حکیم باشی
نام فیلم: #حکیم_باشی
تیتراژ: #عالیجناب_عباس_کیارستمی
سناریو: #پرویز_نوری، #منوچهر_جوانفر، #جمال_امید
کارگردان: #پرویز_نوری
با بازیِ #ایرن_زازیانس
مدت زمان: ١ ساعت و ٢٧ دقیقه
.
سال های سال است که حکیم وِرد به مردم می خورانَد. اختلاف مالی او با دیگران روز به روز بیشتر می شود و خدا را شاکر است که بیماری آدم های دائمالمرض تمامی ندارد. هیزی هم می کند. کاری نیست که نکند. معتمد مردم است و دست زده به سوء استفاده؛ سوء استفاده از مردمی که برای این که مرغشان تخم بیشتر بگذارد، بچه دار شوند، شکستگی پایشان خوب بشود، مردشان مهربانتر تا کند و زندگی را سم نکند، پیش او می آیند. اما با ورود یک پزشک به روستا، کار و کاسبی اش از سکه می افتد و تجارت خود را در معرض خطر می بیند.
.
دختر حکیمباشی عاشق پزشک می شود و حکیم از دو جهت بازی را باخته است. یقین دارد که هم شغلش را از دست خواهد داد زیرا مردم متوجه خواهند شد که دعاهایی که می نوشته تماماً دروغ بوده، و هم این که اگر مهر دخترش به دل پزشک جوان بیفتد یکی از اصلی ترین یارانش از چنگش می گریزد. اما مردم روستا، در تیم حکیم هستند. از سرنگ و دوای پزشک فاصله می گیرند و دل بسته اند به دعانویسی های حکیم. دعاهایی که خود حکیم هم اذعان دارد تماماً دروغ است.
.
جنگ علم و خرافه. پزشک هرچه تلاش می کند مردم به مطبش نمی آیند و علمش را قبول ندارند، زیرا که حکیم همه را نسبت به او بدبین کرده است. البته این هم هست که مردم این روستا تمایل دارند به همان سبک و سیاق سابق زندگی کنند و خریدار شرایط جدید نیستند. حکیم فرصت را مغتنم شمرده و تا آنجا که می تواند پول می قاپد. در انتها هم با فتنه ای که به پا می کند، همه را علیه پزشک به صف می کند. اما در انتها، عشق حکیم به یکی از مراجعانش او را به زانو در می آورد. این بازی را تمام می کند و اعلام می کند این همه سال به مردم دروغ گفته است. به عشقش می رسد و زندگی ساده ای تشکیل می دهد. پزشک هم کارش را شروع می کند. دختر حکیم هم به آرزویش می رسد.
- ۹۹/۰۷/۲۶