به فاصله یک نفس
کوتاهِ کوتاه. کلاً 1 ساعت و ربع.
بهداد ابن مشغله ای تمام و کمال است که درگیر قرارداد بستن با شرکت های مختلف است و عاشق دختری شده که در فضای مجازی پیدایش کرده است (بهنوش طباطبایی)
بختیاری سابقاً یک بار ازدواج کرده است و این را در یکی از قرارهای کافه ای پس از ربودن دل بهداد وقتی که روبرویش نشسته است، علنی می کند. گویی برایش مهم نیست.
دقیقه ی 21، مکالمه ی تلفنی علیرضا کمالی و بهنوش طباطبایی پرده از دست های پشت پرده ای می دهد که بهدادِ فیلم را عروسک خیمه شب بازی خود کرده اند!
داستان در همین دقیقه لو می رود و دیگر تعلیقی نیست و دلت می خواهد فیلم را رها کنی و وقتت را هدر ندهی!
چیزی که خیلی توی ذوق می زند، "یک ماه" بعدها و "هفت ماه" بعدها و این قبیل حرکاتی است که نویسنده روی متن خود پیاده کرده است. درست است که فیلم یک کلیشه ی تمام عیار است، اما "... ماه بعد" و "... هفته بعد" و "... سال بعد" ؛ یعنی نویسنده حرفی برای گفتن ندارد. مثل سه نقطه هایی که به عنوان غیره در متن به کار می رود.
"گریه نکن، من از دختری که گریه می کنه بدم میاد. به جاش صبر کن" این را *عطا* می گوید، کسی که جسته گریخته می بینمش و داستانش را نمی فهمیم؛ جز این که در به در دنبال پول است برای آزادی کسی که گویا پدرش است.
می شود آنچه که نباید! طباطبایی، 5 میلیارد پول از بهداد می کشد بالا تا مادرش را که بر تخت بیمارستان جاخوش کرده است، خوش کند.
عشق بی منطق!
بهداد زنش را می خواهد و حتی برایش مهم نیست که زنش دزد است و گولش زده است.
چقدر خوب است که تایم فیلم کوتاه است! چون نه فیلمنامه اش خوب است نه بازی ها (به جز بهداد و تا حدی طباطبایی).
در نزاع بین بهداد و کمالی، بهداد یک فشنگ در گلوی کمالی شلیک می کند و او را به قتل می رساند. اسلحه برای خود کمالی است، اسلحه ای که روی بهداد کشیده است، اما حالا مسبب قتلش گشته است.
در چند سکانس بعد مشاهده می شود که کمالی نمرده ! یک هندی بازی مسخره!!
کیانوش گرامی، دقیقه ی 57 مشاهده می شود؛ در حالی که کمتر از 20 دقیقه از فیلم باقی مانده است.
ملاقات بهداد و گرامی را می بینیم. بهداد اسلحه از او می گیرد تا طباطبایی را به قتل برساند و اینجاست که مشخص می شود عشقش کشک است؛ همانطور که عشق طباطبایی کشک است.
سکانس پایانی اما قشنگ است! برادر بهداد تمام این نقشه ها را کشیده تا پول های برادرش را بالا بکشد!
برادر بهداد کشته می شود، توسط تیری که بهداد بی هوا در درگیری شلیک می کند و در آخر فیلم بحث این است که بهداد قتل را گردن بگیرد یا طباطبایی. بهداد قسم می خورد اگر طباطبایی قتل را گردن بگیرد و وارد زندان شود، آزادش می کند.
امضایی که توسط طباطبایی زده می شود و قولی که عملی نمی شود!
مظاهر سبزی - 22 فروردین 98
- ۹۹/۰۱/۲۲