وبلاگ من

...

در اعماق - ماکسیم گورکی

يكشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۸، ۰۸:۱۷ ب.ظ

‍‍#نمایش_نامه ی #در_اعماق نوشته ی #ماکسیم_گورکی، تردید و تزلزل های آدم ها را در راز و نیازهایشان، امید و آرزوهایشان، شیوه ی زندگی شان و خشمشان نشان می دهد.
.
نظر من:
این نمایش نامه داره آینده ی پشت مه یه عده آدم رو نشون می ده، آدم هایی که هیچ کدومشون آینده ی مطلوبی ندارن و تسلیم شرایط نامطلوب جامعه شدن. فرقی نمی کنه "واسکا په‌پل" ۲۸ ساله باشی و دزد، یا "کواشینا" که پیراشکی می فروشه و حدود چهل سال داره‌، جامعه تعیین کننده ی آینده ی تو هستش. این اولین نمایش نامه ای بود که می خوندم، برای همین خیلی جاهاش رو نفهمیدم و نمی تونم خوب نظر بدم، نقد کردن هم پیشکش!
.
برشی از نمایش نامه:
ناستیا (چشم هایش را بسته و با آهنگ سرش را حرکت می دهد) طبق قراری که گذاشته بودیم ... نصف شب میاد به باغ تو آلاچیق ... من مدت هاست که منتظرش هستم. از وحشت و اندوه دارم می لرزم‌. اونم تمام بدنش داره می لرزه، رنگش پریده- مثل گچ دیوار، یک رولورم دستش است ...
ناتاشا (تخمه می شکند) اوهو، پس این درسته که می گن دانشجوها ناامید هستند.
ناستیا. با صدای وحشتناکی به من می گه "ای عشق پر بهای من"
بوف نف. ها ها ها، پر بها؟
بارون. صبر کن، اگر نمی خوای گوش نکن، بذار مردم دروغشونو بگن- خوب بعد
ناستیا. "ای عشق من، محبوبه ی من، والدین من با ازدواج من و تو موافقت نمی کنند. و بخاطر این عشق آن ها مرا به نفرین ابدی تهدید کرده اند‌". بعد او به من گفت "به همین دلیل من می خواهم به زندگی خود خاتمه بدهم". رولوری که دستش بود بی اندازه بزرگ بود. ده تا فشنگ داشت ... به من گفت "بدرود ای دوست مهربان و قلبی، من از حرف خودم بر نمی گردم. من بی تو نمی توانم زندگی کنم" من در جواب او گفتم "کراال ای دوست فراموش نشدنی من ..."
.

  • مظاهر سبزی