وبلاگ من

...

جنگل واژگون - سلینجر

شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۸، ۰۴:۱۹ ب.ظ

یادداشت من:
داستان با یه برگ از دفتر خاطرات کورینِ ۱۱ ساله شروع می شه. جشن تولد کورین عه و همه هستن به جز فورد -که کورین عاشقشه- . طی داستان و اتفاقاتی که میفته فورد با گفتن فقط یه جمله از کورین جدا می شه و مابقی کتاب زندگی پر فراز و نشیب کورین رو می خونیم، اون شعر می گه و با سلائق مختلف توی دنیای ادبیات آشنا می شه.
.
برشی از کتاب:
"هیچ می دونی شعرات چقدر برای دیگران با ارزشه؟"
"آره، گمونم بدونم" . ولی مردّد بود. در هر حال، این جوابی نبود که کورین می خواست بشنود. کورین با حرارت شروع کرد "عزیزم، نمی تونی یه مجلّه ی ادبی توی کتابفروشیِ بِرنتانو پیدا کنی که اسم تو توش نباشه. و اون مردی که بهم معرفیش کردی، ناشر یا هرچی، گفت سه نفرو می شناسه که دارن درباره ی 'بامداد بزدل' کتاب می نویسن، یکی شونَم تو انگلستانه" کورین انگشتانش را بر شیارِ بندِ انگشت های دستِ فورد کشید و به نرمی گفت "هزارها نفر در انتظار چهارشنبه‌ن" فورد سر تایید تکان داد، اما در سرش چیزِ دیگری می گذشت "تو مهمونیت از رقص که خبری نیس؟ من بلد نیستم برقصم"
.
#مظاهر_سبزی | #کتابخانه_مظاهر | #جنگل_واژگون | #سلینجر

  • مظاهر سبزی