هندزفری و چاوشی
میگم این هم دانشکدهمون!
میگه اینها چیه؟
میگم دوتا از بچههای دانشکده بهمنِ دو سال پیش توو هواپیمای تهران-یاسوج سقوط کردن و فوت کردن. به یادشون درخت کاشن توو دانشکدهمون
میگه کاش هرکی فوت میکنه به یادش درخت بکارن
میگم ولی خب اینطوری هم بد میشه، درخت میبینی یاد آدمهایی که از دست دادی میفتی. همین خوبه که تک و توک باشه و همهگیر نشه. کلا هرچیزی تووش دست زیاد بشه خوب نیست
میره سمت حوض
میگم فرض کن سیگار ببینی یاد طلاق بیفتی، خودکار ببینی یاد چوبه دار، کتاب ببینی یاد شکست عشقی. اینطوری که سنگ روی سنگ بند نمیشه! میشه؟!
میگه همه چی برداشتی؟
میگم آره اوکیه
میگه دستت چیزی نیست که! کولهپشتیت هم نیست باهات!
میگم همه چیِ من گوشیمه و هندزفریم. هندزفریم برای این که محسن چاوشی گوش کنم، گوشیم برای این که بنویسم. مگه یه آدم چی میخواد بیشتر از این؟
مظاهر.نوشت: من چاوشیستی ام
- ۹۸/۰۸/۰۲