بوتیک
نام فیلم: #بوتیک | نویسنده و کارگردان: #حمید_نعمت_اله | با بازیِ #حامد_بهداد | مدت زمان: ١ ساعت و ۴٩ دقیقه
___
+ چه آدمی رو دوست داری؟
- آدمی رو که زن باشه!
___
چند جوان که از دارِ دنیا همدیگر را دارند؛ یکی شان دانشجوی پزشکیِ اخراج شده از دانشگاست، یکی در بوتیک کار می کند (جهانگیر)؛ تازه داماد و یک بیمارِ اختلالِ دوقطبی و یک بی کار.
جهانگیر یک روز وقتی که احترام - که دختری شهرستانیست- برای خرید قسطیِ شلوار جین (!) به بوتیکی که در آن کار می کند می آید، یک دل نه صد دل عاشق اش می شود.
دوستی شان را می بینیم و گشت و گذارِ این دو را. جهانِ بی پولیِ جهانگیر در برابر جهانِ آرزوهای غیرمنطقیِ دختر قرار می گیرد؛ این که می خواهد برود خارج و خواننده شود و فلان و بهمان.
پس از چند هفته، وقتی که جهانگیر بی منطق بودن های احترام را می بیند، بی منطقی هایی که آغشته به تنهاییِ افسرده کننده اش شده است، آدرس خانواده ی احترام را پیدا می کند و از این طریق و صد البته با قصد کمک به این دخترِ جوان، آمارش را به پدر گورکن اش، مادر بی اعصاب اش و برادر کوچک اش می دهد. کمکی که حاصل نمی شود و برعکس او را چنان تنبیه می کنند که وقتی در حال جراحی دندان در دندانپزشکی است و لثه اش شکافته شده، او را همانطور کشان کشان به خانه می برند و دختر فراری شان را محبوس می کنند.
احترام که چیزی برای از دست دادن ندارد، از خانه می گریزد و اگر بار قبل فقط بندهای کفش اش را محکم بست بود که برود و برنگردد، این بار زیپ چمدان و کوله پشتی اش را هم محکم می کشد، چون یقیناً دیگر حوصله ی دیدن پدر معتادش و نیز خانه ی جنوب شهری شان و آرزوهای بر باد رفته اش را ندارد. او تمام پول جهانگیر را می قاپد و با صاحب کار جهانگیر طرح دوستی می ریزد و در شب مراسم دامادی دوست جهانگیر قاچاقی از ایران می گریزد!
___
#حامد_بهداد نقش یک عملیِ از دنیا دورافتاده را بازی می کند؛ که حتی حواسش به هرزگی های خواهرش نیست. او توزیع کننده ی مواد مخدر است و با جهانگیر رفیق است. رفاقت #بهداد و جهانگیر برمی گردد به روزی که #بهداد مرام و معرفت می گذارد و برای جهانگیرِ بی کار، کار پیدا می کند و بدین طریق خط اتصال آن ها در فیلمنامه و فیلم ترسیم می شود.
- ۹۹/۰۳/۱۶