ایمان سلام
ایمان سلام
یکشنبه که بیاید سه سال میشود که نیستی، سه سال میشود که از سردخانهی بیمارستان تا غسالخانه همراهیات کردم، سه سال میشود که تمام مدت در غسالخانه ایستادم، به تن عزیزت که شسته میشد خیره شدم و در سکوت اشک ریختم، سه سال میشود که به خاک سپردمت و برای همیشه با روی ماهت خداحافظی کردم، روی مبارکت، روی زیبایت.
ایمان امروز دوشنبه است، تو نیستی ولی اگر بودی در کنار من برای جانهای عزیزی که در کمتر از چند ماه از دست رفتند میگریستی، دوستانه غصه میخوردی و در یک کنج دنج اشک ها می ریختی.
اگر بودی تو هم در کنار من بر ظلمی که جانمان را مچاله کرده میگریستی، ایمان این روزها مدام فکر میکنم چه خوشبخت بودم که تا لحظات آخر تماشایت کردم، چه خوشبخت بودم که تنت را سالم تحویل گرفتم و فقط با غصهی مرگ نابهنگامت مواجه بودم. تو خوب رفتی ایمان، و من حتی به مرگت هم حسادت می کنم.
ایمان امروز بیش از چهل روز از رفتن جانهایی می گذرد که عزیزانشان آنها را با بدنی تکهتکه شده تحویل گرفتند، آنها گلهایشان را پرپر و پژمرده به خاک سپردند، ایمان من امروز بعد از نماز صبح به یاد شاخه به شاخهشان گریستم و با خودم تکرار کردم چه خوب که نیستی تا شاهد رنجی که میبریم باشی.
ایمان تن ما دیگر به درد عادت کرده است، روانمان دیگر آسوده نخواهد شد اما امیدوارم که حال تو و همهی آنها خوب باشد.
ایمان سلام من و همهی ما را به آنها برسان، به سارا، کردیا، پونه، آرش، به سیاوش، ریرا، پریسا، راستین، به بهاره، سروش، روجا، غنیمت، به شکوفه، مژگان، شهاب، رزگار، صبا، به الوند، پریناز، السا، کیان، به رامتین، به هیوا ...
ایمان به آنها بگو ما فراموش نخواهیم کرد. ایمان جرم من و دوستانم این است که دانشجوی #دانشگاه_تهران شدیم!
- ۹۸/۱۲/۲۶