یک
در شطرنج اسمش را گذاشته اند تسوتسوانگ. یعنی وقتی که تنها حرکتی که می توانی بکنی حرکت نکردن است. درست مثل وقتی که یکی اعصابت را به هم ریخته و با مته سرت را سوراخ کرده اما تو معصومانه نگاهش می کنی و قیافه ات می شود چیزی شبیه حامد کمیلی در سریال اغماء.
.
این همه آدم روی زمین بوده اند و هرکاری دلشان می خواسته کرده اند. برای تولد دخترشان توی سر و کله ی هم زده اند که اسم دو سیلابی بگذارند یا سه سیلابی. رنگ ابرو را با فریم عینک، بند کیف را با نگین انگشتر و گارد گوشی را با نوار حاشیه ی کفش های اسپرتی که هر ماه یکبار آن هم پنج شنبه ها برای بیست دقیقه پیاده روی می پوشند ست کرده اند. اما از میان همه ی این ها آلبر کامو بهتر و دقیق تر تسوتسوانگ را نشان ما داده است.
.
کامو چیزی شبیه مهدی طارمی خودمان است. دروازه خالی را گل نمی کند اما پایش که بیفتد می شود مارادونا و همه ی بازیکنان تیم حریف و حتی داور و کمک داور و تیرک های دروازه را هم دریبل زیدانی می زند. فلسفه ی کامو ابسوردیسم بود. یعنی این که زندگی پوچ است و سه راه بیشتر نداری. راه اول این است که خودکشی کنی که از دید کامو خوب نیست. راه دوم پناه بردن به مذهب است که از دید کامو خوب نیست. و راه سوم که کامو طرفدارش بود و تعریف ابسوردیسم است، زندگی کردن با در نظر گرفتن این است که دنیا پوچ است و چیزی ندارد.
.
درست مثل رضازاده که دویست سیصد کیلو را می برد بالا و دوربین بیست دقیقه روی لپ های باد کرده اش و تکان های سرش زوم می شد و آقا ککش نمی گزید، کامو هم نمایش نامه هایش را اجرا می کرد و پوسترش در راهروی سالن های تئاتر نصب بود و برای ارسال پاسخ یک نامه به یکی از دوستان آلمانی اش بنده خدا را هفت ماه منتظر گذاشته بود و بعد از پوچی دم می زد. نوبل ادبیات را هم من بودم که برنده شدم نه کامو. چون کامو آن موقع پوچی را می چشید. من با سارتر و سیمون دو بووار حلقه ی فلسفه داشتم نه کامو. من در بیست و هفت سالگی شهرت جهانی داشتم نه آلبر کاموی ابسوردیست.
.
خلاصه که خود کامو هم می دانست پوچ بودن زندگی هم یک مفهوم متعالی است. یعنی زندگی حتی غم هایش هم موجب پیشرفت است. زندگی یعنی این که تا خرخره در بدبختی و لجن و تنهایی و کثافت دست و پا بزنی اما امیدوار باشی. همان سرو که حافظ می گوید: ای خوشا سرو که از بار غم آزاد آمد.
.
تسوتسوانگ و کامو یک حرف واحد دارند: تلاش، حتی وقتی که می دانی زندگی آمپرش زده بالا و هیچ امیدی نیست. اگر نه کامو این همه جنگ و جدل نمی کرد و هر هفته یک دست کت و شلوار عوض نمی کرد که مبادا از تیتر یک روزنامه ها و مجلات حذفش کنند. کامو اگر راست می گفت اسم ماشنیش را به جای دزدمونا می گذاشت گاو مش حسن، مثل نوید محمدزاده ی ابد و یک روز زیرپوش پاره می پوشید و به جای "انسان طاغی" متن های زرد اینستاگرامی می نوشت. آن موقع مشخص می شد پوچی یعنی چه.
- ۹۹/۰۷/۱۸