ابراهیم - کیوسک درختی
ابراهیم میگه از من هم بنویس، میگم چی بنویسم؟ میگه فرقی نمیکنه! فقط بنویس!
من با این "فرقی نمیکنه" خاطره دارم. پنجم دبستان بودم، یه روز معلممون اومد توو کلاس و گفت بچهها نقاشی بکشین. گفتیم چی بکشیم؟ گفت فرقی نمیکنه! فقط بکشین!
من و محمد هممیزی بودیم. بهش گفتم تو چی میکشی؟ گفت یه خونه میکشم. گفتم این رو هفته پیش کشیدی که! گفت این بار میخوام پارکینگ هم بکشم! معلممون نشست پشت میز و یه کتاب پاره پوره باز کرد و شروع کرد به خوندن. من مونده بودم چی بکشم. سرم رو چرخوندم سمت چپ، چشمم افتاد به گلدون خوشگلی که بالای سکو زیر پنجره بود. کشیدم و خوشگل هم کشیدم. وقتمون که تموم شد معلممون شروع کرد از روی لیست اسمها رو خوند، تا اینکه رسید به من. رفتم دفترم رو گذاشتم روی میزش، گفت این چیه دیگه؟ گفتم گلدون! بعد با دستم به گلدون توو کلاس اشاره کردم. گفت باید از خودت میکشیدی. گفتم ولی شما گفتین فرقی نمیکنه! گفت یه ذره فرق میکنه!
ابراهیم جان، زورکی نمیشه نوشت. همونطور که زورکی نمیشه اسم کوچه زمرد رو تغییر داد و بهش گفت کوچه فیروزه یا مثلا کوچه عقیق. همونطور که زورکی نمیشه عاشق شد. همونطور که زورکی نمیشه شنا یاد گرفت. همونطور که زورکی نمیشه از کسی که جواب نه شنیدی بله بشنوی. همونطور که زورکی نمیشه پولدار شد.
البته یه استثنائاتی هم هستا! مثلا اون کیوسک که داخلش درخته رو دیدی؟ همونی که نزدیکیهای پارک لاله ست. میشه زورکی از هم جداشون کرد، مثلا با اره برقی و تیشه بیفتی به جونشون و دخلشون رو بیاری. ولی خب دیگه، هرچی زورکی باشه فایده نداره. دوست داری با اره برقی و تیشه بیفتم به جون کلمات و یه متن مصنوعی و ساختگی ولی خوشگل بنویسم؟ به نظرم متن اگه واقعی باشه ولی نه چندان خوب، بهتره از اینکه زور رو قاطیش کنی.
راستی این متن مصداق دقیق "فرقی نمیکنه!" شد. چون میخواستم از تو بنویسم، از خودم و کیوسک و محمد و گلدون نوشتم!
این متن رو از من قبول کن. هیچی بدتر از یه متن ساختگی نیست پسر❤️.
- ۹۸/۰۵/۳۱