#حکومت_نظامی، در یک جمله، جنگی بیرونی ست که به نبردی درونی تبدیل می شود. طاعون وارد شهر کادیکس اسپانیا شده است و حاکم را از تخت برداشته تا خودش حکمرانی کند. در حقیقت #کامو در این نمایش نامه، متفاوت ترین سبک نگارشش را نشانمان می دهد. او به یک شخصیت کاملاً غیرحقیقی به نام "طاعون" جان بخشیده و زنده اش کرده است تا مانند سایر نقش ها و شخصیت ها راه برود، بخندد و نقاب حاکم را هم به چهره بیاویزد! #کامو "طاعون" را مجهز نموده به قدرت مکالمه و مباحثه و خبث طینت. در یک کلام: "طاعون" حاکم کادیکس می شود و این شروع بدبختی های یک ملت است.
.
حاکم بزدل می گریزد و مردمانش را تنها می گذارد و تختش را می سپارد به "طاعون". همزمان با اپیدمی طاعون در شهر، "طاعون" برای این مردم نشانی مختص به هر فرد می سازد تا بر ایشان بیشتر و بهتر کنترل داشته باشد. او حتی پا را فراتر می گذارد و دستیاران حاکم سابق -که آلکاد نام دارند- را به جهت فریب افکار عمومی به کار می گیرد. "طاعون" به همراه خود یک منشی هم آورده است، تا از طریق او مردم را زیباتر به دام مرگ بکشاند! این منشی در دفتری که دارد، لیستی ١٧٢ هزار نفره از مردم کادیکس نوشته است و هر زمان که اراده کند با خط زدنِ اسم هر فرد، به زندگی اش پایان می دهد! به همین سادگی!
.
نمایش نامه چهار شخصیت اصلی دارد:
1️⃣نادا: سمبل نفی همه چیز است. فردی افلیج و دائمالخمر که هم معنای اسمش "هیچ" است، هم تمامیِ زندگانی اش! حرف معروف او در نمایش نامه این است که "زندگی همان مرگ است و انسان در زندگی اش مثل هیزم آنقدر می سوزد که تمام می شود!"
نادا، در طی نمایش نامه از تیم مردم کادیکس خارج می شود و دستیار "طاعون" می شود. عصیانِ انکارگونه ی او زندگی اش را از هم می پاشد و به خاطر پوچی ای که سراغش می آید، در انتها خود را در دریا خفه می کند. خودکشی بهترین گزینه برای کسی است که بد شده و شروع کرده کشت و کشتار هموطنانش.
2️⃣ دیه گو: سمبل عصیان (شاید بشود گفت خودِ #کامو ست). شخصیت مقابل نادا. او عصیانی همراه با پذیرش دارد و اولین کسی است که مقابل "طاعون" می ایستد. دیه گو زمانی که متوجه می شود اگر ترس را کنار بگذارد می تواند از سایه ی شوم سلطهگریِ "طاعون" و همدستانش رها شود، عصیان می کند و با زدنِ سیلی به گوش منشی، فصل جدیدی از زندگی خود و مردمانش را رقم می زند. او به همگان اعلام می دارد که اگر نترسند،"طاعون" از شهر می رود و بیماری طاعون را هم همراه خود می برد.
3️⃣ ویکتوریا: دختر قاضی کاسادو و معشوقه ی دیه گو. این دختر، سمبل سعادت فردی است. و در آن قسمت از نمایش نامه خودش و افکارش را به ما اثبات می کند که "دیه گو"ی مضطرب را با این جمله آرام می کند: "دیه گو! با عشق، می شود بر هر چیز پیروز شد". 👏
ویکتوریا مردم کادیکس را از دید عشق می نگرد، نه عصیانی که دیه گو پیش گرفته است و گاهاً خشن است. عشق از عصیان چند مرحله بالاتر است و برای همین ویکتوریا علیرغم نقش کمرنگش، بیشتر در ذهن ما باقی می ماند تا دیه گو.
4️⃣ طاعون: سمبل ظلم و سیاهی. سایه ای از رمان #طاعون است. #کامو در رمان #طاعون به همهگیری این بیماری بسنده کرده است. اما در اینجا، خودِ این بیماری را به صورت شخصیت در آورده است. شاید علت این کار این بوده است که #کامو این اثر را سفارشی کار کرده است (!)؛ یعنی برای یک کارگردان تئاتر نوشته است تا به روی صحنه ببرد.
.
در این اثر سه بخش متفاوت داریم:
1️⃣ اپیدمی طاعون
2️⃣ عصیان دیه گو و شوراندنِ مردم برای این که علیه "طاعون" بایستند و اگر قرار است با بیماری طاعون بمیرند، بمیرند؛ اما تسلیم زورگویی های حاکم ("طاعون") نشوند.
3️⃣ تسلیمِ مردم شدنِ مرگ! : این بخش از نمایش نامه، بیشتر از سایر بخش ها خواننده را درگیر خود می سازد؛ زیرا که مردم متوجه می شوند اگر از دفتر منشی اسمی را خط بزنند، آن فرد می میرد! به همین راحتی، آن ها شروع می کنند به کشت و کشتار یکدیگر. "دیه گو"ی عصیانگر هم می میرد و عملاً راه به سرانجام نمی رسد و سایه ی طاعون و "طاعون" و همدستان و همداستانش بر سر شهر می مانَد.
.
✳️ این نمایش نامه با نام های #در_محاصره، #شهر_بندان و #حالت_فوق_العاده نیز شناختهشده می باشد.
✅ علت انتخاب کردن اسپانیا برای مکان نمایش نامه توسط #کامو : طاعون، بهانه و در حقیقت استعاره ای است برای آن چه که در اسپانیا چند سال پیش از جنگ جهانی دوم گذشت؛ یعنی جنگ داخلی اسپانیا، سقوط نظام جمهوری و برقراری حکومت سرکوبگر فاشیستی در این کشور.
.
#کانون_تئاتر_امیر_کبیر
✒️ #مظاهر_سبزی
- ۰۹ آبان ۹۹ ، ۲۲:۰۵