وبلاگ من

...

امپراتوری - ریچارد فورد

جمعه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۹، ۱۱:۳۹ ق.ظ

نام #داستان_کوتاه: #امپراتوری (از کتاب مجموعه‌داستان #آتش_بازی)
نویسنده: #ریچارد_فورد
مترجم: #امیر_مهدی_حقیقت
#نشر_ماهی
سیمز و مارج، زن و شوهری که به دام روزمرگی های کسل‌کننده‌ی زندگی افتاده اند و در پِی خلق #امپراتوری خود هستند، تصمیم به مسافرت با قطار می گیرند تا از این حس و حال بد رها شوند. اما خب سوار قطار شدن همانا، درگیر داستان زندگی آدم هایی که در قطار همسفرشان هستند همانا. آن ها در صحبت هایی که با هم دارند، به حال و روز کسانی دیگر غصه می خورند، و این میان کار مارج راحت تر است زیرا خوش خوابی اش زبان‌زد عام و خاص است! مارج یک خواهر برونگرا و اَکتیو به نام پاولین دارد که مدام دوست دارد مثل او باشد، کاری که یقیناً مارج از پس‌اش بر نمی آید و حسرتی همیشگی دارد که از همین خاطر بر دل‌اش ماندگار است.
گروهبان بنتون و بچه هایی که با دست هایشان اسلحه می سازند و سَرِ سیمز را هدف می گیرند نیز در گفتگوی این زن و شوهر تحلیل می شوند؛ و حتی کلیو و دوست پسر سابق‌اش که می خواسته او را برای شیطان قربانی کند!
حجم دلسوزی های آن ها به قدری بالا می گیرد که مارج اصلاً فراموش می کند پیش از سیمز شوهری دیگر داشته و از آن رابطه، زخم هایی عمیق بر روح‌اش باقی مانده است.
#مظاهر_سبزی
#دوشنبه_های_داستان
___
دوشنبه‌‌ی هفته‌‌ی آتی (١٧ شهریور) داستان کوتاه #مردن_از_سرما از همین کتاب🌹

  • مظاهر سبزی