تکیه کن به قلب من، تا ابد همراتم
دقیق است و بیرقیب. خوب میخواند و خوب میداند که چگونه بخواند، چه بخواند، و چرا بخواند.
دور است و دیر؛ دور از حاشیه است او، و دیر از زمانم من برای نوشتنِ او.
همپا و همراه زمان و زمانه رشد میکند، بزرگ میشود و پختهتر و بُرّاتر.
تلفیق میکند؛ موسیقی را با لحن، لحن را با موسیقی، شعر را با غم نهفته در صدا، شادی غمناکش را با شعر.
سرآمد است و الگو.
خوبیهایش زیاد است؛ و خوبیهای خاطرات خوبی که با آهنگهایش دارم و داریم نیز زیاد.
نمیشود تکتک گفت، که الحق و الانصاف تکهتکهی پازل شخصیتیاش را در کارهایش میآورد.
امیر است و عمیق است و آرام جان.
عظیم است و ادیب است و عارف مَسلَک.
برایش مهم نیست حرف و حدیثها، زیرا این را از مولانا به ارث برده که: "خُنُک آن قماربازی که بِباخت هرچه بودش، بِنَماند هیچش الا هوس قمار دیگر!" و آن را در حافظهی خود منقوش نموده است.
حال استاد شجریان بد میشود؛ اما او به صورت هنری حالش را جویا میشود (تک آهنگِ 'پسرم').
غم است همچون تِرَکِ 'من خود آن سیزدهم' و شاد است همچون تِرَکِ 'دلبر'؛ پیچیده است همچون تِرَکِ 'بِبُر به نامِ خداوندتِ' و ساده است همچون تِرَکِ 'گیسو طلا'؛ و کلی همچون های دیگر که مجال گفتنش نیست!
حافظ عشق است و غم. او کسی نیست جز "محسن چاوشی"
همین چندوقت پیش بود که پرده از رازی برداشت که چندین و چندسال از آن میگذرد. خوانشی که در ابتدای تِرَکِ 'تریاق' داشت واضح نبود و انگار کسی جلوی دهانش را گرفته! متن شعر را منتشر کرد و راز را برملا! نمیدانم چند راز برملا نشدهی دیگر دارد! بیخود نیست که میگوید: "تکیه کن به قلب من، تا ابد همراتَم!"
مظاهر.نوشت: من چاوشیستیام.
- ۹۸/۰۶/۲۸