انگار خودم نیستم - یاسمن خلیلی فرد
"انگار خودم نیستم" شرح حال آدم هایی است که چهار قدم از خویش فاصله گرفته اند تا برج ابهّت خود را ببینند، اما افتاده اند در جوب و کثافت. آدم هایی که یک روز وقتی برای پیاده روی به کوچه رفته اند، شانه ی پیرمردی ۷۱ ساله به شانه شان خورده و مسیر را اشتباها شرق به غرب رفته اند. آدم هایی که نه تنها نمی دانند برای چه زنده اند، بلکه چنان گیج و عجیب اند که هر عطری را استشمام می کنند و هر رفیقی را رفیق می پندارند.
"انگار خودم نیستم" داستانِ گمشدنِ آدم ها است.
_________________
یک کتاب خوب، با چند راوی و تعلیق عالی که مدام خواننده را بین گذشته و آینده می چرخاند. از جنس زندگی عادی آدم ها است و همه ی اصطلاحات و جملات امروزی و ساده و شکیل و شیک. برگ برنده ی نویسنده نه تنها شخصیت پردازی خوب و روان نوشتن، بلکه رسیدن از هیچ به کلیّت است. نویسنده در این کتاب از سیکل معیوبِ 'روزمرگی' های بشر، به تغییر و تحول می رسد.
_________________
کتاب ۷ شخصیت دارد و خب پایانی نامشخص! روایت آدم هایی را می خوانیم که هم جنس ما هستند، ساده حرف می زنند، در کیف شان قرص ضد افسردگی دارند و دلشان هوای قدم زدن زیر باران می خواهد، و این که در عین تحصیل کرده بودن بچه اند، در عین معمولی بودن قهرمان اند، و در عین منفعل بودن عاشق اند و البته گویا از عشق هم گریزان!
_________________
برشی از کتاب:
مگر می شود همه چیز انقدر سریع اتفاق بیفتد؟ می شود. می شود چشم هایت را ببندی و باز کنی و همه ی آن درد و رنج ها، همه ی آن کدورت ها؛ همه ی آن حرف های قلمبه شده توی گلو یکباره از بین بروند و یادت برود که اصلا اتفاق افتاده اند. من خودمم؟ من کامروزم؟ من همان کامروز مستاصلم؟ انگار دیگر خودم را نمی شناسم. انگار، به قول حمید هامون محبوبمان دیگر "من"، "من" نیست؛ انگار خودم نیستم ...
_________________
نام کتاب: #انگار_خودم_نیستم | نویسنده: #یاسمن_خلیلی_فرد | #انتشارات_ققنوس | ۴۴۰ صفحه
_________________
#مظاهر_سبزی | #کتابخانه_مظاهر | #بیست_و_یک_روز_چهل_و_دو_کتاب
- ۹۸/۱۲/۲۹