نام کتاب: #تبر
نویسنده: #فاطمه_اختصاری
#نشر_سایه_ها
١٠۵ صفحه
___
این اثر مشتمل بر ١۶ #داستان_کوتاه_پست_مدرن می باشد:
١. #شقایق : شرط بندی دو جوان سر این که هرکدام شان با زن همسایه هم بستر شود، پوستر امضاشده ی داریوش که از آمریکا به دست شان رسیده است از آنِ خود سازد.
٢. #در_تاریکی : کاندید شدن مرد خانواده برای انتخابات "مدیریت ساختمان" و بررسی چالش های موجود در این کار.
٣. #برگرد_سمت_من : جوانی ضدّ انقلابی قصد فرار از ایران را دارد و به همین دلیل مورد طرد مادرش قرار می گیرد.
۴. #ممد_فرانک_مهران : مثلث عشقی-جنسی دو پسر و یک دختر جوان، که هرکدام در دنیای خودش غرق است.
۵. #باشه : زنی که به همراه شوهرش برای خرید به سوپرمارکت رفته است، درب شیشه ی ترشی به دستش می چسبد. پس از ساعت ها، در حالی که به خانه شان برگشته اند، مرد متوجه این اتفاق می شود و از زنش می خواهد بخوابد!
👍۶. #پری : یکی از شخصیت های رمان یک نویسنده گم شده است و حال این نویسنده در به در دنبال یافتن این شخصیت است -که از قضا شخصیت اصلی کتاب هم هست- و صفحه به صفحه عقب می رود و با سایر شخصیت های کتاب گفتگو می کند، تا او را پیدا کند. از آخر متوجه می شود باید رمانش را ناتمام رها کند، زیرا که این شخصیت در یکی از صفحات رفته داخل قبر و مرده است!
٧. #تبر_١ و ٨. #تبر_٢ : دو روایت متفاوت از دختری که یک روزِ برفیِ زمستان در مسیر مدرسه تبری پیدا می کند؛ و آن تبر به صورت خودکار آدم می کُشد! این دختر یک شبه، از یک آدم معولی به یک قاتل تبدیل می شود!
٩. #تو_تولایی_هستی : آقای تولّایی در گذشته اش لکّه هایی موجود است و همین باعث شده حال که بازجو شده است از سمت یک دخترِ بازداشتی، که چیزی برای از دست ندارد، آبروی نداشته اش ابتدا پیش هم قطارانش در زندان، سپس پیش مردم محل و خانواده اش برود.
١٠. #از_این_به_بعد : "از این به بعد همه چیز برام عادی می شه. و تا ابد عادی می مونه"؛ این جمله را قاتل روبروی دوربین می گوید، کسی که با کشتن امید به یک عشق پایان داده است.
١١. #بچه : گفتگوهای مونولوگوار یک زنِ باردار با خودش وقتی که در ایستگاه اتوبوس منتظر است.
١٢. #ما_پنج_تا_و_امید : زندگی ۶ دختر و پسر پس از دستگیری شان در یک پارتی شبانه.
١٣. #پناهنده : خاطره بازی یک دختر با دوستش سر کلاسی که مخصوص پناهنده هاست.
👍١۴. #شیوه_تایلندی : سر صحنه ی تئاتری در کشور تایلند، بازیگر مرد ایرانی توسط برادرش متوجه می شود پارتنرش -که دختری تایلندی است- نوازنده ی گیتار نیست، بلکه روسپی است و یکی از هم محله ای هایشان با او سکس داشته و نشان به آن نشان که روی یکی از ران هایش یک خال قهوای پهن دارد! بازیگر ایرانی که قصد ازدواج با این دختر در نمایش را داشته، غیرتی شده و به سمت دختر تایلندی خیز بر می دارد تا دامنش را بالا بزند و ببیند حرف های گفته شده صحیح است یا خیر! نمایش به هم می ریزد.
١۵. #زیر_زمین : زندگی کاری یک زن (او قابله است) در زندگی خانوادگی اش ورود پیدا کرده است و این تشویش خاطر، هم خودش و هم خانواده اش را مکدّر نموده است.
١۶. #برگردیم : چند پسر و دختر ایرانی که حال بیرون از ایران به سر می برند، متوجه می شوند ایران آزاد شده و شروع می کنند به جمع کردن وسایل شان تا به ایرانِ آزاد برگردند. ناگهان اخبار می گوید نیروهای امنیتی، شورشیان را دستگیر کرده است و همه چی به حالت سابق برگشته است.
- ۲۷ تیر ۹۹ ، ۱۵:۴۲