کهن ترین داستان جهان - رومن گاری
شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۸، ۰۴:۱۳ ب.ظ
عادت کرده ایم از سوراخی گزیده شویم که بار قبل و قبلتَرَش هم گزیده شده بودیم، و این اصلی ترین حرفِ #رومن_گاری در #کهن_ترین_داستان_جهان است . مردی یهودی دشمن نازی اش را پناه می دهد، از ترس آن که مبادا دشنه اش را تیزتر و یا دندان هایش را برّنده تر کند و به جانش بیفتد و شاید کل #داستان را بتوان در همین نیمبند خلاصه کرد: "خواستم دفعه ی بعد با من مهربان تر باشد!"
.
ما برای این که دیگران با ما مهربان باشند، غم مان را بروز نمی دهیم، نمی گوئیم آن روز که تپق زدم و خندیدی ناراحت شدم، سر استاد خود فریاد نمی زنیم، اولین شخصی که مستحق دریافت حق است نیستیم و همه مان سر را تا کمر و کمر را تا انگشت های پا خم کرده ایم که جامه ی عمل بر این گفته ی ناخَلَف بپوشانیم که "خواستم دفعه ی بعد با من مهربان تر باشد" . اگر دفعه ی بعدی در کار نباشد چه؟!
- ۹۸/۱۲/۰۳