وبلاگ من

...

خوش بین ها - ریچارد فورد

جمعه, ۴ مهر ۱۳۹۹، ۰۱:۰۱ ب.ظ

نام #داستان_کوتاه:  #خوش_بین_ها (از کتاب مجموعه‌داستان #آتش_بازی)
نویسنده: #ریچارد_فورد
مترجم: #امیر_مهدی_حقیقت
#نشر_ماهی
"روی" شوخی شوخی "بوید" را کشته است و حالا یک شبه کشته‌شدنِ دو مرد را دیده است؛ کشته‌شدن‌هایی که برای هیچ‌کدام‌شان کاری از دستش برنیامده است. قضیه از این قرار است که "روی" یک شب وقتی مثل همیشه سرِ کار بوده است و مشغول راندنِ لوکوموتیو، مردی را می‌بیند که مست است و افتاده روی ریل و قطار از رویش گذشته و تمام! "روی" وقتی سراغ مرد می‌رود، می‌بیند هر دو پا و هر دو دستِ او تکه تکه شده‌اند و شاید چهره‌اش به زنده‌ها بزند، اما جنازه‌ای بیش نیست؛ جنازه‌ای که نَفَس می‌کشد! "روی" تنها کارِ عاقلانه‌ای که در آن لحظه به ذهنش می‌رسد این است که کاپشنش را روی آن مردِ مستِ بدبخت بیندازد تا لااقل دَمِ مرگ، طعم تُند سرما را نچشد و با دل خوش بمیرد! در ادامه او تی‌شرت به تَن و سوارِ بر موتور به خانه‌اش می‌آید و شوک‌زده از این اتفاق است. همسر "روی" (دوروتی) دوستش (پنی) و شوهرش (بوید) را دعوت کرده است تا بنوشند و بگویند و بخندند و #کاناستا بازی کنند. در این حین، "روی" وارد می‌شود و در حالی که کنار شومینه نشسته است، داستانِ این مرگ را می‌گوید. پسرِ "روی" (فِرانک) هم سر از اتاق در می‌آورد و کشان‌کشان خود را پای پله‌های طبقه‌ی بالای خانه می‌رساند و قضیه را می‌شنود. "بوید" که زیادی نوشیده است و قدرت کلام در دستش نیست، "روی" را قاتل می‌خوانَد و با فُحش و تلخی به او می‌گوید که اگر دست و پای آن مرد را می‌بست، شاید خون در بدنش جریان می‌یافت و نمی‌مُرد. قدرتِ کلامِ از دست‌رفته‌ی "بوید" مسبّب از دست رفتنِ قدرتِ تفکرِ "روی" می‌شود و از شدّت عصبانیّت ضربه‌ای به قفسه‌ی سینه ی "بوید" می‌خوابانَد تمام! "بوید" هم می‌میرد!!
به همین سادگی!
حالا مدت‌ها از آن شب گذشته است. "روی" زندانی شد و بعد از آزادی هم پیدایش نشد، "دوروتی" مُخِ یکی را زد و با یکی ازدواج کرد (دیک)، و این وسط "فِرانک" ماند و تنهایی‌هایش. و حالا "فِرانک" خیره به #شورلت سبز رنگِ شوهرِ جدیدِ مادرش، به این فکر می‌کند که چرا آن شب پدر دلش به حالِ آن مردِ احمقِ نفهمِ مست سوخته بود و کاپشنش را رویش انداخته بود و سوار بر موتور به خانه آمده بود و "بوید" را کشته بود و افتاده بود زندان و...
#مظاهر_سبزی
#دوشنبه_های_داستان
___
دوشنبه‌‌ی هفته‌‌ی آتی (٣١ شهریور) داستان کوتاه #آتش_بازی از همین کتاب🌹

  • مظاهر سبزی