وبلاگ من

...

فریدون جان

جمعه, ۲۰ دی ۱۳۹۸، ۰۳:۱۶ ب.ظ

تو بنفش می پوشیدی و من سبز. می گفتی به آرزوهامون می رسیم #مظاهر . می گفتی اپلای می کنیم، اگه نشد لاتاری ثبت نام می کنیم. گفتم من رای سفید می ندازم، به سلامتیِ سفیدیِ چشم هات. حکم بازی می کردیم، گفتم حکم پیک باشه به سلامتیِ سیاهیِ مردمک چشم هات. دکتر بودی و کلاس کاریت بالا بود. من مهندس بودم و پاره وقت توی اسنپ کار می کردم و کلاس کنکور حسابان و عربی می ذاشتم. رژ لب کالباسی و فرموژه و بوت مشکیِ برّاق و ‌... (اجازه بده نگم!) . بچه ها می گفتن این هوسه نه عشق، می گفتم عشقِ بدون هوس که هیچه، همونطور که هوس بدون عشق ارزش نداره و هیچه. راستی ما هیچیم بدونِ شما خانوم دکتر.
.
از انتقال حرارت و انتقال جِرم و مکانیک سیالات واسه ات گفتم، از اینکه نیرومحرکه ی انتقال حرارت اختلاف دماست، نیرو محرکه ی انتقال جِرم اختلاف پتانسیل شیمیایی و نیرو محرکه ی مکانیک سیالات اختلاف فشار. سریع دست هام‌ رو رها کردی و از روی نیمکت بلند شدی، وایسادی روبروم و سینه سپر کردی و گفتی "من به آپولون، پزشک آسکلیپوس، هیژیا و پاناکیا سوگند یاد می کنم و تمام خدایان و الهه ها را گواه می گیرم که در حدود قدرت و بر حسب قضاوت خود مفاد این سوگندنامه و تعهد کتبی را اجرا نمایم." و بعد خندیدیم. راستی خنده فقط با شما معنا داشت. گفتی ترجمه کنم چیزی‌ رو که گفتم؟ گفتم خودت ترجمه ای، ترجمه ی زیبایی، کلماتی که از دهانِ تو بیاد بیرون سراسر عشقه و شور. راستی شوریِ اخلاقت هم شیرین بود، راستی شیرین می گفت بهترین رفیقش تویی، راستی رفیق خواستم بگم عاشقتم مثل همون موقع ها که ۲۲ ساله بودم.
.
ترجمه کردی حرف هات رو "من در برابر قرآن کریم به خداوند قادر متعال، خدایی که بر همه ی امور آگاه است و تمامی موجودات در قبضه ی قدرت اوست سوگند یاد می کنم که به احکام مقدس اسلام و حدود الهی با دیده ی احترام بنگرم، از خیانت و تضییع حقوق بیماران به طور جدی پرهیز کنم." گفتم چرا فقط پزشک ها قسم می خورن؟ چرا عاشق ها قسم نمی خورن و نمی گن "به جان خودم و خودش، دیگر در چشم های شخصی دیگر جز او نمی نگرم و او قبله و غایت و تمام و کمال من است."
.
بابت متنِ جنجالیِ "'فریدون جان! خنده هات فقط واسه خودت خوشگله!" انداخته بودنم انفرادی. اعتصاب غذا کرده بودم. واسه اعتصاب غذا گفته بودن هر روز یه لیوان آب و دوتا قند باید بخوری، گفتم فقط آب می خورم، نمی دونستم نخوردنِ قند باعث می شه گلوکز بدنم کم بشه و یه قسمت از مغزم از کار بیفته و اسامی رو یادم بره! اسمت چی بود انصافا؟ سوسن (با واج آراییِ سین)؟ ثریا (با تشدیدِ شدید روی ی)؟ سمانه (با لکنت روی میم)؟ مریم (با تاکید کلام روی ی)؟ زهرا (با بیان ه از ته حلق)؟ چی بودی واقعا؟ من هم ندارمت هم اسمت رو نمی دونم. یعنی با نخوردنِ روزی دوتا قند که می شه جمعا نخوردنِ ۲۰ تا قند، اسمت از ذهنم رفت؟ اما توی قلبمی، از اینجا که نمی ری بیرون، قلب مثل مغز بی مرام و معرفت نیست، مثلا بچه بازی درنمیاره بگه چون گلوگز ندارم سیستم پمپاژ خون رو قطع می کنم و قلبت تا چند ساعت دیگه از کار میفته! راستی قلبم دست شما جا مونده، برمی گردونیش خانوم‌ دکتر؟! من مریض عشقت بودم، تو قسم خورده بودی و گفته بودی که "از خیانت و تضییع حقوق بیماران به طور جدی پرهیز کنم"، حالا حق تضییع شده ی من رو کِی می دی؟!

  • مظاهر سبزی