وبلاگ من

...

تماشاچی محکوم به اعدام - ماتئی ویسنی یک

دوشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۸، ۰۲:۵۴ ب.ظ

شاید این آخرین غذام توی خوابگاه قبل از سال ۹۹ باشه. اعلام کردن تا ۹ صبح فردا باید کوی رو تخلیه کنیم و حقیقت اینه که دوتا از بچه های ساختمون ۱۴ کرونا گرفتن و بی صدا بردنشون بیرون و از بالا دستور اومده کوی باید تخلیه بشه و ضدعفونی بشه و از این خزعبلات.
.
من عاشق قورمه سبزی ام و تصمیم گرفتم اگه قراره امشب آخرین وعده ی غذائیم توی خوابگاه باشه، با این غذا تموم بشه و چقدر جالب و عجیبه که پیوند خورد با خوندنِ کتابِ "تماشاچی محکوم به اعدام" که ۱۸ آبان از یه دوست خیلی خیلی خیلی عزیز هدیه گرفتم.
.
من عاشق کتاب هایی ام که از ب ِ "بسم اله" تا پ "پایان" ِش توی یه مکان می گذره. این کتاب همه اش توی دادگاه می گذره و خیلی من رو یاد فیلم #دوازده_مرد_عصبانی انداخت.
.
این نمایش نامه شاید یه جور اعتراض باشه به انفعال آدما، به تماشاچیِ صِرف بودن و کوتاهی از مسئولیتی که دنیا و جامعه روی دوشش گذاشته. آدم تماشاچی فقط می شینه و نگاه می کنه چطور جنایت اتفاق افتاد، مثل ما که نشستیم و این هجمه ی عظیم از جنایتی که توی کشور هست رو داریم می بینیم. توی این نمایش نامه ساده ترین چیزها جرم شناخته می شه، مثلا پلک زدن! یکی از تماشاچی ها که پلک می زنه و مدام عکس عکاس رو خراب می کنه مورد این سوءظن قرار می گیره که مجرمه چون فقط یه مجرم می تونه برای چند دفعه ی متوالی یه عکس رو خراب کنه! و من همذات پنداری عجیبی با سطر سطر این نمایش نامه داشتم، چون این روزها از گفتن هر حرفی می ترسم، که خوب می دونین پیرهن پلنگی ها باتوم به دست منتظرن تا حرفی بگی که به اون بالایی نسبت بدن و جِرِت بدن! تماشاچی‌محکوم‌به‌اعدام زندگی هر روز ما ایرانی هاست، که باید فقط تماشا کنیم، تماشا کنیم و تماشا کنیم و تماشا کنیم و تماشا کنیم. اما فاجعه اونقدر عمیقه که چشم هامون گنجایش مشاهده نداره!
.
برشی از کتاب:
وکیل مدافع (به تماشاچی متهم) : آقا، واسه یه بار هم که شده توی زندگی تون نشون بدین که یه مَردین ... این تفنگ رو بردارین، برین پشت صحنه و یه گلوله توی مخ‌تون خالی کنین.
دادسِتان : فقط یه گلوله، درد نمی گیره، هیچی حس نمی کنین ... همه هم براتون کف می زنن، برای همچین پایان درخشانی، ما هم می تونیم بریم خونه هامون ... اگه این کار رو بکنین یعنی همه چیز از بین نرفته، یعنی یه چیزی هنوز توی اون بالاخونه تون تپش داره ... یه جرقّه ... در آخرین ثانیه ی زندگی تون، عمق جنایت تون رو فهمیدین ...
.
نام کتاب: #تماشاچی_محکوم_به_اعدام | نویسنده: #ماتئی_ویسنی‌یک | مترجم: #تینوش_نظم‌جو | #نشر_نی | ۱۲۸ صفحه
.
#مظاهر_سبزی | #کتابخانه_مظاهر | #بیست_و_یک_روز_چهل_و_دو_کتاب

  • مظاهر سبزی