تحلیل فیلم "رقص در غبار" به کارگردانیِ "اصغر فرهادی"
___
حرفِ مردم!
"ریحانه" و "نظر" پاسوز مهری که به خانواده هایشان دارند می شوند. ریحانه مادری روسپی دارد، که نام اش بر سر زبان ها است و همین سدّی شده بر ازدواج اش با نظر. این دو جمله یعنی تمامِ فیلم، داستانی نه چندان کلیشه ای ولی موجود در هر جامعه ای. این فیلم، اولین فیلم بلند اصغر فرهادی است.
___
فیلم، سه فیلمنامه نویس دارد که یکی از آن ها خودِ فرهادی است. این که فیلمنامه نویس ها متنوع هستند، سندی است بر چندبُعدی بودنِ فیلم. هم مارگیری می بینیم، هم عشقی جان گداز. نظر علیرغم میل باطنی خویش، تن به طلاق از ریحانه می دهد و برای اثبات عشق اش به ریحانه، زندگی شهری را ترک می گوید و راهیِ بیایان می شود تا با پیرمردی مارگیر، تمرینِ مارگیری کند. پیرمردی عبوس و کم حرف، که رویِ دیدنِ این جوان ۲۱-۲۲ ساله را ندارد.
___
نظری که به زور پدر و مادرش که می گویند "نونِ خونه ام واسه ات حرومه" (پدر) و "شیرمو حلالت نمی کنم!" (مادر) به اجبار تن به این طلاق داده است، برای تهیه ی مهریه ی ریحانه و تسکینِ شعله ی مهر آتش گرفته ی او راهیِ بیابان شده است و فاز جدیدی از فیلم را می بینیم، همان بیابانی که یک روز مار انگشت دست چپ اش را نیش می زند، انگشت سبابه ی دست چپ، همان انگشت که هنوز حلقه ی ازدواج با ریحانه را بر تنِ استوانه ایِ خود لمس می کند. انگشت قطع می شود تا نظر به ظاهر زنده بماند، همان نظری که تابِ دل کندن از ریحانه را ندارد، نظری که یک روز ریحانه را در کنج قلبش به ظاهر به دست فراموشی سپرده است و حال تنها مکانِ ثبت یادگاری اش -سبابه ی دست چپ- را هم از دست می دهد، و این شکستِ یک مرد است.
___
پایانِ فیلم اما یک هندیِ تمام عیار است! پیرمرد مارگیر انگشت را قطع می کند تا سَمّ مار به قلب نظر سرایت نکند و او را به بیمارستان می رساند، ماشین اش را می فروشد تا خرج عملش را بدهد، اما نظر هنگامی که سایه ی پیرمردِ مارگیر را بالای سرش حس نمی کند، از بیمارستان می گریزد و خود را به ریحانه می رساند، پول ها را به ریحانه می دهد و تا آخر با دست های ۹ انگشته زندگی می کند.
#مظاهر_سبزی
29 فروردین 99
- ۲۹ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۲۸