وقتی نیچه گریست - یکسومِ دوم
یادداشت من برای یک-سومِ دوم کتاب #وقتی_نیچه_گریست به قلم #اروین_یالوم:
من برای یک-سوم دوم کتاب #وقتی_نیچه_گریست جمله ای مناسب تر از "از ترس فرا رسیدن مرگ، پیش از به پایان رسیدن آنچه باید بنویسم، بی وقفه کار کرده ام." که در متن کتاب از زبان #نیچه گفته می شود، نیافتم.
هرچه یک-سومِ اول تلاش برای کمک بود، یک-سومِ دوم تلاش برای حفظ آن همه تلاش. #نیچه قصد گریختن دارد، مثل یک ماهیِ لیز که از دست صیاد می گریزد. تمامی زحمات دکتر برویر در تیررس خطر قرار گرفته و اگر نجنبد، این مردِ تنها (#نیچه) درب اتاق مطب را می بندد و برای همیشه دست او را برای خداحافظی می فشارد. #نیچه ی بدبخت حدس و گمانش این است که در سال ۲۰۰۰ کتاب هایش آماج حمایت طبقه ی کتاب خوان قرار می گیرد که همین سن معتبری است بر این که او خود را تنها نمی پندارد، زیرا اگر تنهاست و تنهایی را دوست دارد، فقط باید بنویسد، نه این که به موفقیت یا شکست کلماتِ جاری در کتبش بیندیشد. هیچ چیز بدتر از لرزش قلم در دست یک نویسنده نیست، در لحظه ی نوشتن فقط باید بنویسی و درب های بیرونی را بر افکارت ببندی، خوانده شد که شد، نشد هم اصلا و ابدا نباید برایت مهم باشم. نویسنده کارش نوشتن است، این چیزی است که #نیچه نمی دانست. نویسنده ای که دیده شود و سلبریتی شود، درگیر دیده شدنش می شود و کنج انزوای آرام خود که ملجا نوشتن افکارش و رقص نوشته هایش بر خطوطِ افقیِ موازیِ کاغذ است را از دست می دهد. #نیچه در سال ۲۰۰۰ و یا حتی پیش از آن مورد قبول افراد کثیری شد، اما آیا برایش مهم است؟ او مُرده، حتی استخوان های انگشتانش که برای نگارش از شدت درد در دست گرفتن قلم خسته می شده است و مجروح، اکنون پوسیده است و پودر شده است یقینا.
برای همه ی ما پیش آمده که برای شخصی و یا موقعیتی جنگیده ایم، جنگی بی خود و شاید از روی حماقت! دکتر برویر با قبول معالجت اوضاع وخیم روحی #نیچه، درگیر بازی ای شده است که هم ادامه ی آن شکست است، هم پایان دادنش. دکتر برویر نه راهِ پس دارد نه راهِ پیش.
برویر نمی داند چرا وقت و انرژی و اعصاب و روانش را صرف #نیچه ی زبان نفهم (!) می کند؛ کسی که ادعای دانشمند بودن دارد اما چنان غرق در مرداب افکار خویش است که دائم و به کَرّات پزشک معالجش را پس می زند و حتی هنگامی که او را در اتاقش می یابند و حال خرابش را آباد می کنند، درب خروج را نشان می دهد و تشکر کردن هم بلد نیست!
#اروین_یالوم ِ یک_سومِ دوم کتاب ، برویر ئی را ترسیم کرده است که چون رشته ی اتصالش به #نیچه را پاره شده می بینید، دست به تزویر و دروغ می زند که "تو رو خدا بمان! من از ناامیدی در عذابم!" و این یعنی نوک پیکان مسیرش تغییر می کند و حال برویر است که مفلوک و بدبخت می شود، و #نیچه دکتر! #نیچه می ماند تا پزشکش را درمان کند!
#وقتی_نیچه_گریست ِ یک_سومِ دوم، داستان همه ی ما آدم های عادی است که التماسِ بودن و ماندن آدم های به درد نخور و مزخرفِ اطرافمان را داریم!
- ۹۹/۰۲/۲۷