وبلاگ من

...

کافه ستاره

جمعه, ۹ خرداد ۱۳۹۹، ۰۷:۰۲ ب.ظ

نام فیلم: #کافه_ستاره | نویسنده: #پیمان_معادی | کارگردان: #سامان_مقدم | با بازیِ #آقای_بازیگر : #حامد_بهداد | مدت زمان: ۱ ساعت و ۴۰ دقیقه
___
چرا باید ما زجر بکشیم؟! ♧
___
فیلمنامه ی این فیلم با الهام از کتاب #کوچه_مداق ( #زماق_المدق ) اثر #نجیب_محفوظ (نویسنده ی مصری) نوشته شده است.
فیلم در سه اپیزود مختلف، زندگی سه زن در یک منطقه ی واحد از شهر تهران را نشان می دهد.
___
اپیزود اول: فریبا
فریبا و شوهرش اختلاف دارند، زیرا شوهرش معتاد است، دست بزن دارد و اخلاق متعادلی ندارد. #حامد_بهداد برادر این زن است و در #کافه_ستاره کنار فریبا و شوهرش کار می کند. در نزاعی که بین #حامد_بهداد و شوهر فریبا رخ می دهد، شوهر فریبا به قتل می رسد و همان چیزی که همیشه در فیلم های ایرانی سراغ داریم (!) ؛ یعنی فرار قاتل از ایران تا مبادا به چنگ قانون بیفتد. #حامد_بهداد هنگام خروج غیرقانونی از ایران، در درگیری با مامورین نیروی انتظامی در استان هرمزگان کشته می شود.
___
اپیزود دوم: سالومه
سالومه پدری مریض دارد و می خواهد با پسری جوان -که رفیق #حامد_بهداد است- ازدواج کند. یک پسر و دختر معمولی؛ ابی مکانیک است و سالومه آرزوی آنتالیا و ویلا و ۲۰۶ دارد.
ابی مدعی است پول کلانی که از فروش طلاهای سرقت شده توسط شوهر فریبا از این و آن -که به دست #حامد_بهداد افتاد و #حامد_بهداد داد به ابی- از صندوق امامزاده وام گرفته شده است؛ دروغ محضی که سالومه از آن خبر دارد؛ زیرا خودش با مسئول امامزاده پیرامون وام صحبت کرده و ریز و درشت اش را می داند؛ این که میزان وام چقدر است، کِی می دهند و کِی بازپس می گیرند. ابی به این جرم روانه ی زندان می شود، چهار سالِ تمام! او پس از چهار سال، یک آدم معمولی تر از معمولی است که پول ندارد هیچ، کارش را هم از دست داده است!
سالومه با پیدا شدنِ خواستگاری سِمِج و اصرار پدرش برای ازدواج، از خانه فرار می کند.
___
اپیزود سوم: مُلوک
ملوک با آن که نسبتاً سن بالایی دارد اما در پِیِ یافتن پسری جوان برای ازدواج است و وقتی فال حافظ می زند، گرچه می شنود روزهای خوبی در راه است اما پای تقدیر هم به میان کشیده می شود؛ پس خودش قصد پیش‌قدم شدن و خواستگاری می کند. عشق او به #حامد_بهداد را می بینیم و نیز به پسری غریبه که در مجلس عزای شوهر فریبا شرکت کرده است که در انتها مُخِ همان را می زند.
___
♧ این را #حامد_بهداد پس از قتل شوهر فریبا، وقتی که رفیقش را در بغل گرفته می گوید.

  • مظاهر سبزی