شنا کردن در حوضچه ی اسید - فاطمه اختصاری
نام کتاب: #شنا_کردن_در_حوضچهی_اسید
نویسنده: #فاطمه_اختصاری
تصویرساز: #فرشته_مسافر
طراح جلد، صفحه بندی و ناشر: #اچ_اند_اس_مدیا ، لندن، ١٣٩۵
تعداد صفحات: ٨١
🌹پیشنوشت: برای خرید این اثر، باید مبلغ ۵ هزار تومان به حساب یکی از مؤسسات خیریه ی "غیر دولتی" واریز کنید و سپس از فیش واریزی عکس بگیرید و توسط جیمیل به آدرس ketab@hands.media ارسال نمائید. چند روز بعد، لینک دانلود و دریافت کتاب از طریق اپلیکیشن play books برایتان ارسال خواهد شد.
___
این اثر، شامل ١٧ #داستان_کوتاه است :
👍#لباس_قرمز : یک نویسنده که غرق داستانش شده است و به جای شخصیت های کتابش فکر می کند و زندگی می کند (!) با مشاهده ی صحنه ی خودکشی دختری با لباس قرمز، به صحنه ی پایانیِ بهتری برای داستانش می اندیشد.
#خواب_خواب : پسر یک خانواده به قتل رسیده است و خانواده ی قاتل برای آن که بتوانند راحت تر دل این خانواده را به دست آورند و حلالیت بگیرند، پدر خانواده را هم می کُشند! دختر خانواده اصرار می کند قاتل اول (قاتل برادرش) را ببخشند. پس از این بخشش، متوجه اصل قضیه می شوند، اما کار از کار گذشته است!
#چه_مرگته : خانوم یعقوبی خیاط هوسبازی ست که در خفا شاگردان خود را مورد آزار و اذیت جنسی قرار می داده است. از میان شاگردانش، میترا رازِ دلش را به منیره گفته و منیره سکسیتَرَش کرده و گذاشته کف دست دیگری و آن دیگری به یکی دیگر گفته! حالا میترا نه تنها آرام نشده است، بلکه گاه و بی گاه تلفن خانه اش زنگ می خورد و می گویند "میترا راسته که... ؟!"!
👍#پنجره_ها : دختری جوان، کنجکاوی کلافه اش کرده است (!) و پنجره های خانه ی روبرویی را کرده سینما! هرشب زل می زند به پنجره ها و اَعمالِ افرادِ آن خانه ها را برای خود تحلیل می کند. یک شب در یکی از پنجره ها همان دختر همیشگی را می بیند، می بیند که با دو تکه لباس زیر مُدام ادا و اطوار در می آورد و ناآرام است! در پنجره ای دیگر، ١۴ نفر، یعنی ١۴ مرد، جمع شده اند و به نوبت گردن یکی را می زنند و رئیسشان با خواندنِ وِردی زنده اش می کند! در آن پنجره یک دختر هرشب می میرد و هیچکس نمی فهمد، در این پنجره ١٣ مرد هر شب می میرند و زنده می شوند!!!
#از_سومی_شروع_می_کنم : حاجآقا ملکی در قبالِ درخواست پروین خانوم -که آرایشگر محل است و زیبارو- که پسر روزنامه نگارش را از بازداشتگاه آزاد کند، از پروین خانوم می خواهد بدونِ این که کسی بداند تن به رابطه ی جنسی با او بدهد!
پسرِ پروین خانوم آزاد می شود و با لابیگریِ حاجآقا ملکی به صورت قاچاقی از مرز می گریزد و آن طرفِ سکه پروینی را می بینیم که مدت ها تن به رابطه ای کثیف داده است و کسی بویی ازش نبرده است.
👍#میرم_نمیرم : فَرانَک و امید قرار بوده با هم ازدواج کنند، اما امید در دانشگاه هوایی شده و قاطیِ سیاسی ها شده و همه ی امیدهای این عشقِ زیبا را ناامید کرده است. امید حُکم ۶ سال حبس گرفته است و فَرانَک تحت فشار است که این عشق را رها کند. اما مگر عشق می گذارد؟!
#بازگشت : داستانِ دختری که ناخواسته وارد یک بازی نه چندان مُفرّح شده است! عشقِ او به علی، او را به پژاک و چاوک کشانیده است، پژاک و چاوکی که قرار است به سوریه ختم شود؛ و از او به عنوان آشپز یا حتی مبارز استفاده کنند.
👍#جسد : در اتاقِ آخرِ راهروی یکی از طبقات خوابگاه دخترانه، دختری را کشته اند و لای دیوار جاساز کرده اند! دو دخترِ هماتاقی جسد را دیده اند و در حال در آوردنش هستند که دانشجوی جدیدی می رسد و می گوید "خب! همیشه دوس داشتم اتاقم آخرین اتاق راهرو باشه. یه جور آرامش خاص داره مگه نه". آره!!!
👍#مطمئن_باشم ؟ : پدر و پسری تنها مانده اند و زنِ خانه برای مدتی به سفری کاری رفته است. پسر یپش خاله اش می مانَد چون پدر کار دارد و وقت ندارد. اما یک روز وقتی سر زده وارد خانه می شود، زنی غریبه را در خانه می بیند! خاله ی پسر دلواپسِ او شده است و آمده دَمِ درِ آپارتمانشان. خاله قضیه را می فهمد و به زنِ خانه می گوید، اما پسر طرفِ پدر را می گیرد. "پس کو ندارد نشان از پدر؟!"
👍#پنج_حرفی : نادر کارمند است و زهره معلم. این دو شبی را با همآغوشیِ هم می گذرانند و داستان به شرح حوادثِ پس از این رابطه ی جنسی می پردازد: این که نادر مُدام اصرار می کند زهره بیشتر روی تخت بماند و زهره دلنگرانِ این است که مدرسه ی دخترش دیر بشود! او باید به خانه ی خود برود و دخترش را از خواب بیدار کند. اما چه کسی این مادر را از خواب بیدار می کند؟!
👍#anlam_yorsan
هوسِ دختری زده بالا و در دل آرزوی همخوابی با پسر همسایهشان را دارد؛ پسری اهل کشور ترکیه. این دو زبانِ هم را نمی فهمند. دختر یک روز به زحمت، پسر را به خانه اش می کشاند و فقط چایی می خورند! روزی دیگر وقتی عادت ماهیانه ی دختر شروع شده است، پسر به زور وارد خانهاش می شود و درخواست برقراری رابطه ی جنسی می کند! حالا بیا حالی کن که نمی شود!!!
#کلاه : مردی که از عارضه ی کمپُشتیِ موهایش رنج می برد، به صورت پنهانی با دختری در ارتباط است و حواسش به زنِ باردارش و بچهیِ در راهشان نیست!
#جن : یک جوان که به تازگی پدربزرگش را از دست داده است، پس از بیداری از خواب سه ناخنِ یکی از پاهایش را آغشته به حنا می بیند! اقوامش می گویند کارِ جن ها است! پس از خوابِ دوباره، همین اتفاق برای پای دیگرش می افتد! همه به جن ها مشکوک هستند، او به دایی اش!
#قرار : قرارهای مشکوک و بی قراریِ شخصی که نمی داند چه شده سر از این حال و روز در آورده است! او نمی داند با چمدانی که به دست دارد باید چه کار کند و اصلاً قدرت فکر کردن هم ندارد! فقط می داند قرار دارد!
#سفر : زن و شوهری علاوه بر رابطه ی عاشقانه ای که با یکدیگر دارند، هر کدامشان رابطه جنسی با دیگری دارند! از دیدِ آن ها این تجدّد است و در دسته ی افکار مدرن می گُنجد، اما همین open mind بودنِ افراطی و مُخرّب کارشان را به جدایی می کشاند.
#عروسک : بیتا از دوستپسرش باردار است و مادرش این را فهمیده است. مادرِ بیتا از دست بچه اش ناراحت است و بیتا نیز از دستِ بچه اش!!!
👍#جادوگر : مردی توسط همسایه ی طبقه پائینی شان -که زنی کَفبین است و رَمّال- جادو شده است. او یک روز کارش را رها می کند و دربِ خانه ی این زن را می کوبد و وارد خانه می شود و روی تختِ زن می خوابد و آماده ی سکس می شود!
___
#مظاهر_سبزی
#کتابخانه_مظاهر
- ۹۹/۰۷/۰۴