اتاق سیگار
همونطور که دلم برای خودم و آینده نامعلومم میسوزه، دلم برای این صندلی هم میسوزه!
هم یه ردیف از چوبش کنده شده، هم یه طرفش رو بستن که باز نشه و نیفته (!)، هم یکی از پایههاش لق میزنه. و حالا همه اینها رو بزارین کنار اینکه این صندلی شده صندلی سیگاریهای خوابگاه! هر روز از صبح تا شب شاید بین ۱۵ الی ۲۰ نفر بیان بشینن روی این صندلی و انواع و اقسام سیگارها و بعضا سیگاریها (!) رو بدن به خورد این صندلی بدبخت!
آخه چه عدالتیه که یه صندلی توو اتاقه و رووش درس میخونن، یه صندلی اینجاست و دود بهمن و وینستون و ... میره توو جلدش؟
و حتی چه عدالتیه که یه صندلی توو اتاقه و رووش درس میخونن، یه صندلی توو کافیشاپه و هر روز انواع و اقسام آدمها رو به خودش میبینه؟
و حتی چه عدالتیه که یه صندلی توو کافیشاپه و انواع آدمها با طیف فکری مختلف ازش استفاده میکنن و یه صندلی توو سینماست که شاهد هزارتا شخصیت توو دنیای فیلمه؟
و حتی چه عدالتیه که یه صندلی توو سینماست و کلی داستان رو میبینه و یه صندلی توو هواپیماست و دنیا رو میچرخه.
و همینطور بیا پایین و به صندلیهای دیگه فکر کن.
اصلا عدالت کجاست؟! هست؟!
همونطور که دنیای صندلیها عدالت نداره، دنیای ما آدمها هم عدالت نداره! باور کن نداره!
- ۹۸/۰۶/۲۶
اسمش را عدالت نمیگذارم ! میگویم تفاوت !
صندلی که روی آن درس میخوانند و یا صندلی که سینما یا صندلی اتاق سیگار ...هرکدام داستانی برای گفتن دارند ...
همه لحظه هایی را دره اند سفید سیاه ...
اشک های یک دانش جو زیر فشار و استرس ...
یا خنده های یک مرد که با یک تلفن مشکلش حل شده با شادی سیمایش را در زیر سیگاری خاموش میکند و از اتاق بیرون میزند ...
خنده ها و اشک های تماشاچیان ...
تشویق ها یا بدگوی های تماشاچیان فوتبال ....
شوق و ذوق زیاد دانش آموزی برای کسب علم ...
.
.
ّ عدالت نیست تفاوت است
خیلی عادلانه همه لحظه ای خوب و بود را تجربه میکندد .
شاید جایشان هم بر سر اتفاق عوض شود ...
دنیا را بهتر ببینیم