زندگی با چشمان بسته
نام فیلم: #زندگی_با_چشمان_بسته
فیلمی از #رسول_صدر_عاملی
نویسنده ی فیلمنامه: #محمود_اربابی
با بازیِ #حامد_بهداد
مدت زمان: ١ ساعت و ۴٠ دقیقه
.
چرا رفتی؟ واسه پول؟ تو هم فرار کردی؛ از این جا. فقط تو پسری؛ می تونی!
.
#صدر_عاملی استاد واقعگرایی ست. او را سال ها پیش با #دختری_با_کفش_های_کتانی و #من_ترانه_پانزده_سال_دارم شناخته ایم و جدیداً هم با #سال_دوم_دانشکده_من. فیلم هایی که با دیدن شان گمان می کنی برشی از زندگی خودت را جدا کرده اند و تدوین کرده اند و می گویند "بشین ببین!". و این واقعگرایی و واقعی بودن های فیلم هایش، احساس صمیمیتی خاص بین تو -به عنوان مخاطب- و #صدر_عاملی -به عنوان هنرمند- برقرار می سازد.
.
#زندگی_با_چشمان_بسته از همان تیتراژ به بیننده نشان می دهد که با یک نوستالژی روبروست. تیتراژی که با خوشنویسی زینت داده شده است. علی و پرستو، برادر و خواهری هستند که از هم دور افتاده اند؛ علی رفته است جنوب برای کار، و پرستو پشت کنکوری است و شوق تحصیل در رشته ی حقوق را در سر می پرورانَد. دو فرزند که توسط پدری حُجرهدار و مادری خانهدار در محلی که همه با هم آشنایند و آشنای رازهای هم، بزرگ شده اند. یک زندگی ساده می بینیم، زندگی ئی که پُر است از نامه دادن های این دو برادر و خواهر به یکدیگر و عشق و عاشقی های پنهان و پیدایشان. علی عاشق سهیلاست و سهیلا عاشق علی، امید و پرستو هم از همان دوران بچگی شیفته ی یکدیگرند.
.
همه چی خوب و ساده پیش می رود، تا این که کار پرستو و یک پسر مزاحم در دانشگاه بالا می گیرد و حراست خبردار می شود. در آن زمان و در این تیپ خانواده ی به شدت سنتی این اتفاق غیرقابل بخشش بوده و به همین دلیل پرستو فخار به علت فشار اطرافیان و لبریز شدن کاسه صبرش از دانشگاه انصراف می دهد و وردست یک وکیل آب باریکه ای به زندگی خود و پدر و مادر پیرش جاری می سازد. اما این همه ی ماجرا نیست، تمام ماجرا این است که پرستو شیفته ی کمک به دیگران است و وقتی متوجه می شود شرط یکی از مردان محل برای برگرداندن فرزند دو ساله اش به زنش، آشنایی و ارتباط با پرستو است (!)، مشتاقانه و فداکارانه در صدد انجام این کمک برمی آید. و از این جا به بعد است که رفت و آمدهای پرستو با این مرد (آقای مقدم) پشت سرش حرف بالا می آورد و دیر آمدن های پرستو و کار با موکل های پولدار و جوان، بر این اتهام بیشتر دامن می زند.
.
علی از سفر باز می گردد، اما چه بازگشتی؟! اعضای محل دوره افتاده اند تا امضاء جمع کنند و بی عصمتی این دختر را اثبات کنند تا خانه و خانواده اش به محل و محله ای دیگر برده شود. علی، با مشاهده ی این همه انگشت اتهام که به سمت خواهرش روانه است، شکّاک می شود و به جمع آن ها می پیوندد! اما رفته رفته و با تحقیقات بیشترِ علی، همه چیز مشخص می شود. علی هم فردای همان روزی که یک کِشیده ی آبدار در گوش مقدّم می خوابانَد، به طرز عجیب و مشکوکی کُشته می شود!
.
#مظاهر_سبزی
- ۹۹/۰۷/۰۴