رفت!
جمعه, ۱۳ دی ۱۳۹۸، ۰۱:۱۴ ق.ظ
رفت!
فردای همون روزی رفت که واسه اش شال آبی فیروزه ای و سبز پسته ای گرفته بودم، فردای همون روزی که احمد دنبال پوشه ی آبی می گشت تا مدارک سربازیش رو بچپونه توش و بره سربازی تا مرد بشه اما رفت و برگشت و نامرد شده بود و دو سال از زندگی و بیست سال از مروّت عقب افتاده بود، فردای همون روزی که اون مرد ۴۶ ساله بهم گفت "قدر جوونیت رو بدون، بعد از ۲۷ سالگی یه دفعه به خودت میای می بینی شدی ۴۶ ساله!"، فردای همون روزی که آقای اصغری گفت "به علت بارش باران و برف، جاده ها مسدود است و لغزنده، لطفا رنجیرچرخ ببندید" ولی جاده ها نه مسدود بودن نه لغزنده.
مامان بزرگ فردای همون روزی رفت که موهاش رو تازه حنا کرده بود و من داشتم فکر می کردم چقدر خوشگل می شد اگه ترکیب رنگ آبی فیروزه ای و سبز پسته ای و حنایی نقش می بست توی چهره اش.
- ۹۸/۱۰/۱۳