وبلاگ من

...

فلاسکش رو گذاشت روی میز مطالعه اش، دست هاش رو مثل گهواره درست کرد و چندبار به سمت راست و چپ تکون داد، همزمان به دست هاش نگاه می کرد و سرش رو هم‌جهت با دست هاش تکون می داد. یه جایی صبر کرد و چشم توی چشم هام گفت "می دونستی بچه ی کارل مارکس توی دست هاش مُرده؟!" . منتظر جوابم نموند و دوباره دست هاش رو تکون داد.
گفتم "نه!" . دست هاش رو از حالت گهوارگی خارج کرد، جفتش رو گذاشت روی شونه هام و گفت "ادبیات خوبه، مثل اون پزشکی که جمعه ها سه تار می زنه، واسه دل خودش" و بعد دست هاش رو به حالت سه تار گرفتن توی دستش تبدیل کرد. و ادامه داد "چیزی که همیشگی بشه، رنگ و لعابش رو از دست می ده. همیشه خودتو تشنه نگه دار مظاهر. کتابای خوبو تموم نکن. داستانای خوبو تموم نکن. ادبیاتو تموم نکن. کم بنویس، نوشتنو تموم نکن"
داشتم می رفتم. آروم و شمرده شمرده گفت "یه نوشته ای چیزی کوتاه از مارکس بخون" . گفتم "'یکی از بچه ها یه پی دی اف واسه ام فرستاده، مارکس تالیف کرده. می خونم امروز" . دست هاش رو مثل گهواره گرفت و گفت "به بچه ی مارکس فکر کن. بچه اش به خاطر فقر مُرد، توی بغلش مُرد. فقیر نباش. درس بخون پول داشته باش. ادبیات همیشه هست، فرار نمی کنه!"

نام کتاب: #تسلی_بخشی_های_فلسفه | نویسنده: #آلن_دوباتن | مترجم: #عرفان_ثابتی | #انتشارات_ققنوس | ۲۸۹ صفحه
.
این کتاب می کوشد تا با استناد به آثار شش فیلسوف بزرگ راه حل هایی برای مشکلات روزمره ی ما ارائه کند. با خواندن این کتاب از #سقراط می آموزیم که عدم محبوبیت را نادیده انگاریم؛ #سنکا به ما کمک می کند تا بر احساس یاس و ناامیدی غلبه کنیم، #اپیکور بی پولی ما را چاره می کند. #مونتنی راهنمای مناسبی برای درمان ناکارآیی ماست، عشّاق دلشکسته می توانند با خواندن آثار #شوپنهاور تسلی خاطر یابند، و کسانی که در زندگی با سختی های زیادی روبرو هستند با #نیچه همذات پنداری خواهند کرد.
.
#مظاهر_سبزی | #کتابخانه_مظاهر

نام کتاب: #پیرمرد_و_دریا | نویسنده: #ارنست_همینگوی | مترجم: #بهزاد_جنت‌سرای_نمین | #انتشارات_پر | صدا: #بهزاد_بابازاده | من این #کتاب_صوتی رو از #فیدیبو گوش کردم (۳ ساعت و ۴ دقیقه)
.
می گن یکی از دلائلی که باعث شد همینگوی #نوبل_ادبیات بگیره، نوشتن این کتاب بود. پیرمرد و دریا یه کتاب حدودا ۱۰۰ صفحه ای هستش که همینگوی توی کوبا تالیفش کرده و داستان یه پیرمرد ماهیگیر کوبایی هستش که واسه صید یه نیزه‌ماهی با چالش مرگ و زندگی مواجه می شه.
.
می گن این داستان وقتی واسه بار اول توی مجله ی life چاپ شد، طی دو روز ۵ میلیون از مجله به فروش رفت! و این یعنی همینگوی یه شاهکار خلق کرده، یعنی ۲۶ هزار واژه رو استادانه کنار هم قرار داده.
.
می گن همینگوی این داستان رو از شخصیت گرگوریو فوئنتس تالیف کرده، ملوانی که بی سواد بود و هیچوقت نتونست این شاهکار رو بخونه و توی سنّ ۱۰۴ سالگی به خاطر سرطان مُرد و آرزوی خوندن پیرمرد و دریا رو با خودش به گور برد.
.
شما آرزوی خوندن این کتاب رو به گور نبرین! ارزش خوندن داره. حقیقت اینه که این کتاب شاهکاره.

گوته (شاعر و نویسنده‌ی آلمانی) : سالیان دراز کشیشان ما را از پی بردن به حقایق قرآن مقدس دور نگه داشتند؛ اما هرقدر که ما قدم در جاده علم و دانش نهادیم و پرده تعصب را دریدیم، عظمت احکام مقدس قرآن بُهت و حیرت عجیبی در ما ایجاد نمود. به‌زودی این کتاب توصیف ناپذیر، محور افکار مردم جهان می‌گردد.
.
لئو تولستوی (نویسنده‌ی روسی) : هرکس که بخواهد سادگی و بی‌پیرایگی اسلام را دریابد، باید قرآن مجید را مورد مطالعه قرار دهد. در قرآن قوانین و تعلیمات حقیقی احکام آسان و ساده برای عموم بیان شده است. آیات قرآن به‌خوبی بر مقام عالی اسلام و پاکی روحِ آورنده‌اش گواهی می‌دهد.
.
مظاهر.نوشت: در سوره‌ی الرحمن، خداوند ۳۱ مرتبه پرسش "کدامین نعمت‌های خدایتان را انکار می‌کنید" را مطرح کرده. سوالی که پاسخش در جای جای قرآن آمده است.
.
#قرآن | #قرآن_مجید | #قرآن_کریم

نام کتاب: #دختران_مهتاب | نویسنده: #جوخه_حارثی | مترجم: #نرگس_بیگدلی | انتشارات: #افراز | تعداد صفحات: ۲۲۶
.
یادداشت من:
این کتاب از نسخه ی اصلی (عربی) ترجمه شده و تمام احساسات نویسنده رو به آدم منتقل می کنه. ترجمه های دیگه ای هم ازش توی بازار هست که از نسخه ی انگلیسی به فارسی ترجمه شده و خب مثل این جالب نیست و نمی تونی افکار و احساسات نویسنده رو به خوبی درک کنی. داستان زندگی دختری به نام "میا" که عاشقه اما تن به ازدواج با یکی دیگه می ده. این رمان به شیوه ی #سیال_ذهن نوشته شده.
.
برش اول از متن:
فهمید خواب معجزه ی بزرگ تری از سکوت است؛ زیرا در خواب حرف های دیگران را هم نمی شنود. نه حرفی می زند و نه حرفی می شنود؛ و حتی در خوابش هیچ رویایی را هم نمی بیند. در خواب هیچ مسئولیتی نخواهد داشت. چیزی را حس نمی کند و از تمام آن چیزهایی که در زندگی محاصره اش کرده اند، خلاص می شود؛ از حرکت عصبی دست های محمد که مدام تکرار می شد، صداهای کشتار و فریادهای پیروزی در پلی‌گیم، پالتوی سفید لندن که لاغری بیش از حدش را می پوشاند، شرشر شیر آب روی ظرف های کثیف آشپزخانه، حرکت دست های خدمتکار اندونزیایی، نگاه های دزدکی راننده از آینه ی جلو ماشین، گفت و گوهای بی پایان عبداله با لندن و دعواهایش با سالم.
.
برش دوم از متن:
بسم‌الاهی گفت و دو قدم به عقب پرید؛ اما سایه با اطمینان به سمتش می آمد. فریاد زد "کی اونجاست؟" صدایی زنانه گفت "من" لحظه ای بعد زنی قدبلند مقابلش ایستاد و نقاب از چهره برداشت. خیالش راحت شد، سوال کرد "تو کی هستی؟ چه می خواهی؟" زن به چشم های او زل زد و با زیبایی دل انگیز و برق چشمان درشت و بوی عطرآگین و نزدیکی بیش از حد خود، او را مجذوب کرد؛ اما سخنش مرد را از پا انداخت "من نجیه هستم، قمر؛ و تو را می خواهم."
.
#مظاهر_سبزی | #کتابخانه_مظاهر

این نقاشی را #ژاک_لویی_داوید ِ ۳۸ ساله پائیز ۱۷۸۶ در فرانسه ای که شب های چراغانش شهره ی عام و خاص است کشیده. #سقراط باید جام شوکران بنوشد چون که اتهاماتی از قبیل عدم پرستش خدایان شهر، ترویج بدعت های مذهبی و فاسد کردن مردان جوان آتنی را به او نسبت داده اند. یارانش ناراحت اند و هرکدام به نحوی غم خود را بروز می دهند.
.
این نقاشی را زیباترین تصویر از مرگ سقراط نامیده اند. افلاطونِ ۲۹ ساله در این نقاشی پیر ترسیم شده، هم او که پای تخته نشسته است. زندان بانان همسر سقراط را مشایعت می کنند. یکی از یاران نزدیک چنان غرق در چهره ی سقراط است که گویا خودِ او شده. و هفت نفر دیگر از یاران هم هرکدام در یک قسمت تابلو قرار دارند.
.
می گویند نقاش قرار بوده سقراط را طوری نقاشی کند که جام را نوشیده و همه چی تمام شده، اما به این نتیجه رسیده که اگر این کار را انجام دهد یعنی پایان سقراط و فلسفه! پس او را قوی و با ابهّت کشیده و هیچ نشانی از ضعف برایش نگذاشته و دست بر جام هم برده تا نشان دهد که درست است معترض است اما به قوانین آتن احترام می گذارد.
.
#مظاهر_سبزی

فاکنر ادعا کرده این کتاب رو ظرف شیش هفته نوشته و اصلا وقت واسه ویرایشش نذاشته و همونطوری بدون بررسیِ مجدد منتشرش کرده! دریابندری می گه مگه می شه شیش هفته روی کوره کار کنی و این کتاب رو هم بنویسی؟ مگه می شه هم عرق ریزی جسمی داشته باشی (به واسطه ی کار روی کوره) و هم عرق ریزی روح (به نویسندگی می گن عرق ریزی روح) ؟ به نظر من کسی که درست یک سال قبل از این کتاب، کتاب #خشم_و_هیاهو رو می آفرینه؛ دروغ نمی گه، یعنی اگه هم بخواد دروغ بگه نمی تونه بگه. می گن این کتاب بهترین رمان فاکنره و انصافا هم قشنگه.
کتاب در اوج سادگی بسیار پیچیده ست. داستان از این قراره که یه یارویی مُرده و هر قسمت از کتاب رو کسی روایت می کنه که زیر تابوت اون بنده خدا رو گرفته، و افکارش و احساسش رو می گه. توصیه می شه بخونین، به شدت.
.
#مظاهر_سبزی | #کتابخانه_مظاهر

آلبر کامو توی یکی از کتاب‌هاش می‌گه "هم سلّولیم رو امشب می‌ندازن انفرادی و اونجا تخت نداره، منم امشب کف زندان می‌خوابم که باهاش همدرد باشم"
.
تا حالا به دردهات و رفیق‌هات فکر کردی. این دو باید همسو باشن. نمی‌شه که همیشه مثل پرگار عمل کنی و از صبح تا شب تلاش کنی تا یه دایره بکشی و برسی به نقطه‌ی شروع. شعاع دایره‌ای که رسم می‌کنی هرچقدر هم بزرگ باشه، یا اینکه اگه بتونی یه دایره‌ی مینیاتوری ترسیم کنی؛ وقتی ندونی و نفهمی رفیق کیه و درد چیه، تا ابد هم کف‌خوابِ زندگیت باشی کاری از پیش نمی‌بری.
.
بشین اسم همه‌ی رفیق‌هات و عنوان همه‌ی دردهات رو بنویس، ببین کدوم دردت‌ رو می‌تونی به کدوم رفیقت بگی و ببین رفیقت کدوم دردش‌ رو به تو می‌گه. می‌دونی چیه؟ به نظر من رفیقی که دردت رو ندونه و تو هم دردش رو ندونی، به درد جرز دیوار می‌خوره و جسارتا خودت هم برو لای جرز همون دیوار!
.
#مظاهر_سبزی | #آلبر_کامو

ترانه علیدوستیِ #آسمان_زرد_کم_عمق همانقدر تنهاست که صابر ابرِ این فیلم تنهاست. حقیقتی تلخ که با پایان فیلم طی چند روز در سرت سوت می کشد: "پایان همه چی در اوج خوشی" .و این یعنی تمام فیلم گم شدگی علیدوستی را می بینی و زمزمه های گاه و بی گاهش متعجبت می کند.
.
علیدوستیِ این فیلم عجیب نیست. تتهاست و گم. تا سکانس انتهایی فیلم همه چیز خوب است. اما همین که صابر ابر در صندلی پشتی ماشین می نشیند و ساکت به بیرون زل می زند و ماشین حرکت می کند و صدای ابر می گوید "من می ترسم! می ترسم اون‌ روز خودت فرمون رو پیچونده باشی تا همه چی توی اوج خوشی تموم بشه!"
.
حقیقت این فیلم قابل درک است، علیدوستی به همراه خانواده اش تصادف می کند و همه می میرند الّا خودش. حقیقت تلخ فیلم قابل درک نیست، علیدوستی خودش فرمان را چرخانده تا آن همه خوشی را کنار هم تمام کنند (!) تا فردا پس فردا پدرش نمیرد و غصه دارش نشود و یا برعکس یعنی علیدوستی بمیرد و خانواده اش عزادارش شوند و یا هر چیز بد دیگری مثل بیماری، کم پولی، قسط های عقب مانده، اعتیاد، سیل.
.
فاصله ی ما با فقیرترین آدم شهر یک اپسیلون است و با ثروت مند ترین فرد اطرافمان نیز رابطه ای مثل رابطه ی پرتون برای هسته ی اتم داریم. ممکن است هرکدام ما در یک لحظه تصمیمی غیرمنطقی بگیریم و اگر فکر کنیم همه ی ما حداقل یک بار در زندگی مان علیدوستیِ "آسمان زرد کم عمق" بوده ایم. وقتی که زیر بار سختی های زندگی در حال لِه شدن هستیم یا در عمق ۶ متری استخر کتاب های فلسفی شیرجه می زنیم، باید مواظب باشیم فرمان را نچرخانیم که همه چیز در اوج خوشی خاتمه نیابد. بدبختی خودش نعمت است.
.
#مظاهر_سبزی | #ترانه_علیدوستی | #صابر_ابر

نام کتاب: #کوری | نویسنده: #ژوزه_ساراماگو | مترجم: #زهره_روشنفکر | #انتشارات_مجید ، #نشریه_سخن | ۳۹۲ صفحه
.
تنها وضعیت وحشتناک‌تر از کوری، این است که تنها فردِ بینایِ جمع باشی!
.
کوری از یک تصادف شروع می شود، مردی که با مراجعه به پزشک ادعا می کند هم تصادف کرده هم کور شده. کوری همه گیر می شود و تمام بیماران این پزشک دچارش می شوند و حتی خودش! روانه ی آسایشگاه می شوند و غذاها جیره بندی و نگهبانی سفت و سخت. ساراماگو عشق را اینگونه وارد داستان کرده که زن پزشک کور نیست ولی به خاطر عشقی که به همسر پزشکش دارد خود را کور معرفی می کند و روانه ی آسایشگاه می کند، همه کورند و زن پزشک کوری که کور نیست!
.
کار در آسایشگاه بالا می گیرد. نگهبان ها از ترس این که کوری نگیرند، غذاها را به چند سرپرست از افراد کور می دهند، افرادی که غذا را به دلخواه کم و زیاد می دهند و در اواخر اصلا نمی دهند و تعدادی از کورها در ازای بخشیدن زن خود (!) غذا می گیرند تا از گشنگی نمیرند.
.
طی اتفاقی و آتش سوزیِ به تبعِ آن، همه ی این افراد فرار می کنند و متوجه می شوند تمام شهر دچار کوری شده است. تمام حرف کتاب این است که "خود آدم باید سازماندهی امور را به دست بگیرد" . با عمل به این شیوه ی فکری، کم کم اوضاع بر وفق مراد می چرخد و بینایی شان برمی گردد.
.
#مظاهر_سبزی | #کتابخانه_مظاهر