پس زندهایم !
يكشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۸، ۰۶:۲۶ ب.ظ
امروز امیر رو توو میدون انقلاب دیدم. با امیر تابستون سال پیش هماتاقی بودیم. یه پروژه کسری از خدمت سربازی داشت که اون موقع پیگیر بود انجامش بده. بعد از احوالپرسی، گفتم چی شد کسریهات؟
گفت بی خیالشون شدم، اذیت میکردن.
گفتم اون همه زحمت و درگیری ذهنی و استرس و ... .
گفت بالاتر از سیاهی رنگی نیست مظاهر، هست؟!
گفتم چی بگم والا؟!
گفت الان امریه دانشگاهم. اینجا هم چندان خوب نیست، ولی خدا رو شکر. تو چه خبر؟
گفتم اوضاع منم خیلی خوب نیست، ولی خدا رو شکر!
خندید. خندیدم
گفتم خدا رو شکر که با این همه سختی هنوز میتونیم بخندیم، پس زندهایم!
- ۹۸/۰۶/۱۷