وبلاگ من

...

زیبایی همیشه زن است

يكشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۸، ۰۹:۳۲ ب.ظ

لعنت به " #زیبایی_گاهی_زن_است " !
.
اهل #تئاتر نبودیم، اما تعریف #زیبایی_گاهی_زن_است رو اینقدر شنیده بودیم که به سرمون زد بریم ببینیم. اما خب تنها؟! آره، نمی خواستیم تنها بریم‌، پس دوتا بلیط گرفتیم و ۷۰ پیاده شدیم، اما کو یار؟! هیشکی رو نداشتیم. یه روز توی دانشگاه اینقدر چرخیدیدم تا یکی رو ببینیم و از قضا دیدیم و سریع رفتیم جلو و
گفتیم "میاین بریم #زیبایی_گاهی_زن_است رو ببینیم؟!"
طرف هنک کرد و گفت "چی می گی آقا؟!"
آب دهانمون رو قورت دادیم و افسار کلمات رو توی ذهنمون گرفتیم به دست  و گفتیم "توی همین یه دیقه که از دور دیدیمتون، هم عاشقتون شدیم هم دلمون رو بردین هم وابسته و دلبسته تون شدیم هم بیاین بریم تئاتر دیگه لطفا! البته شما خودتون تئاترید، تئاترِ #زیبایی_همیشه_زن_است !"
خندید و گفت " کی توی یه دقیقه #عاشق می شه؟!"
نخندیدیم و گفتیم " #ما ! "
.
و خب شروع شد همه چی. دیگه هروقت می رفتیم #واتس_اپ و #تلگرام و #اینستا و یا #حتی_توئیتر (!)، فقط با یار چت می کردیم، ویس می دادیم و ویس می گرفتیم، دل می دادیم و قلوه و کبد و قلب و عشق و کِرِشمِه و ناز و طَنّازی می گرفتیم. همون شنبه صبح تا شبش که ساعت ۱۱ و ربع اجرای #زیبایی_گاهی_زن_است بود، پنج شیش بار محکم و سفت و سخت گفتیم #عاشقتیم و #می_خوایمت و #دیوونه‌_تیم و #توی_تیم_خاطرخواه‌‌_هاتونیم. اون سرمربی بود و کاپیتان بود و فوروارد بود و دفاع بود و هافبک بود و دروازه بان بود و داور بود و کمک داور بود و ما چی؟! ما هیچی! یعنی از هیچی هم اونورتر. #ما_توپ_جمع_کن_بودیم! آره، توپ جمع کن بودیم، توپ جمع کنی که حواسش به کارش نبود و همه ی توپ هاش رو الکی پخش و پلا کرده بود و از شدت استرس ناخن می جَوید. #آره_ما_ناخن_می_جویم، از بچگی.
.
اما خب کسی بهمون نگفته بود #عشق_عوارض_داره. مگه داره؟! آره داره! ما دیدیم که داره و باور کن که داره. مثل عوارض استفاده از اون آمپولی که دستت ورم می کنه و اندازه ی هندونه می شه، که یه بار شیش سالگی زدیم و مامان انقدر ترسیده بود که تا دو هفته ما رو بسته بود به #کمپوت_پرتقال (!). آره، ما عاشق پرتقالیم. هم پرتقال هم پرتغال، پرتقالی که تازه باشه و پرتغالی که #لوئیس_فیگو تووش بازی می کرد. آره، ما یه دورانی طرفدار #فیگو بودیم، به خصوص وقتی که توی #رئال_مادرید هم بازی می کرد.
.
#یار بود. #عزیز بود. #عشق بود. عشقش قلب ما رو داشت از دهنمون می زد بیرون. عطرش روانی مون کرده بود و فکر این که یه روز توی جاده ی شمال توی ماشین بهش آلو تعارف کنیم و #مو_های_خرمائیش رو از جلوی #چشم_های_آبیش جمع کنه و بگه "مرسی عزیزم! به آلو آلرژی دارم" باعث شد نفهمیم #زیبایی_گاهی_زن_است چی بود اصلا!
.
آره، اون شب با یار رفتیم تئاتر دیدیم. آره، اون ما رو با زیبایی و عشق و زندگی آشنا کرد. آره، اون بود که بهمون گفت به جای "ضد افسردگی افسردم کرد"ِ #ممد_رضا_شایع، بیایم "من چرا دل به تو دادم که دلم می شکنی"ِ #شجریان گوش کنیم. آره، اون بود که همه ی #رمان های ایرانی و خارجی مون رو ریخت توی آتیش و آتیششون زد و گفت هروقت #شب_های_روشن ِ #داستایفسکی، #باغ_آلبالو ِ #چخوف، #اتاقی_در_هتل_پلازا از #سایمون و #مراسم_قطع_دست از #مکدونا رو خوندی برای قرار بعدی باهات سِت می شم.
.
خوندیم و خوندیم و یه جورهایی #منتقد_تئاتر هم شدیم. اما خب سِت نشد. یعنی شد، اما با یکی دیگه شد نه با ما. رفت با از ما بهترون گشت، پای قولش نموند، ولی ما موندیم. دیگه فقط #شجریان گوش می کنیم انصافا، و با این که سیگاری نیستیم اما لب تراس می شینیم و با یه غم خاص زل می زنیم به آسمون و #مامان مون هروقت می گه "بیا تو #مظاهر، سرما می خوری" توی دلمون می گیم "کاش #زیبایی_گاهی_زن_است رو تنها می دیدیم. سرما خوردن که چیزی نیست مادر من. تنهایی درده، یکی بیاد و نَمونه درده، خنده هات پُر از شک و تردید باشه درده"
.
اون موقع تنها بودیم، الان تنهاتر. ولی خب خودمون رو گول می زنیم و می گیم #تنهایی با #حس_تنهایی فرق می کنه. آره فرق می کنه، چون رنگ موهاش با همه دخترها فرق می کرد، چون عاشقش بودیم، چون توی فکر و خیال مون یه جوری خاص بهمون گفت "مرسی عزیزم! به آلو آلرژی دارم". آره، پسرها با فکر و خیالشون هم عاشق می شن. آره، چشم هاش خاص بود. آره، نگاهش خاص بود. آره، اخمش خاص بود. آره، خنده هاش خاص بود.
.
#مظاهر_سبزی | #این_متن_عاشقانه_نیست | #زیبایی_همیشه_زن_است !

  • مظاهر سبزی