وبلاگ من

...

یکم اردیبهشت نود و نه - بزرگداشت سعدی شیرازی

جمعه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۳:۱۱ ب.ظ

متنی به مناسبت بزرگداشت سعدی، به قلم بنده ی حقیر، به کمک مولانا و خیام و حافظ و البته صادق هدایت!
___
مولانا می گوید "ما چو شطرنجیم اندر برد و مات، برد و مات ما ز توست ای خوش‌صفات" و سعدی خوش‌صفتِ شعر است. در اینجا هدفم این است که یک بیت از سعدی را با نمونه اثری از مولانا، خیام، حافظ و صادق هدایت قیاس کنم.
___
من از سعدی کم خوانده ام، تمام ابیاتی که از او خوانده ام و فهمیده ام را جمع بزنی، از ۲۰ و یا نهایتاً ۳۰ بیت متجاوز نمی گردد. سعدی زبان نصیحت گونه دارد و پس از خواندن حتی یک بیت از او، می توانی یک عمر بدونِ خواندن چیزی دیگر، زندگی کنی! مثلاً در بیت "گاوان و خران باربردار، به ز آدمیان مردم آزار!" رسماً آب پاکی را بر دست تمام آن هایی که مردم آزارند ریخته است. حال همین بیت را تعمیم بدهیم.
___
از هدایت شروع کنیم! هدایت به ظاهر تلخ است، اما در ورایِ تلخیِ خویش و غم مسحورکننده اش، شادیِ نهفته ای را روانه ی ذهن مخاطب می دارد. او در داستان کوتاه "عروسک پشت پرده" ، پرده از چهره ی خبیث دانشجویی برمی دارد که اپلای کرده و ایران نیست، در آنجا عاشق یک مانکن می شود و او را زیر بغل می زند و به ایران می آورد و با نامزدش قطع ارتباط می کند تا به معشوقه ی جدیدش زل بزند و با او معاشقه کند! در نهایت نامزدش که این عشق آتشین را می بیند، مانکن را به کناری می اندازد و جایگزینش می شود، اواخر داستان می بینیم که آن جوان تحصیل کرده و همه چی دان، نامزدش را به قتل می رساند، چون حال بدل به مانکنی شده است که راه می رود! این داستان کوتاهِ هدایت، نمونه ی عینیِ خودآزاری‌ای است که پس از چندی تبدیل می شود به قتل (قتل هم نمونه ای از خودآزادی است).
___
مولانا در بیت "تا شدم بی خبر از خویش خبرها دیدم، بی خبر شو که خبرهاست در این بی خبری" صورتی مودبانه تر از بیت سعدی را بیان نموده است و او را به آزار ندادنِ خویشتنِ خویش تشویق نموده است. مردم آزاری ای که سعدی از آن دَم می زند، یقیناً فقط "دیگرآزاری" نیست، بلکه "خودآزاری" هم در آن دسته می گُنجد. اگر دیگران را آزردن خطاست، خود را رنجاندن نیز هم.
___
خیام حرف خوب زیاد دارد، او استاد ایجاز است و حوصله ی شرح و بسط ندارد! تنها به ذکر یک مصرع از او بسنده می کنم، آنجا که می گوید "فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب". خیام عملاً در این رباعی و یا اکثر سروده هایش، سیاهی و سپیدی را مقابل هم قرار داده است. او بهشت و جهنم، خوبی و بدی، سرخوشی و تشویش را چنان در دو بیت جای می دهد، که هیچکس دیگری نمی تواند (که اگر می توانست، اکنون خیامِ ثانی هم داشتیم!) . "فارغ از رحمت و عذاب"، یعنی حتی به خود اجازه ی فکر کردن به پایان داستان را نمی دهد! خیامِ این رباعی دست پیش‌ را گرفته است که پس نیفتد. کسی که نه موجب آزار خویش است و به تبع آن، نه موجب آزار دیگران.
___
اما حافظ! من با حافظ کار دارم. استادِ ایهام است او، و از برای همین است که دانش آموز پشت کنکوری، عاشقِ مفلوک که خماریِ چشمان یارش دیوانه اش کرده است، بی پولِ خیابان خواب و پولداری تمام عیار؛ هرکدام با هر غزلش به نحوی اخت می شوند. از حافظ می گویی، باید این شعرش را مثل بزنی:
بلبلی برگ گلی خوش‌رنگ بر منقار داشت
واندر آن شور و نوا خوش ناله‌های زار داشت
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست
گفت ما را جلوه‌ معشوق در این کار داشت
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
در نمی گیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست
خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت
خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت
گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت
وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر
ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشت
چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت
شیوه جنات تجری تحتها الانهار داشت
"گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست" یعنی شخص مطلوبت را دیده ای (و یا شاید موقعیت مطلوبت را بدست آورده ای)، پس مشکلت چیست؟ "گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت" یعنی یک نظر انداخت و رفت!
حافظ تو را که خواننده ی این غرلش هستی، به خاکِ سیاه می نشانَد! حافظ تو را تنها می گذارد، با غمی که سال ها در سینه ات لانه کرده است. حافظ حتی "خودآزاری" را هم زیبا نشان می دهد.
___
پ.ن: و چقدر فقیریم ما از این همه کتاب و شعر. به راستی این مصرعِ رومی "کس نیست چنین عاشق بیچاره که مائیم!" دقیقاً برازنده ی قامتِ ماست!
___
#مظاهر_سبزی | #بزرگداشت_سعدی

  • مظاهر سبزی