این بوده که در قالب این داستان نشان دهد سبک داستان نویسی غربی برای ورود به ایران در ابتدا طرد خواهد شد، اما به مرور زمان مورد اقبال قرار می گیرد؛ زیرا این مرد هم در ابتدا در دید هم وطنانش غریبه می آمد، اما به مرور و با استفاده از زبان شیرین فارسی، به آن ها اثبات می کند که ایرانی است.

نام کتاب: #فرشته_ها_خودکشی_کردند
شاعر: #سید_مهدی_موسوی
#نشر_سایه_ها
١١۵ صفحه

نام کتاب: #گفتگو_در_تهران
نویسنده: #سید_مهدی_موسوی
#نشر_سایه_ها
١٩۵ صفحه
___
این #رمان_پست_مدرن، شرح حال دوستانی است که هرکدام مثل ترکش افتاده اند یک قسمتِ گمشدگی هایِ زندگی؛ و هم خودشان را از یاد برده اند، هم دوستی با دوستان شان را. و در دل همین اتفاقات است که رفیق ها نارفیق می شوند و چشم و هم چشمی ها امان و امنیت زندگی شان را مخدوش می سازد. پرده ها کنار زده می شود و تعفّن این آدم ها خط به خط و جمله به جمله بیشتر دیده می شود. کسی که هوس هم‌خوابی با زنِ رفیقش را دارد؛ دختری که مهندسی می خواند اما عاشق رشته های هنر است؛ دانشجوی ترم اول شهرستانی که در کثرت تهرانی ها خودش را گم کرده است و الی ما شا ا...
___
امیر ترسِ از دست دادن زنش را دارد (!) و برای همین است که از زنش می خواهد روی خوش به کسی نشان ندهد. بماند که دوستِ امیر عاشق زنش می شود و این زن از دست می رود!
مجتبی و نوازندگی هایش و درک نشدن هایش، برابر شاهرخِ بی عقل و نفهم و هوس باز قرار می گیرد.
محمودِ زندیق و پدر مذهبی اش که هیچ کدام از دنیای آن یکی خوشش نمی آید.
مرتضی ئی که با یک بچه به بغل، عاشق نرگس است؛ عشقی سوزان و دوطرفه و مشابه فیلم های هندی که اگر نباشی می میرم و صبح به خیر جانانم و... و خب فرزند مرتضی (کَتی (کَتایون) که بازداشتی است) و از اینجا رانده و از آنجا مانده.
نیلو و حواس پرتی هایش، که از او و سادگی هایش یک دختر خراب می سازد. هم خودش را خراب می کند و به دنبالِ آن، آینده اش را.
دِلا (دِلآرام)، دختری که مورد تجاوز قرار گرفته و مشخص نیست فاعلِ این کار چه کسی است.
نیوشا، دانشجوی رشته ی مهندسی، که عشق هنر است و توسط پدر و مادرش - که درگیر سفرهای اروپایی شان هستند- درک نمی شود؛ و نیز حسرت را این را مُدام بر دل دارد که چرا برادرش باید پزشکی بخواند، رشته ای که علاقه ای نسبت به آن ندارد.

نام کتاب: #مدیر_مدرسه
نویسنده: #جلال_آل_احمد
#سازمان_کتاب_های_پرستو
١٧١ صفحه
_______
معلم ادبیاتی که از تدریس و سر و کلّه زدن با دانش آموزانش خسته شده است، آرزوی #مدیر_مدرسه شدن دارد. او در خیالاتش این کار را بهتر و کم دغدغه تر از شغل معلمی می داند. اما همین که کائنات آرزویش را می شنود و مدیر می شود، در روندی خسته کننده و صعب العبور قرار می گیرد. حال این شخص، نه معلمِ معمولی سابق است و نه اُبهّت یک مدیر کارکُشته را دارد. بدل شدن به مدیر معمولیِ گیر افتاده میان فضای رقابتی بین کلاسی و بین مدرسه ای، که حتی برای تأمین مخارج مدرسه باید دَمِ این را ببیند و ناز آن را بکشد، او را خسته تر از سابق می کند.
گرچه در انتها بر این همه سختی پیروز می شود و تسلیم نمی شود، اما می آموزد که برخی آرزوها به مثابه "از چاله درآمدن، به چاه افتادن" است!