صحنه اول (بچه - آرایشگر - پیرمرد - گوینده ی خبر)
گچ سقف آرایشگاه ذره ذره به زمین می افتد. از پنج صندلی موجود در آن، چهارتا سالم نیست و روی صندلی سالم پیرمردی مریض با موهای کم پشتِ جوگندمی نشسته است. دو آرایشگر مشغول کار هستند، تلویزیون اخبار پخش می کند و پنجره مدام با وزش باد باز و بسته می شود.
آرایشگر: خوب بشین بچه، وگرنه گوش هات رو می بُرَم!
بچه: (گریه کنان) اما من که موهام کوتاهه، بعدش هم من نمی خوام موهای فرفریم کچل بشه
پیرمرد: مدرسه قانون داره، باید کچل کنی
بچه: مدرسه غلط کرده با تو!
پیرمرد: این بچه مامان بابا نداره؟
گوینده ی خبر: عامل حمله در لندن بریج، سابقه دار بود
آرایشگر: نمی دونم کجا رفتن، خانومه از اون زبون نفهم ها بود! شوهرش رو مجبور کرد برن مانتوهای بازار رو ببینن. توو این هوا سگ رو با نانچیکو بزنی بیرون نمی ره!
بچه: سگ خودتی! مامان بابای خودت سگن!
آرایشگر: اصغر اون چاقو رو بیار!
بچه: آره اصغر، چاقو بیار تا گردن اوستات رو ببرم بندازم جلو سگ های باغ بابابزرگم
آرایشگر: تو چه زبونی داری بچه! دِ آروم بگیر موهات رو کچل کنم دیگه
گوینده ی خبر: بازی های لیگ فوتبال شیلی به خاطر ناآرامی ها لغو شدند
بچه: دست به ماشین و قیچیت بزنی، نزدی ها!
آرایشگر: آخه اگه بابات همکلاسی دبیرستانم نبود که می دونستم الان چیکارت کنم
بچه: اگه عرضه داشتی مثل بابام درس می خوندی مهندس می شدی
آرایشگر: دیگه داری حرف اضافه می زنی
پیرمرد: استغفر اله. آخرالزمان شده. بچه ها چقدر بی ادب شدن
بچه: حاجقا شما خودتون بچه بودین کسی بهتون زور می گفت دهنش رو سرویس نمی کردین؟
پیرمرد: والا اون موقع ها اینطوری نبود، من رفتم کرمان کارگری کردم، بعد چهارماه برگشتم دیدم مامانم واسه ام دختر پیدا کرده واسه ازدواج، گفتن بشین پای سفره عقد
بچه: خب اشتباه کردی دیگه! من و ستاره الان سه ماهه با هم دوستیم، می خوایم بزرگ شدیم با هم ازدواج کنیم و ماه عسل هم بریم دُبِی
گوینده ی خبر: پارلمان عراق برای بررسی اعتراضات جلسه اضطراری برگزار می کند
آرایشگر: دماغش رو نمی تونه بکشه بالا، بعد می خواد ازدواج کنه!
بچه: تو اگه می تونستی خودت دماغت رو می کشیدی بالا که افسانه جونت ولت نکنه
آرایشگر: (تخته ای که زیر پای بچه گذاشته را می شکند و بچه می افتد زمین و شروع به گریه می کند) حروم زاده بی همه چیز، گم شو بیرون پدرسگ. (گوش سمت راست بچه را در دست می گیرد و او را کشان کشان از آرایشگاه می برد بیرون)
گوینده ی خبر: اغتشاش گران برای یک بار دیگر، جامه ی شهر را سیاه کرده اند ! خوزستان و شیراز آماج آشوب ها بوده است.
صحنه دوم (بچه - پدر بچه - مادر بچه - پیرمرد - آرایشگر - وانت میوه فروش)
پیرمرد روی صندلی نشسته و منتظر این است که آرایشگر موهایش را اصلاح کند. آرایشگر در حال قدم زدن است.
پیرمرد: (دستی به موهایش می کشد) امروز رفته بودم دادگستری، فرض کن اونجا که دیگه این همه قانونمنده، یکی اومد یارو نگهبانه بهش گفت کارت ملی و گوشی، طرف گفت گوشی رو می خوام ببرم بالا، کارت هم ندارم، خودم کارتم، زنگ بزن بگو هوتن آریا اومده، از هلدینگ صدر.
آرایشگر: هوا سرده، این بچه اگه سرما بخوره چیکار کنم؟
وانت میوه فروش: سه کیلو پرتقال تازه ۱۰ تومن. تازه بخر، تازه ببر.
پیرمرد: از وقتی شنیدم این وانتی ها صداشون رو ضبط می کنن بعد پخش می کنن، دیگه اصلا حس خوبی بهشون ندارم. همیشه فکر می کردم خودشون آنی اعلام می کنن.
(درب آرایشگاه با لگد باز می شود)
پدر بچه: مرتیکه دَیّوث، چرا بچه رو زدی؟ مگه پدر نداره
پیرمرد: خودش تقصیرکاره، بچه رو باید کتک زد تا آدم بشه. من هم دو تا پسر و یه دختر دارم که هر سه تایی شون ایران نیستن، یادمه انقدر می زدمشون که صدای خر می دادن. بچه باید صدای خر بده تا آدم بشه، تا بزرگ بشه.
(مادر بچه پس از چندثانیه تاخیر وارد می شود و با دیدن صحنه، چوب لباسی مانتو اش از دستش می افتد و پاهایش شل می شود) چی شده پسر گلم؟ بیا بغل مامان، عزیزم، بیا قربونت بشم. معلومه اینجا چه خبره؟
(بچه با سرعت به سمت مادرش می دود) این آقا رضا دیوونه شد مامان، یه دفعه سیم هاش قاتی کرد. من رو زد و از آرایشگاه انداخت بیرون.
وانت میوه فروش: بادمجون تازه هم داریم، انار بهشهر، عناب بیرجند
مادر بچه: مگه شهر هِرتِه؟! می دم پوستش رو بِکَنَن
آرایشگر: به بچه تون یاد بدید حد دهنش رو بدونه
پیرمرد: آقا اگه موهای من رو اصلاح نمی کنی برم یه آرایشگاه دیگه
بچه: نه که حالا خیلی مو داری! صبر کن خودم بیام بزنم برات!
(بچه قیچی را برداشته و به سمت صندلی پیرمرد می رود)
آرایشگر: خب جلو اون توله سگتون رو بگیرید دیگه
پدر بچه و مادر بچه (همزمان و با فریاد): سگ خودتی!
صحنه سوم (پلیس- پدر بچه - آرایشگر - موزیک پلیر گوشی آرایشگر)
بعد از دعوای مفصّلی که بین پدر و مادر بچه و آرایشگر صورت گرفته و منجر به کتک کاری شده است، آرایشگر با چشم راست کبود، و پدر بچه با دو پایی که لَنگ می زند، روی کف آرایشگاه جلوِ هم نشسته اند و منتظر پلیس هستند. مادر بچه با پلیس تماس گرفته است.
موزیک پلیر گوشی آرایشگر: رفیق من، سنگ صبور غم هام، به دیدنم بیا که خیلی تنهام.
آرایشگر: مثل سگ پاچه می گیری ها، صبر کن دمار از روزگارت درمیارم
پدر بچه: عمه من بود گوش بچه رو پیچوند و توو هوای سرد انداختش بیرون؟
بچه: بابا کدوم عمه؟! مهراوه یا فاطمه؟
مادر بچه: (به شوهرش نگاه می کند و با خشم می گوید) فکر کنم عمه مهراوه باشه مامان جان. همون که بابات واسه تولدش النگو خرید، اما واسه تولد من بدبخت کتاب خرید
موزیک پلیر گوشی آرایشگر: تنهای بی سنگ صبور، خونه سرد و سوت و کور، توی شبات ستاره نیست، موندی و راه چاره نیست
پدر بچه: والا مجموعه کتابی که واسه ات خریدم شد دو و دویست
مادر بچه: اما النگوی مهراوه خانوم شد پنج و چهارصد و بیست و سه
(آرایشگر زیر لب زمزمه کنان با خود موزیک را زمزمه می کند)
موزیک پلیر گوشی آرایشگر: اگر بیای همونجوری که بودی، کم میارن حسودا از حسودی
مادر بچه: آخه من موندم کی واسه تولد عمه اش کادو می خره؟!
پدر بچه: من! اگه من واسه اون کادو نخرم و بهش بها ندم، وقتی پیر شدی شاید تو رو هم فراموش کنم.
موزیک پلیر گوشی آرایشگر: اما خودم پر شدم از گلایه، هیچی ازم نمونده جز یه سایه. سایه ای که خالی از عشق و امّید، همیشه محتاجه به نور خورشید
مادر بچه: غلطای اضافی. تو بی خود می کنی منو فراموش کنی.
بچه: می خواین بریم خونه؟! می ترسم باز با هم دعوا کنین
پدر بچه: ما هیچ جا نمی ریم، شما توی همین آرایشگاه باید موهات رو کچل کنی
بچه: عمرا
مادر بچه: نگفتم لاطی حرف نزن؟! ها؟!
بچه: جیم جمالتو! کاف کمالتو! سین سلامتو! میم، خیییلی مخلصیم!
مادر بچه: بیا تحویل بگیر، از چنین پدری چنین آقازاده ای هم به عمل میاد دیگه!
پدر بچه: مگه من چِمِه؟! از خدات هم باشه.
مادر بچه: آره! همه اش بوی گند عرق می دی. حال آدمو به هم می زنی
پدر بچه: یادته واسه یه دست لیوان و نعلبکی که دوتاش لبپَر شد سرویسم کردی؟
مادر بچه: یادته داشتی از افسردگی می مردی، اومدم زندگیتو بهشت کردم. یادته بهم می گفتی "خدای عشق"؟!
پدر بچه: برو بابا!
مادر بچه: آره می رم. بچه ات هم مال خودت
پدر بچه: بچه رو با هم پس انداختیم، با هم جمعش می کنیم. تقسیمش می کنیم
بچه: مگه من کِیکَم؟!
(پلیس وارد می شود) اوه اوه چه خبره اینجا؟! خانوم شالت رو بنداز سرت. چرا صندلی ها انقدر نامنظمه؟ شاکی کیه؟
مادر بچه: من، از شوهرم شکایت دارم!