وبلاگ من

...

۳۳ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

عزیزم!

من که ندیدمت، ولی مطمئنم خیلی خوشگل می خندی، خیلی پر حرفی و یه ذره هم دیوونه !

خواستم بگم امروز داشتم بهت فکر می کردم، دو تا ایستگاه مترو رو اشتباهی رد کردم.

اگه داشته باشمت، فکر کنم کل زندگیم رو گُم کنم!

عزیزم!

من نمی تونم هم تو رو داشته باشم، هم نویسندگی رو، هم مهندسی رو.

می دونی چرا؟!

چون وقتی باشی توی زندگیم، فکر و خیالم فقط می شی خود خودت.

عزیزم!

بهت قول نمی دم بعد ازدواجمون شوهرت یه نویسنده ی خفن باشه یا یه مهندس خفن، اما قول می دم یه عاشق خفن باشم برات.

 

مظاهر.نوشت: عزیزم! من این‌ها رو برای تو می‌نویسم، برای تویی که هنوز وارد زندگیم نشدی، ولی یه روز میای و تنهایی‌هام تموم می‌شه.

#انسان_شناسی
#مهدی_رجبیان رو می شناسی؟!
اون یه انسان تمام عیاره
فرق بین "آدم" و "انسان" رو می دونی که؟! نمی دونی؟!
خب ببین، دکتر #علی_شریعتی می گه "آدم یک بودن است و انسان یک شدن" و این یعنی انسان نمودی تکامل یافته تر و کامل از تر یه آدمه. آدم زندگی می کنه و نمی فهمه زیستن یعنی چی، انسان زندگی می کنه و زیستن رو از اعماق وجودش می فهمه. از یه آدم اگه بپرسی هوایی که تنفس می کنی از چه عناصری تشکیل شده؟ می گه حاجی ما رو گیر آوردی؟! اما اگه از یه انسان این سوال رو بپرسی، مول به مول هوا رو برات تجزیه و تحلیل می کنه.

.

از این به بعد کسایی که با هشتگ #انسان_شناسی بهت معرفی می کنم، انسان هستن و یک یا چند لِوِل از آدم بالاترن. خب پس بزن بریم👇🌷

.

ایندیپندنت در تیتر اصلی خود می نویسد "موسیقی تنها سلاح ماست" و در گزارشی از  #مهدی_رجبیان و آلبوم #اهل_خاورمیانه به تفصیل سخن گفته و افزوده است:  #مهدی_رجبیان موزیسین ممنوع الکار ایرانی در سال ۲۰۱۵ با ساخت پروژه موسیقیایی خاورمیانه پیش‌بینی نا امن شدن منطقه را کرده بود.

.

این روزنامه در پی نوشت خود #مهدی_رجبیان را هنرمندی باهوش و شجاع معرفی نمود و از او برای این پیش‌بینی شجاعانه اش تقدیر نموده است. #رجبیان که در کنار دوازده کشور خاورمیانه پروژه‌ موسیقیایی خود را منتشر کرده است، رویکرد این پروژه را گامی برای صلح، آزادی، حقوق بشر و نه به جنگ در خاورمیانه عنوان کرده بود.

.

در این مقاله با اشاره به سرنوشت #مهدی_رجبیان که از ابتدای زندگی حرفه ای در نوجوانی با فیلتر شدن لیبل رکورد #برگ‌_موزیک که نام کمپانی انتشار محصولات فرهنگی در راستای گسترش موسیقی بوده است؛ او را جزو جوان ترین هنرمندان ممنوع الکار جهان نامید. #رجبیان ممنوعیت را از ۱۷ سالگی تجربه کرده و در سن ۲۱ سالگی برای اولین بار دستگیر و بیش از سه ماه در سلول انفرادی نگهداری و بعد از آن هم برای فعالیت هنری اش به شش سال زندان محکوم شده است.

.

#مهدی_رجبیان در سال ۲۰۱۰ در حال ساخت آلبوم #تاریخ_ایران_به_روایت_سه_تار دستگیر شده بود، این آلبوم که به تمامی جنگ های تاریخی ایران در ادوار مختلف می پرداخت بصورت نیمه تمام توسط مقامات ایران توقیف و مصادره شده است. وی هنگام دستگیری روی قطعه #جنگ_چالدران نوای سه تارش را به صورت مرثیه برای بازگشت اجساد سربازان شکست خورده لشکر ایرانی از جنگ تاریخی در برابر سپاه عثمانی به زخمه در آورده بود که با توقیف تمامی قطعات هرگز به سمع هیچ شنونده ای نرسید.

.

#مهدی_رجبیان، برنده جایزه جهانی نقره‌ای "گلوبال موزیک آواردز" (Global Music Awards) شده است که یکی از مهم ترین جوایز موسیقی امریکاست. #رجبیان حدود دو سال در زندان اوین و سه ماه در سلول انفرادی بوده است و بعد از اعتصاب غذای چهل روزه توانست با آزادی مشروط آزاد شود، او سه سال حبس تعلیقی دارد و در حکمی از هرگونه فعالیت موسیقی منع شده است. او ایده اولیه آلبوم #اهل_خاورمیانه را در زندان اوین نوشته است. #رجبیان به صورت مشروط آزاد است و از انجام هرگونه فعالیت منع گشته و ممنوع الخروج شده است.

.

تکمیل آلبوم "#اهل_خاورمیانه" به #تهیه_کنندگی و #آهنگسازی #مهدی_رجبیان که توسط کمپانی #سونی منتشر شده است، حدود یک سال به طول انجامید و بیش از ۱۰۰ هنرمند از کشورهای #ترکیه، #عمان، #یمن، #عراق، #فلسطین، #اردن، #مصر، #سوریه، #لبنان، #بحرین، #آذربایجان و #تاجیکستان در آن حضور دارند. دنبال آلبوم در ایران نگردید چون نیست! "#اهل_خاورمیانه" در همه جای دنیا موجود است غیر از ایران.
.
پروژه #اهل_خاورمیانه نوع نگاه‌ متفاوت هنری می باشد و هنرمندان این پروژه با زبان هنر، پیامی فلسفی ارائه می کنند تا به جامعه بشریت هشدار دهند. پیام اصلی این پروژه صلح، آزادی و حقوق بشر است. هنرهای این پروژه ترکیبی از رنگ، صوت، تصویر، هنر نمایشی و ... می باشد.
.
#مهدی_رجبیان می گوید: آلبوم از دریچه دید مردمان ستم دیده #خاورمیانه به گوش جهانیان فریادی خواهد شد تا باور #زندگی_در_شرایط_سخت را لحظه ای تصور کنند. که البته باورش هم برای خیلی از مردمان جهان سخت است، چه برسد به تصورش!"
.
#زهرا_دوغان برای یازده قطعه آلبوم #اهل_خاورمیانه #نقاشی کشیده و عکس جلد آلبوم اثر #رضا_دقتی #عکاس بنام ایرانی می باشد.
.
#هلیا_بنده می گوید: زندگی کردن در صلح و آرامش با رها کردن ترس‌ ها در قلب ما آغاز می شود. و زندگی ما در صلح حاصل فدارکاری های زیادی است که اغلب توسط دیگران رقم خورده است. تا زمانی که نبرد و احترام برای آنچه که هستیم، چه توسط خودمان و چه توسط دیگران پیروز نشود، صلح فقط یک مفهوم است.

‍#علی_محمد_آبادی اهل روستای محمدآباد پسکوه (قائن- خراسان) هستش و داره با بیماری #دوشن دست و پنجه نرم می کنه. این بیماری باعث می شه ماهیچه ها تحلیل برن و اگه خیلی پیشروی کنه باعث معلولیت و مشکلات تنفسی می شه.
.
#علی_محمد_آبادی یه #چاوشیستی عه و من شماره اش رو توی گوشیم سِیو کردم "#رفیق_روزهای_خوب" چون مثل تِرَکِ "#رفیق_روزهای_خوب" ِ محسن دوسِش دارم.
.
پریروز بهم زنگ زد و گفت حالم خوب نیست و می خوام کانال تلگرامم رو حذف کنم، گفتم اگه این کار رو بکنی محسن ناراحت می شه، گفت چرا؟! گفتم چون طرفدارشی و اگه این کار رو بکنی درست نیست. بعد دروغ گفتم و بهش گفتم اصلا به احتمال زیاد محسن بیاد ببینتت!
.
راضی شد که کانال تلگرامش‌ رو حذف نکنه، اما من موندم و دروغی که بهش گفته بودم! با خودم گفتم کاش #محسن_چاوشی بودم و می تونستم برم ببینمش تا این آرزویی که توی دلش گذاشتم برآورده بشه‌. اما خب من خودمم نیستم (!)، چه برسه به اینکه بخوام یکی دیگه باشم.
.
همین الان باهاش تلفنی صحبت کردم. بهش گفتم اگه محسن نیومد پیشت ناراحت نشی. گفت اما گفتی میاد! گفتم ببین علی جان! فکر می کنی چرا محسن کنسرت نمی زاره؟ گفت چرا؟ گفتم چون اگه کنسرت بزاره میفته توی دور کنسرت گذاشتن و از این شهر به اون شهر رفتن و از این کشور به اون کشور رفتن، و دیگه نمی تونه روی کارش تمرکز کنه. پس اگه راه بیفته همه بیمارهایی که طرفدارش هستن‌ رو ببینه هم نمی تونه روی کارش تمرکز کنه، چون دیگه وقت کافی واسه انجام دادن کارهاش نداره.
.
جایی می خوندم که 'دروغ مثل حلقه های یه زنجیر می مونه، اولی رو که می گی باید بعدی هاش رو هم بگی.' خدایا اگه توی زندگیم به کسی امید الکی دادم و یا کسی رو ناامید کردم من رو ببخش. اگه به خودم و دلم دروغ گفتم و حلقه به حلقه زنجیر دروغ گوییِ زندگیم رو بیشتر بافتم و توی این مسیر بیشتر تاختم من رو ببخش. خدایا واسه همه چی من رو ببخش، احساس گناه می کنم، نباید امید الکی بهش می دادم. یا #محسن_چاوشی رو بفرست بره به دیدنش، یا آرزویی که انداختم به دلش رو پاک کن، جورق که انگار نبوده اصلا.
.
مظاهر‌.نوشت ۱: به کسی امید الکی ندین
مظاهر.نوشت ۲: لینک کانال تلگرامی #علی_محمد_آبادی:
@Chavoshi_dl

ما خیلی کارا کردیم، نگفتیم که ریا نشه.
این درخت‌ رو من کاشتم توی حیاط دانشکده، البته با کمک علیرضا.
خواستم بگم کی می گه ریاکاری خوب نیست؟ اونایی که می گن ریاکاری خوب نیست، همونایی ان که به پسر می گن نباید گریه کنی و با کسی درد و دل کنی و خودکار رنگی داشته باشی و ... . به دختر هم می گن نباید دوچرخه سواری کنی و ابراز احساسات کنی و ورزش رزمی یاد بگیری و بری فضا و ... .
.
حالا اینا بهونه بود، خواستم بگم سلام رِفیق !
بیا توی کمپین #آری_ به_ریا
اگه درخت کاشتی، اگه برای یه بچه ی کار ناهار گرفتی، اگه پسری و یه شب که بیرون بودی یه دختر ازت آدرس می پرسه و می بری می رسونیش به مقصدش و توی فکر مخ زدنش نیستی، اگه دختری و یه روز یه پسر نابینا رو می بری کتابخونه ملی تا به پایان نامه اش برسه و ...، هشتگ #آری_به_ریا بزن و استوری و پست کن، کار خوبت رو بکن توی چشم ملت! چه ایرادی داره؟! بزار چندنفر دیگه هم یاد بگیرن.
.
می دونم حالش نیست و می گی این پسره دلش خوشه و داره چرت و پرت می گه! ولی باور کن من ناخوش ترین آدم دنیام و اگه بخوام گریه کنم و گله کنم، می تونم تا آخر عمرم برات غُر بزنم و از غم و غصه هام بگم و زمین و زمان رو به هم وصل کنم و از نامردی های روزگار بگم.
.
اما چون از در و دیوار داره غم می ریزه روی سرمون، حیفه شادی هامون رو تنهایی توی دلمون نگه داریم. بگیم و با بقیه سهیم بشیم. بزار بهمون بگن #ریا_کار و #الکی_خوش و #بی_کار و ...، مهم اینه که حال خوبمون رو به بقیه هم برسونیم.
.
نه فقط حال خوب، غم هات رو هم بگو، گریه هم بکن، درد و دل هم بکن، خودکار رنگی هم بخر، دوچرخه سواری هم بکن، ابراز احساسات هم بکن، ورزش رزمی هم یاد بگیر، آرزوی فضا رفتن رو هم توی سرت داشته باش. گور بابای قضاوت آدم ها، نزار آرزوهات بمونه روی دستت، از ته ته ته دلت زندگی کن. از فردا هم نترس، به این و اون هم پیله نکن که بشن پارتی و برات کار جور کنن.‌ انرژی مثبت بده به خودت و زندگیت رِفیق. پرچم رو یه جور بکوبون روی قله که تا ابد همه بگن این فلانی بود، همون که بهش می گفتن #ریا_کار و #الکی_خوش و #بی_کار !

امروز #آزمایشگاه رو پیچوندم و قاتی بچه های #علوم_سیاسی دانشگاه رفتم بازدید از صحن علنی #مجلس.
.
از اونجایی که هر کتابی ارزش یه بار خوندن داره و هر آهنگی ارزش یه بار گوش دادن داره؛ #مجلس هم ارزش یه بار دیدن داشت.
.
خب نمی خوام بگم #نادر_قاضی_پور و #جواد_کریمی_قدوسی رو از نزدیک دیدم. نمی خوام بگم #نماینده ی خبرساز #سراوان که با #کارمند #گمرک بد صحبت کرده بود (#محمد_باسط_درازهی) با #لباس_محلی بود و اون رو هم از نزدیک دیدم‌. از #علی_مطهری هم که از نزدیک دیدمش کلا بگذریم! می خوام در مورد اون قسمت از صحبت های #مجلس بگم که در مورد #ماهی_گیری_کشتی_های_چینی بود که آزادانه دارن #ماهی می گیرن و ماهی گیرهای خودمون کفگیرشون خورده ته دیگ و از این تنها شغلشون بی نصیب موندن.
.
آها راستی یادم رفت بگم #محمد_حجتی (#وزیر_جهاد_کشاورزی) رو هم از نزدیک دیدم. قرار بود به سوالات پیرامون این #ماهی_گیرهای_چینی جواب بده، که مقداری #خزعبلات گفت و مشخص بود که اصلا خودش ننوشته و نمی دونه چی داره می گه، فقط مثل #ماشین_کوکی داشت از روی کاغذ می خوند.
.
#چینی ها #ماهی_گیری_ترال انجام می دن. #ترال یه مدل از #ماهی_گیری هستش که یه نوع #تور_ماهی_گیری به شکل قیف توی بستر دریا پهن می شه و می شه اون چیزی که نباید بشه! یعنی همه #ماهی ها رو درو می کنه.
.
شما فرض کن سال ۹۶ آمار این #کشتی_های_چینی کمتر از ۱۰ تا بوده و الان شده بیشتر از ۱۲۰ تا! (طبق صحبت های امروز یکی از #نماینده ها که متاسفانه اسمش خاطرم نیست). یعنی #چینی_های_لعنتی هم دارن #ماهی_گیری می کنن و یه عده از #هم_وطن هامون رو از #نون_خوردن می ندازن، هم یه سری #ماهی_کمیاب رو دارن از چرخه ی #محیط_زیست حذف می کنن و به #اکو_سیستم لطمه می زنن. حالا شما این رو بزار کنار این که امروز خیلی از #نماینده ها رو دیدم داشتن با هم حرف می زدن، یا چُرت می زدن، یا سرشون توی گوشی هاشون بود، و این یعنی حواسشون نبود اون #نماینده ی دلسوز داشت چی می گفت! #لعنت به همه ی اون #نماینده هایی که امروز سرشون توی کارشون نبود، یه #لعنت از سمت من و مابقی #لعنت ها از سمت اون #ماهی_گیر ها و #خونواده هاشون که #سفره شون خالی‌عه.
.
مظاهر.نوشت ۱: #علی_مطهری (#نماینده_مجلس_ایران) طی نشستی در #دانشگاه_شهید_بهشتی، در پاسخ به یک #دانشجوی_دختر که گفته بود لطفا #قرص_ضد_فراموشی به‌ همراه داشته باشید، گفت "برای شما هم #قرص_ضد_بارداری دارم!"
مظاهر.نوشت ۲: جناب #مطهری برای من و ماهی گیرها چه قرصی دارید توی #داروخونه تون؟!

#موهبت_کامل_نبودن نوشته ی #برنی_براون کتابی است که به ما گوشزد می کند ناقص بودنمان را قدر بدانیم و به ما راهکار می دهد که چطور با خودِ واقعی مان زندگی خوبِ مدنظرمان را بسازیم و از دنیای فکر و خیالِ خودنبودن بیرون بیائیم.
.
کتاب در ۱۰ سرفصل اصلی راه هایی برای نزدیک شدن به خود اصیل ارائه می دهد:
.
راهکار ۱ (پرورش اصالت) اگر خود واقعی مان نباشیم، هرچه تلاش هم بکنیم یک روز به بن بست می خوریم. این روز شاید فردا باشد شاید سال بعد، اما نهایتا می آید و خِفتِمان را می گیرد.
.
راهکار ۲ (پرورش شفقت به خود) وقتی که با خود مهربان تر باشیم و خود را بیشتر دوست بداریم، می توانیم کامل نبودنمان را بپذیریم و از این درگاه احساس آرامش گم شده ی خود را پیدا کنیم.
.
راهکار ۳ (پرورش روحیه ی تاب آوری) تاب آوری به معنای مقابله با ناملایمات است و این یعنی باید در برابر چالش های زندگی بیشتر هواخواه و هوادار خود باشیم و پشت خود را خالی نکنیم. افراد تاب آور هنر حل مسئله دارند، برخی از کارهایشان را به دیگران می سپارند، در مواجهه احساساتشان را کنترل می کنند، با دیگران مثل دوست و رفیق برخورد می کنند.
.
راهکار ۴ (پرورش شادی و شکرگزاری) شادی و شکرگزاری یعنی اینکه بدانیم تنها تنها نیستیم و مانند دانه های زنجیر به هم متصل هستیم و در کل به *خدا* متصل می شویم.
.
راهکار ۵ (پرورش شهود و ایمان) شهود راهی برای دانستن نیست، بلکه توان تحمل تردید و ابهام و تمایل به اعتماد کردن به راه های بسیاری است که طی آن بینش، شمّ درونی، تجربه، ایمان و استدلال خود را پرورش داده ایم.
.
راهکار ۶ (پرورش خلاقیت) اینطور نیست که بگوییم عده ای خلاق هستند و دیگران نیستند، باید بگوییم عده ای از خلاقیت خود استفاده می کنندو دیگران استفاده نمی کنند.
.
راهکار ۷ (پرورش بازی و استراحت) بازیِ حقیقی که برخاسته از تمایلات و نیازهای درونی ما باشد، تنها راه کسب رضایت و شادی پایدار در کار است.
.
راهکار ۸ (پرورش آرامش و سکون) اگر آرام بودن را در خانه ی پدری خود نیاموخته باشیم، بعید است که اولین پاسخ ما به موقعیت های اضطراب انگیز پرتنش همراه با آرامش باشد. آرامش ایجاد دیدگاهی عمیق و همه جانبه و هشیاری در مواجهه با واکنش های هیجانی است.
.
راهکار ۹ (پرورش کار معنا دار) کاری را انجام بدهید که به آن عشق و علاقه دارید، نویسندگی و یا خیاطی حتی اگر کم هم باشند ولی دوستشان داشته باشید، به شما انرژی و انگیزه می دهد.
.
راهکار ۱۰ (پرورش خنده، شادی و آواز) خندیدن از ته دل، آواز خواندن با صدای بلند و حرکاتی که گویی کسی ما را نمی بیند، تاثیری مثبت بر روح ما دارد

دست و پای مظاهر با طناب به صندلی بسته شده، صورتش کبود است و پلاک گردنبدنش افتاده پشت سرش، موهایش پریشان است و در یک پایش دمپایی است و در پای دیگرش کفش. قاتل کارد به دست بالای سر او ایستاده، با خنده ای شیطانی و چشم های درشت سبز رنگ.
.
قاتل: برای کسی که تنهاست، چه فرقی می کنه مشهد باشه یا تهران، ایران باشه یا استرالیا، زنده باشه یا مرده؟!
مظاهر: تعریفت از تنهایی چیه؟ همه ی ما آدم ها تنهاییم
قاتل: حوصله ی بحث و جدل ندارم. من مامور شدم که تو رو بکُشم
مظاهر (سرش را به زور کمی به سمت بالا متمایل می کند) تو دیوونه ای، یه دیوونه ی احمق. اصلا به تو چه که من تنهام یا تنها نیستم!
قاتل: ببین! همه ی آدم ها دلشون می خواد خودکشی کنن. من می خوام کمکت کنم نفهم!
مظاهر (با فریاد) اون ها احمقن، مثل تو که احمقی. احمق هایی که زورشون به زندگی نمی رسه خودکشی می کنن. من زورم به زندگی می رسه.
قاتل (بالای سر مظاهر قدم می زند، نجوا کنان در گوشش می گوید) اما من فقط یه مامورم. یه مامور. می فهمی؟!
مظاهر (بعد از کمی مکث و با عصبانیت) اینطوری که نمی شه. هر خَری از راه برسه بگه من مامورم و معذورم و هزارتا چرت و پرت تحویل آدم بده.
قاتل (جدی) ببین آقا پسر، من حتی چاقوِ تیز آوردم که وقتی گردنت وُ می بُرم کمتر درد بکشی
مظاهر (با فریاد): یعنی چی؟! اصلا مگه من می خوام بمیرم که چاقوِ تیز و کند برام مهم باشه، معلومه این کاره نیستی، کسی که بخواد بمیره اتفاقا با چاقوِ کند بمیره بهتره، چون بیشتر درد می کشه و بار گناهاش کمتر می شه.
قاتل (مضطرب است و چاقو‌ را دست به دست می کند. نگاهی به ساعتش می اندازد) فقط تا ساعت ۶ وقت داری
مظاهر (در حال کندن پوست لب بالایش با دندان) ساعت چنده؟
قاتل (با خنده) پنج و بیست دقیقه
مظاهر (با لحنی خاضعانه و مِن مِن کُنان) تا حالا چند نفر وُ کُشتی؟
قاتل (صدایش را کلفت تر می کند) یادم نیست اما اولیش نیستی
مظاهر: اگه من وُ بکُشی می دونی که همه ی آرزوهام هم باهام می میرن؟! پس به خاطر آرزوهام این کار وُ نکن
قاتل (با فریاد) مگه کسی من و آرزوهام وُ درک کرد، که من تو و آرزوهات وُ درک کنم؟!
مظاهر (سرفه می کند و از دهانش خون می ریزد روی لباس سفیدش) بشین با هم حرف بزنیم. تو مشکلت اینه که کسی نبوده هم‌صحبتت بشه
قاتل: اما من یه مامورم، مامور نمی تونه درد و دل کنه!
مظاهر: اگه یه مامور نتونه درد و دل کنه، پس نمی تونه قاتل هم باشه
قاتل (با تردید) چرا؟!
مظاهر: چون قتل هم یه جورهایی یعنی درد و دل! درد و دل با خودت‌. همه ی قاتل ها بعد قتل با خودشون درد و دل می کنن و می گن کاش این کار وُ نمی کردم.
قاتل (سرش را به سرعت و به نشانه ی تایید بالا پایین می کند) آره راست می گی. اما اگه تو رو نکشُم، ماکسیم من وُ می کُشه
مظاهر: چرا ماکسیم وُ نمی کُشی که راحت بشی؟!
قاتل: چون ماکسیم خودتی لعنتی!

‍‍#نمایش_نامه ی #در_اعماق نوشته ی #ماکسیم_گورکی، تردید و تزلزل های آدم ها را در راز و نیازهایشان، امید و آرزوهایشان، شیوه ی زندگی شان و خشمشان نشان می دهد.
.
نظر من:
این نمایش نامه داره آینده ی پشت مه یه عده آدم رو نشون می ده، آدم هایی که هیچ کدومشون آینده ی مطلوبی ندارن و تسلیم شرایط نامطلوب جامعه شدن. فرقی نمی کنه "واسکا په‌پل" ۲۸ ساله باشی و دزد، یا "کواشینا" که پیراشکی می فروشه و حدود چهل سال داره‌، جامعه تعیین کننده ی آینده ی تو هستش. این اولین نمایش نامه ای بود که می خوندم، برای همین خیلی جاهاش رو نفهمیدم و نمی تونم خوب نظر بدم، نقد کردن هم پیشکش!
.
برشی از نمایش نامه:
ناستیا (چشم هایش را بسته و با آهنگ سرش را حرکت می دهد) طبق قراری که گذاشته بودیم ... نصف شب میاد به باغ تو آلاچیق ... من مدت هاست که منتظرش هستم. از وحشت و اندوه دارم می لرزم‌. اونم تمام بدنش داره می لرزه، رنگش پریده- مثل گچ دیوار، یک رولورم دستش است ...
ناتاشا (تخمه می شکند) اوهو، پس این درسته که می گن دانشجوها ناامید هستند.
ناستیا. با صدای وحشتناکی به من می گه "ای عشق پر بهای من"
بوف نف. ها ها ها، پر بها؟
بارون. صبر کن، اگر نمی خوای گوش نکن، بذار مردم دروغشونو بگن- خوب بعد
ناستیا. "ای عشق من، محبوبه ی من، والدین من با ازدواج من و تو موافقت نمی کنند. و بخاطر این عشق آن ها مرا به نفرین ابدی تهدید کرده اند‌". بعد او به من گفت "به همین دلیل من می خواهم به زندگی خود خاتمه بدهم". رولوری که دستش بود بی اندازه بزرگ بود. ده تا فشنگ داشت ... به من گفت "بدرود ای دوست مهربان و قلبی، من از حرف خودم بر نمی گردم. من بی تو نمی توانم زندگی کنم" من در جواب او گفتم "کراال ای دوست فراموش نشدنی من ..."
.

شاید باورتون نشه، اما سنتز کردن همین کاتالیست دو هفته زمان گرفت. حالا هنوز داستان تموم نشده، فردا صبح باید ببرم یه تست ازش بگیرن که اگه اوکی بود برم سراغ انجام آزمایشم، و خب انجام دادن اون تست هم بین ۷ تا ۱۰ روز وقت می گیره و این یعنی ۱۰ روز دیگه هم دستم توی پوست گردو باید باشه.
.
این ها رو گفتم تا به اون هایی که می گن رفتی تهران خوش می گذرونی بگم اینطوری ها هم نیست، که اگه بود من امروز تا لنگ ظهر می خوابیدم و ناهار توی یه فست فودی پیتزا می زدم به بدن. اما امروز حتی وقت نکردم ناهار بخورم و اگه حسین به دادم نمی رسید تا بریم یه چای و کلوچه بخوریم، از هوش می رفتم.
.
داداش، آبجی، دایی، دخترعمه، رفیق، همشهری، هم اتاقی و ... که هر روز چندبار این سوال رو می پرسین که پایان نامه ات کِی تموم می شه؟ شما جای من نیستی و من رو نمی فهمی، من هم جای شما نیستم و شما رو نمی فهمم. از این بیشتر تنهاترم نکن که همین الانش هم هر روز دارم کتاب های روانشناسی می خونم و یه لیست بلندبالا از کتاب هایی مثل "روان درمانی اگزیستانسیال" و "هنر خوب زندگی کردن" تهیه کردم تا بخونم و بیشتر تنها بشم. می دونی چرا؟ چون دارین عذابم می دین.
.
از این به بعد اگه من رو دیدین و یا زنگ زدین و یا توی تلگرام پی ام دادین و یا توی اینستاگرام دیرکت دادین، جای اینکه بپرسین کِی درست تموم می شه؟ بپرسین حالت خوبه و خوشحالی یا نه؟ اگه این سوال رو پرسیدین دوسِتون دارم و عاشقتونم، اگه نپرسیدین دیگه خبری از مظاهر نیست و نگید که نگفتی!
.
این قبرستون -که اسمش دانشگاه تهرانه- فقط از بیرون قشنگه و هیچ امکانات آزمایشگاهی یی نداره و آدم هر روز باید با کلی فشار فکری و جسمی و روحی روزش رو شب کنه و شبش رو صبح. پس نمک نپاش و بزار کارم رو انجام بدم.

 #شازده_احتجاب به قلم #هوشنگ_گلشیری که به شیوه ی #جریان_سیال_ذهن نوشته شده ست رو خوش اقبال ترین کتاب #گلشیری می دونن. فیلمی هم به همین نام توسط #بهمن_فرمان_آرا ساخته شده. این کتاب رو با آثار #همینگوی هم‌سنگ و هم‌ارزش می دونن.
.
نظر من:
#داستان_نویسی اصلا کار آسونی نیست. مثلا در مورد همین #کتاب می گن #گلشیری تمام آثار مربوط به دوره ی #قاجار رو خونده و همه ی #موزه های مربوط به دوران #قاجار رو بازدید کرده. بهش می گن #زیستن_در_نزیسته_ها که #نویسنده باید انجام بده تا کتابش هیچ ایرادی نداشته باشه. یعنی اگه یه آدم عادی خوند و خوشش اومد، یه #خان_زاده هم خوند باهاش #احساس نزدیکی کنه‌. #گلشیری توی این کتاب از دو اسم تقریبا مشابه برای #شخصیت های #زن استفاده کرده (فخری و فخرالنسا) و علتش هم این بوده که می خواسته تمایل درونی فخری (که خدمتکار خونه ست) رو برای تبدیل شدن به فخرالنسا نشون بده، کاری که در ادامه ی #کتاب رخ می ده و می بینیم فخرالنسا شدن برای فخری چندان راحت هم نیست! به جز #شازده و فخرالنسا و فخری، مراد یکی دیگه از #شخصیت های کتابه که کارش آوردن خبر #مرگ #خاندان برای #شازده ست. اما حُسنی که شاید خیلی مهم نباشه، اما کسی‌عه که #ویلچر مراد رو هُل می ده، یعنی اگه نباشه مراد نمی تونه خبر مرگ برای #شازده بیاره، و این یعنی #گلشیری از کم اهمیت ترین #شخصیت ها هم به نحو احسن استفاده کرده‌.
.
برشی از #کتاب:
فخرالنسا برگشت و به #شازده نگاه کرد:
- هفده سالش بود. دست پخت جد کبیره، حتما.
و بلند و مردانه گفت:
- تا حالا چنین مُرالی نزده بودیم. حالمان فی الواقع خوب شد. نوکرها سه طاقه شال و دوتا اسب کرند با سیصدتومان پول ناز شست دادند.
خندید. با انگشتش زد به کاسه ی بلور. صدای شکننده ی بلور در متن آن همه تیک و تاک مثل جرعه یی آب بود، آبی سرد. باز زد. صدا بلندتر بود. عقربه ها می لغزیدند، کند و مطمئن. سینه خیز می رفتند تا به آن همه شماره نزدیک شوند و #فراش ها، یا #سربازها، و یا #رقاصه ها بیایند بیرون. و تیک و تاکشان باز آن صدای شکننده را بلعید. و فخرالنسا باز زد، با همان انگشت بلند و سفیدش. صدای بلور در میان آن همه صدا غلت خورد، دوید و اوج گرفت، پخش شد و تمام صداها را در بر گرفت. و بعد تنها صدای بلور بود که فرو می ریخت، که در تداوم نامنظم و سمج آن همه تیک و تاک تکه تکه می شد.